eitaa logo
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
4.6هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
7.7هزار ویدیو
298 فایل
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمی‌شود🌷 رفیق‌شهیدمْ‌دورهمی‌خودمونیه✌️ خوش‌اومدی‌رفیق🤝 تأسیس¹⁰/⁰³/¹³⁹⁸ برام بفرست،حرف،عکس،فیلمی،صدا 👇 https://eitaayar.ir/anonymous/vF1G.Bs4pT جوابتو👇ببین https://eitaa.com/harfhamon کپی‌آزاد✅براظهورصلوات‌📿هدیه‌کردی‌چه‌بهتر
مشاهده در ایتا
دانلود
#وقایع #وقایع_محرم #روز_اول_محرم و #دوم_محرم امام حسين ـ عليه السلام ـ به #کربلا نرسيده بود بلکه پس از روز دوم به کربلا رسيد. در روز اول #محرم با #سپاه #حر ديدار کرد و حر و سپاه او توسط امام از آب سيراب شدند. نقل شده که ظاهرا در اول محرم بوده که #کاروان_حسينی در حرکت بودند و امام ـ عليه السلام ـ در #صبحگاه دستور دادند که #ظروف و #مشک ها را پر از آب کنيد، حرکت کردند، ناگهان يکي از #ياران #امام با صداي بلند #تکبير گفت، و گفت: از دور #نخلستانی پيداست. امام فرمود چه مي بينيد؟ عده اي گفتند #نخلستان نيست گوشهاي #اسب از دور چنان مي نمايد که #نخل است آنها #نزديک شدند تعداد هزار #سواره_نظام به #فرماندهی حر مأمور از طرف #عبيدالله_بن_زياد #لعنه_الله_عليه ... امام به يارانش فرمود از آنها پذيرايی و آن ها را که !تشنه اند سيراب کنيد.  #محرم #امام_حسین #کربلا #عاشورا #کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
که در پى هاى روزانه ، علیه السلام را کنترل کرده و در مراقبت کامل خویش داشت ، بنا به ، آن حضرت را از مسیر اصلى به و غیر آباد کشانید. تا این که در روز پنج شنبه ، سال 61 قمرى در ، راه را بر امام حسین علیه السلام بست و از ادامه حرکت آن حضرت ، ممانعت به عمل آورد. امام حسین علیه السلام همین که متوجه شد، آن سرزمین ، است ، فرمود : اللهم انى اعوذبک من الکرب و البلاء پس فرمود: این موضع کرب و بلاء و محل محنت و عنا است ، فرود آئید که اینجا و ما است . این زمین جاى ریختن خون ما است و در این مکان واقع خواهد شد ما. خبر داد مرا (ص ) باینها. پس در آنجا فرود آمدند. داد آن جا گاه و دایمى خویش قرار دهند. چون آن حضرت پیش از این از و آله و سلم و پدرش علیه السلام شنیده بود که محل شهادتش در کربلا است . در این روز امام علیه‏السلام به اهل کوفه نامه‏ای نوشت و گروهی از بزرگان کوفه ـ که مورد اعتماد حضرت بودند ـ را از حضور خود در کربلا آگاه کرد. حضرت را به "" دادند تا عازم کوفه شود. اما ستمگران پلید این سفیر جوانمرد امام علیه‏السلام را کرده و به رساندند. زمانی که خبر شهادت قیس به امام علیه‏السلام رسید، حضرت گریست و اشک بر گونه مبارکش جاری شد و فرمود: "اللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا وَلِشِیعَتِنا عِنْدکَ مَنْزِلاً کَریما واجْمَعْ بَینَنا وَبَینَهُمْ فِی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِکَ، اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیی‏ءٍ قَدیرٌ؛ خداوندا! برای ما و ما در نزد خود قرارگاهِ والایی قرار ده و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود جمع کن، که تو بر انجام هر کاری توانایی." در این روز، سنه 605، به قول ابن اثیر وفات کرد به حله شیخ زاهد عالم ورام بن ابى فراس صاحب تنبیه الخواطر و او از بزرگان علماى امامیه و از احفاد مالک اشتر و جدامى سید ابن طاووس است . قال السید رحمه الله فى فلاح السائل کان جدى ورام بن ابى فراس قدس الله جل جلاله روحه ممن یقتدى بفعله و قد اوصى ان یجعل فى فمه بعد وفاته فص عقیق علیه اسماء ائمته صلوات الله علیهم . http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
#وقایع #وقایع_روز_سوم #محرم سال 61 #عمر_بن_سعد یک روز بعد از ورود #امام_حسین علیه السلام به #کربلا یعنی روز #سوم_محرم با4هزار سپاهی از اهل کوفه وارد #کربلا شد. بعضی از #تاریخ_نویسان نوشته اند که «#بنو_زهره » که #قبیله #عمر_بن_سعد بودند نزد او آمدند و گفتند: تو را به #خدا #سوگند میدهیم از این کار درگذر و تو #داوطلب #جنگ با حسین مشو زیرا این باعث دشمنی میان ما و #بنی_هاشم میگردد عمر بن سعد نزد #عبیدالله_بن_زیاد رفت و #استعفا کرد ولی عبیدالله استعفای او را نپذیرفت و او #تسلیم شد. خریداری اراضی کربلا توسط امام حسین علیه السلام: از وقایعی که در روز سوم ذکر شده است این است که امام علیه السلام قسمتی از زمین کربلا را که قبرش 😭 در آن واقع شده است، از اهل #نینوا و #غاضریه به شصت هزار #درهم خریداری کرد و با آنها شرط کرد که مردم را برای #زیارت قبرش راهنمایی نموده و زوار او را تا سه روز مهمانی نمایند... #عاشورا #محرم #عشق #کپی_مطالب_با_هدیه_صلوات_نثار_شهدا_آزاد http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
در چهارمین روز از مردم را در جمع کرد و طی که داشت، آن ها را برای شرکت در و با " " کرد. " (ع)" و در روز به کربلا رسیدند،     این سرزمین را گردهم جمع آوردند وسپس با بیان توضیحاتی، را از آن ها خریداری کردند. همچنین در از ماه محرم عبیدالله بن زیاد مردم کوفه را در مسجد جمع کرد و طی سخنرانی که داشت، آن ها را برای شرکت در جنگ و مقابله با "سیدالشهداء" تشویق کرد. پس از این حرکت، 13 هزار نفر درقالب 4 گروه به سپاه عمر بن سعد پیوستند. به یکدیگر پیوستن این نیروها بر اساس آنچه که مورخان بیان کرده اند، از روز چهارم ماه محرم تا روز ادامه داشته است. این 13 هزار نفر در قالب 4 به پرداختند که در این راستا هر گروه در واقع فردی را با عنوان سرگروه خود داشت. براین اساس، با 4 هزار نفر، با 2 هزار نفر، با 4 هزار نفر و با 3 هزار نفر برای مقابله با امام حسین(ع) به یکدیگر پیوستند. http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
#وقایع #وقایع_روز #وقایع_محرم #روز_پنجم #ماه #محرم بر#امام_حسین (ع) و #یاران ایشان چه گذشت؟  در این روز #حصین_بن_نمیر به دستور #عبیدالله_بن_زیاد با چهار هزار #سواره وارد #کربلا شدند. البته براساس نظر برخی از #مورخان تعداد تمامی افرادی که در برابر #سپاه_امام_حسین (ع) #صف_آرایی کردند حدود ۳۸۰۰ نفر بوده است. همچنین در برخی از #منابع_تاریخی نیز در مورد وقایع این روز آمده است که در این روز “عبیداللّه بن زیاد”، شخصی بنام “#شبث_بن_ربعی ” را به همراه یک هزار نفر به طرف کربلا گسیل داد. عبیداللّه بن زیاد همچنین در این روز دستور داد تا شخصی بنام “#زجر_بن_قیس” بر سر راه #صحرای کربلا بایستد و هر کسی را که قصد یاری امام حسین علیه‌السلام داشته و بخواهد به سپاه آن حضرت ملحق شود، به #قتل برساند. ِهمراهان این مرد ۵۰۰ نفر بودند. در روز پنجم ماه محرم با توجه به تمام محدودیت‌هایی که برای نپیوستن افراد به سپاه امام حسین (ع) صورت می‌گرفت، مردی به نام “#عامر_بن_ابی_سلامه” خود را به سپاه آن حضرت رساند و سرانجام در روز #عاشورا به شهادت رسید. #منبع: – #تقویم_شیعه، #عبدالحسین_نیشابوری، #انتشارات دلیل ما، ۱۳۸۷ #ماه_عزا #محرم_الحرام #عشق #کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
#کربلا #وقایع #دوشنبه ششم محرم الحرام سال 61 هجری قمری #عمر_بن_سعد #نامه ای را از #عبیدالله دریافت می دارد که مضمون آن چنین است: من از #لشکر #سواره و #پیاده چیزی را از تو فروگذار نکردم، و توجه داشته باش که #مأمورانی سپرده ام تا هر روز وضعیت را به من #گزارش کنند. #حبیب_بن_مظاهر از #حضرت اجازه می گیرد تا نزد #طایفه ای از #بنی_سعد که در آن نزدیکی ها زندگی می کردند رفته و آنان را به #یاری فرا خواند، حضرت اجازه دادند. حبیب نزد آنها رفت و گفت: « امروز از من #فرمان برید و به #یاری #حسین_(ع) بشتابید تا #شرف #دنیا و #آخرت از آن شما باشد». تعداد 90 نفر به پا خاستند و #حرکت کردند، اما در میان راه با #لشکر #عمر_بن_سعد برخورد کردند و چون تاب #مقاومت نداشتند، پراکنده شده و برگشتند. #حبیب به نزد حضرت رسید و جریان را تعریف نمود. حسین گفت:« #لا_حول_و_لا_قوه_الا_بالله» نامه امام از #کربلا به برادرش #محمد_بن_حنفیه و #بنی_هاشم « مثل این که دنیا اصلاً وجود نداشته(اینگونه دنیا بی ارزش و نابود شدنی است) و آخرت همیشگی و دائم بوده و هست. #محرم #ماه_محرم #عاشورا #عاشوراییان #امام_حسین #کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
سال 61 .... سه شنبه سال 61 هجری قمری تعداد که و و از گرفته و به (ع) آمده بودند را، بالغ بر 30 هزار جنگجو نوشته اند. عمر بن سعد ای بدین مضمون از دریافت کرد که: با سپاهیان خود بین امام حسین(ع) و اصحابش و آب فاصله بینداز، به طوری که حتی قطره ای به امام(ع) نرسد، همان گونه که از دادن آب به : خودداری شد! عمر بن سعد 500 را در کنار مستقر کرد. یکی از آنها فریاد زد: ای حسین!... به که قطره ای از این آب را نخواهی آشامید تا از عطش جان دهی! فرمود: « خدایا! او را از کن و هرگز او را مشمول رحمتت قرار مده.» می گوید به چشم خود دیدم که نفرین امام(ع) عملی گشت. * امام حسین(ع) سپاه دشمن را چنین نفرین کرد: بار خدایا! را از اینان کن، و بر ایشان و !قحطی( همچون سالهای قحطی یوسف در مصر) پدید آور و آن ( ) را بر ایشان بگمار تا به ایشان بچشاند. زیرا آنها به ما گفتند و ما را خوار ساختند و خداوند( به توسط آن غلام) من و و و مرا از اینان بگیرد. وقتی از آب جدا می شود شروع می کند به بالا و پایین پریدن ، بعد از لحظاتی خودش را آرام حرکت می دهد . لحظات بعد فقط لب هایش را تکان می دهد لذا حرمله با تیری گلوی کوچک (علیه السلام) را نشانه رفت . اصغر را به سوی آسمان بلند کرد و گلویش را به بخشید و چشم از خنده او بست . با کوچک در پشت کند تا او را در میانش بگذارد که ناگاه صدایی حزین آمد ... آقا ... بگذار یکبار دیگر روی کودکم را ببینم .
» در و « ‌» در الايام نوشته اند كه در روز عليه السلام و از سخت شده بودند؛ بنابراين امام عليه السلام برداشت و در پشت به فاصله نوزده گام به طرف ، را كند، آبی گوارا بيرون آمد و همه نوشيدند و مشكها را پر كردند، سپس آن آب ناپديد شد و ديگر نشاني از آن ديده نشد. هنگامي كه خبر اين ماجرا به رسيد، پيکی نزد فرستاد كه: به من خبر رسيده است كه مي‌كند و آب بدست مي‌آورد. به محض اينكه اين به تو رسيد، بيش از پيش مراقبت كن كه دست آنها به نرسد و كار را بر حسين عليه السلام و يارانش سخت بگير. عمر بن سعد دستور وي را عمل نمود. . در اين روز « » از امام عليه السلام اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتگو كند. حضرت اجازه داد و او بدون آنكه كند بر عمر بن سعد وارد شد؛ عمر بن سعد گفت:‌اي مرد همداني! چه چيز تو را از سلام كردن به من بازداشته است؟ مگر من مسلمان نيستم؟ گفت: اگر تو خود را مسلمان مي‌پنداري پس چرا بر شوريده و تصميم به آنها گرفته‌اي و را كه حتي اين وادي از آن مي‌نوشند از آنان مي‌كني؟ عمر بن سعد سر به زير انداخت و گفت:‌اي همداني! من مي‌دانم كه آزار دادن به اين است، من در لحظات حساسي قرار گرفته‌ام و نمي‌دانم بايد چه كنم؛ آيا حكومت ري را رها كنم، حكومتي كه در اشتياقش مي‌سوزم؟ و يا دستانم به خون حسين آلوده گردد، در حالي كه مي‌دانم كيفر اين كار، است؟‌اي مرد همداني! حكومت به منزله نور من است و من در خود نمي‌بينم كه بتوانم از آن گذشت كنم. يزيد بن حصين همداني بازگشت و ماجرا را به عرض امام عليه السلام رساند و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حكومت ري به قتل برساند. امام عليه السلام مردي از ياران خود بنام « » را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتي داشته باشند. شب هنگام امام حسين عليه السلام با 20 نفر و عمر بن سعد با 20 نفر در محل موعود حاضر شدند. امام حسين عليه السلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود « ‌» و فرزندش « » را نزد خود نگاه داشت. عمر بن سعد نيز فرزندش « ‌» و غلامش را نگه داشت و بقيه را مرخص كرد. در اين ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام عليه السلام كه فرمود: آيا مي‌خواهي با من مقاتله كني؟ عذري آورد. يك بار گفت: مي‌ترسم خانه‌ام را خراب كنند! امام عليه السلام فرمود: من خانه ات را مي‌سازم. ابن سعد گفت: مي‌ترسم اموال و املاكم را بگيرند! فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموالي كه در دارم. عمر بن سعد گفت: من در بر جان افراد خانواده‌ام از خشم ابن زياد بيمناكم و مي‌ترسم آنها را از دم بگذراند. حضرت هنگامي كه مشاهده كرد عمر بن سعد از تصميم خود باز نمي‌گردد، از جاي برخاست در حالي كه مي‌فرمود: تو را چه مي‌شود؟ خداوند جانت را در بسترت بگيرد و تو را در نيامرزد. به# ! من مي‌دانم كه از عراق نخواهي خورد! ابن سعد با گفت: ما را بس است. پس از اين ماجرا، عمر بن سعد نامه‌اي به عبيدالله نوشت و ضمن آن كرد كه حسين عليه السلام را رها كنند؛ چرا كه خودش گفته است كه يا به برمي گردم يا به ديگري مي‌روم. عبيدالله در حضور ياران خود نامه ابن سعد را خواند، « ‌» سخت برآشفت و نگذاشت عبيدالله با پيشنهاد عمر بن سعد موافقت كند.
#وقایع #وقایع_روز_عاشوا در روز #عاشورا #سپاه #دشمن به #فرماندهی #عمر_بن_سعد به #جنگ با #ابا_عبدلله‌(ع) و یارانشان پرداختند که در نتیجه آن امام حسین‌(ع) برادرشان عباس_بن_علی‌(ع) فرزندان امام‌(ع) ۱۷ نفر از #بنی‌_هاشم و بیش از ۵۰ نفر از یارانشان به #شهادت رسیدند.  #عصر_روز_عاشورا سپاه #یزید به خیمه‌های بازماندگان #حمله کرده و خیمه‌ها را #آتش زد که #شیعیان این شب را #شام_غریبان می‌نامند. #امام_سجاد(ع) نیز به علت #بیماری درگیر جنگ نشدند و زنده ماند. ایشان به همراه #حضرت_زینب‌(س) و سایر #زنان و #بچه‌ها #اسیر سپاه #کوفه شدند. سپاهیان عمر بن سعد سرهای شهیدان را به #نیزه زدند و به همراه اسیران به کوفه نزد #عبیدالله_بن_زیاد و از آنجا به #شام نزد #یزید بردند. http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
8664941_566.jpg
1.26M
تصویر باز شود روایت مختصری از واقعه روز دهم در قالب یک اینفوگرافیک #وقایع #دهم_محرم #عاشورا #محرم #اینفوگرافیک #روایت #تصویر #کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_هدیه_به_شهدا_آزاد http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
و و هواداران آن‌ها از جمله در و و    پس از (ع) و یاران فداکارش در کربلا بر این باور بودند که کار مخالفان بنی‌امیه و دشمنان یزید پایان یافته و آنان برای همیشه شدند. آنان گمان کردند که با کردن نور حسینی، برای همیشه (ع) را خاموش کردند ولی از اینکه (ع) راهی است که ادامه آن حکومت ننگین بنی‌امیه را بر فنا خواهد داد. وقایع سومین روز شهادت الحسین‌(ع) به شرح ذیل است: * (ع) در پس از آنکه اسرا و سرهای مقدس را در گردانیدند، ابن زیاد در خود نشست و دستور داد سر امام حسین(ع) را در برابرش گذاشتند، آنگاه و آن حضرت را به همراه (ع) در حالی که به بسته بودند، وارد مجلس کرده،در برابر آن ایستاده نگاه داشتند، در این حال درباریان آن ملعون به تماشا ایستاده بودند. * (ع) در پس از ابن زیاد، اهل بیت(ع) را با و وارد کردند. * خبر شهادت امام حسین(ع) در و ابن زیاد به مدینه و شام نوشت و خبر شهادت امام حسین(ع) را ساخت. * شهادت عبدالله بن عفیف بزرگواری از (ع) بود و در ‌های و 2 چشم خود را از دست داده بود، لذا مشغول عبادت بود. او هنگامی که شنید به امیرالمؤمنین و امام حسین(ع) نسبت می‌دهد‌، از میان جمعیت بر خاست وگفت: باش ای ، تویی و پدر توکه به تو این را داد، ای فرزندان پیامبر(ص) را می‌کشی و در این چنین سخن می‌گویی‌؟ خواستند او شوند که با کمک قبیله‌اش به خانه رفت، ولی بعد آمدند و خانه او را محاصره کردن، پس از رشادت‌های او و دخترش شد و همان طور که از خدا خواسته بود به دست بدترین یعنی ابن زیاد به شهادت رسید... http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
 در محرم الحرام سال 61 هجری در حالی که و (ع) در !اسارت به مشغول بودند در روز چهاردهم به نوشت و جریانات کربلا را داد و از وی پرسید که با سرهای بریده و چه کند؟  به اسرا و خاندان امام حسین (ع) بسیار بد می گذشت مخصوصا اینکه عزادار بوده اند و مشکلات از هر جهت و از جانب عبید الله ابن زیاد به ایشان وارد می آمد.  http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
در ۶۱_ه.ق  طی به  و از با  (ع)  و سرهای در این روز سرهای مطهر شهدای از کوفه توسط ماموران ابن زیاد به سمت حرکت دادند. وقتی اسرا به دستور عبیدالله بن زیاد به منتقل شدند و ابن زیاد طی نامه‌ای به  گزارشی از رخدادهای گذشته از جمله داد و از چگونگی برخورد با اهل حرم (ع)  و سرهای از یزید کسب تکلیف کرد. ابن زیاد منتظر پاسخ از سوی یزید ماند. یکی از دلایل مهم اقدام ابن زیاد می‌تواند به خاطر شدن و بر علیه او تلقی کرد چرا که گرامی اسلام (ص) در مدت زمانی که در به سر می‌بردند در جهت آگاه‌سازی مردم از جریان (ع) و نمایاندن چهره زشت یزیدیان تلاش می‌کردند؛ در نتیجه خواستار حفظ موقعیت به نفع خود بود اهل حرم امام حسین (ع) پس از که در کربلا شاهد آن بودند، این‌بار با پوشیدن لباس  بر مصیبت‌شان افزون‌تر شده بود و کار بسیار دشواری را برای (ع) بر خود داشتند؛  چراکه با که بر علیه حسین ‌بن‌ علی (‌ع) و اهل حرم او از سوی ابن زیاد و یزید ایجاد شده بود چگونگی حرکت و پیام امام را برای مردم سخت می‌کرد، در نتیجه (‌ع) و (‌س) در این راه با در میان مردم دست دشمنان اهل بیت پیامبر (ص) گرامی اسلام را رسوا می‌‌کردند. در روز پانزدهم محرم‌الحرام سال ۶۱ ه.ق بنا بر بعضی قول‌ها مستند در تاریخ‌، در این روز سرهای مطهر شهدای کربلا از کوفه به سوی شام حرکت داده شدند که بعدا اهل بیت امام حسین (‌ع) سرهای مطهر را به پیکرهای شهدای مدفن شده در ملحق کردند http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
شانزدهم محرم سال ۶۱ ه.ق  بعد از آنکه یک روز و یا چند روز بنا بر روایتی، سرهای را در  و گردانید، آن‌ها را به نزد فرستاد و بعد از آن را به سرپرستی چند تن از سربازانش روانه شام کرد. 16 روز از واقعه کربلا سپری می‌شود.  خبر (ع) به شام و رسیده است و مردم با شنیدن این خبر در به سر می‌بردند. عده‌ای از مردم بار دیگر را از گرامی اسلام (ص) مرور می‌کنند و عده‌ای دیگر با شنیدن این خبر به یک‌باره تاریخ از مقابل دیدگان‌شان به سرعت باد می‌گذرد و سخنان پیامبر گرامی اسلام (ص) را درباره حسنین (ع) به یاد می‌آوردند که باورشان نمی‌شد که اموی چنین مصیبتی را بر روا داشته است. امام حسین (ع) لحظات سختی را در به‌سر می‌بردند.  گرد و بی‌برادری و بی‌پسر شدن جدای از گرد بر چهره اهل حرم امام حسین (ع) نشسته بود و تنها مرهم این دردشان فکر کردن به و بود که به‌ خاطرش این‌گونه شده ‌ (س) و (ع) با رساندن  (ع) وظیفه دیگری نیز بر عهده داشتند و آن و اسرا بود که تعدی نسبت به اهل حرم از سوی دشمنان صورت نگیرد، بی‌قراری تمام وجود و امام سجاد (ع) را در فراق عزیزان‌شان فرا گرفته است ولی با مشغول شدن به  و اهل حرم را نیز می‌کردند. در آمده است که ابن زیاد بعد از آنکه یک روز (یا چند روز بنا به روایتی) سرها را در کوچه‌ها و محله‌های کوفه گردانید، آن‌ها را به شام نزد یزید بن معاویه فرستاد و بعد از آن اسرا را به سرپرستی و ذی‌_الجوشن به شام روانه کرد. ابن زیاد در این حال دستور داد که امام سجاد(ع) را با و بر  به سوی شام حرکت دهند.  مدتی که اسرا از کوفه و شام در حرکت بودند را منابع ذکر نکردند و اینکه در این مدت چه وقایعی اتفاق افتاده؛ و تنها به برخی بی‌ادبی‌های سرهای مطهر اشاره شده است. http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
حركت اسيران از به طرف در جواب به او دستور داد تا را به همراه سرهاي به شام بفرستد. از اين رو در هـ .ق. اين كاروان از كوفه به طرف شام حركت كرد.  البته برخي نقل كرده‌انـد كه زن‌ هاي غير هاشميه در كاروان را با اقوامشان آزاد کرد و فقط زن‌هاي هاشميه براي به شام برده شدند http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
ماه صفر که صفر المظفر نیز می نامند ماه غم، اندوه و گرفتاری است، در اولین روز این ماه اسرای کربلا و سرهای مطهر شهدا به شام وارد می شوند و دشمنان اهل بیت و شامیان به این خاطر شادی می کنند. : در روایات آمده است، در آن زمان برای ورود به شام مسیر باریک و کوتاهی تا دروازه "ساعات" وجود داشت، اما ورود سرهای مطهر شهدای کربلا در این مسیر کوتاه چندین ساعت طول کشید، چراکه مردم ستمگر آمده بودند که سرهای اسرا را تماشا و شادی کنند، همه هلهله می کردند، کف می زدند، سنگ پرانی می کردند، بی احترامی می کردند و زخم و زبان می زدند. اول ماه صفر روزی است که اهل بیت را وارد شام می کنند، در خرابه که سقفی نداشته جای می دهند و امام سجاد(ع) روزها از گرما و شب ها از سرما در آزار و اذیت بودند که در این میان شهادت "حضرت رقیه(ص)" رخ می‌دهد و مراسم سوم، هفتم و چهلم ایشان برگزار می شود. این اتفاقاتی است که در این ماه برای اهل بیت عصمت و طهارت افتاده است. #وقایع #وقایع_ماه_صفر #صفر #ماه_صفر #اربعین #حضرت_زینب #حضرت_رقیه #امام_سجاد #شهادت #مصیبت #کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
: (ع) و... این شب مانند شب چهارم میان چند شهید کربلا مشترک است. شب پنجم به حبیب بن مظاهر و کودک هشت سالة امام (ع) نیز منسوب است. عبدالله(ع) در شمار آخرین شهیدانی بود که پیش از (ع) در به شهادت رسید. الگوی عاشقی کربلاست. او تا چند روز پیش، از دیدار حسین(ع) هراس داشت، اما پس از آن که به خیمه امام گام نهاد، هراسش به عشقی جاودانه بدل شد. بارقه نگاه حسین(ع) چنان در جانش اثر کرده بود که از همه هستی خود گذشت و از دنیا و خانمان گسست. او در این راه چنان پیش رفت که به یکی از فرماندهان سپاه آن حضرت تبدیل شد... +وعجل_فرجهم http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
روز پنجم 1. در این روز ، شخصی بنام «شبث بن ربعی » را به همراه یک هزار نفر به طرف کربلا گسیل داد. 2. عبیدالله بن زیاد در این روز دستور داد تا شخصی بنام «زجر بن قیس » بر سر راه کربلا بایستد و هر کسی را که قصد یاری امام حسین علیه السلام داشته و بخواهد به سپاه امام علیه السلام ملحق شود، به قتل برساند . همراهان این مرد 500 نفر بودند . 3. در این روز با توجه به تمام محدودیتهایی که برای نپیوستن کسی به سپاه امام حسین علیه السلام صورت گرفت، مردی به نام «عامر بن ابی سلامه » خود را به امام علیه السلام رساند و سرانجام در در روز به شهادت رسید ... +وعجل_فرجهم http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
1. در این روز عبیدالله بن زیاد نامه ای برای عمر بن سعد فرستاد که: من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز کرده ام . توجه داشته باش که هر روز و هر شب گزارش کار تو را برای من می فرستند . 2. در این روز «حبیب بن مظاهر اسدی » به امام حسین علیه السلام عرض کرد: یابن رسول الله! در این نزدیکی طائفه ای از بنی اسد سکونت دارند که اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت نمایم . امام علیه السلام اجازه دادند و حبیب بن مظاهر شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را برایتان آورده ام، شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت می کنم، او یارانی دارد که هر یک از آنها بهتر از هزار مرد جنگی است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسلیم نخواهند نمود . عمر بن سعد او را با لشکری انبوه محاصره کرده است، چون شما قوم و عشیره من هستید، شما را به این راه خیر دعوت می نمایم ... . در این هنگام مردی از بنی اسد که او را «عبدالله بن بشیر» می نامیدند برخاست و گفت: من اولین کسی هستم که این دعوت را اجابت می کنم و سپس رجزی حماسی خواند:   قد علم القوم اذ تواکلوا واحجم الفرسان تثاقلوا انی شجاع بطل مقاتل کاننی لیث عرین باسل «حقیقتا این گروه آگاهند - در هنگامی که آماده پیکار شوند و هنگامی که سواران از سنگینی و شدت امر بهراسند، - که من [رزمنده ای] شجاع، دلاور و جنگاورم، گویا همانند شیر بیشه ام .» سپس مردان قبیله که تعدادشان به 90 نفر می رسید برخاستند و برای یاری امام حسین علیه السلام حرکت کردند . در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه کرد و او مردی بنام «ازرق » را با 400 سوار به سویشان فرستاد . آنان در میان راه با یکدیگر درگیر شدند، در حالی که فاصله چندانی با امام حسین علیه السلام نداشتند . هنگامی که یاران بنی اسد دانستند تاب مقاومت ندارند، در تاریکی شب پراکنده شدند و به قبیله خود بازگشتند و شبانه از محل خود کوچ کردند که مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد . حبیب بن مظاهر به خدمت امام علیه السلام آمد و جریان را بازگو کرد . امام علیه السلام فرمودند: «لاحول ولا قوة الا بالله » +وعجل_فرجهم http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
روز هشتم 1. « » در و « » در نوشته اند که در امام حسین علیه السلام و اصحابش از تشنگی سخت آزرده خاطر شده بودند; بنابراین امام علیه السلام کلنگی برداشت و در پشت ها به فاصله نوزده گام به طرف قبله، زمین را کند، آبی گوارا بیرون آمد و همه نوشیدند و مشکها را پر کردند، سپس آن آب ناپدید شد و دیگر نشانی از آن دیده نشد. هنگامی که خبر این ماجرا به رسید، پیکی نزد فرستاد که: به من خبر رسیده است که حسین چاه می کند و آب بدست می آورد . به محض اینکه این نامه به تو رسید، بیش از پیش مراقبت کن که دست آنها به نرسد و کار را بر حسین علیه السلام و یارانش سخت بگیر . عمر بن سعد دستور وی را عمل نمود . 2. در این روز « » از امام علیه السلام اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتگو کند. حضرت اجازه داد و او بدون آنکه سلام کند بر عمر بن سعد وارد شد; عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی! چه چیز تو را از سلام کردن به من بازداشته است؟ مگر من مسلمان نیستم؟ گفت: اگر تو خود را مسلمان می پنداری پس چرا بر شوریده و تصمیم به کشتن آنها گرفته ای و آب فرات را که حتی حیوانات این وادی از آن می نوشند از آنان مضایقه می کنی؟ عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی! من می دانم که آزار دادن به این خاندان حرام است، من در لحظات حساسی قرار گرفته ام و نمی دانم باید چه کنم; آیا حکومت ری را رها کنم، حکومتی که در اشتیاقش می سوزم؟ و یا دستانم به خون حسین آلوده گردد، در حالی که می دانم کیفر این کار، آتش است؟ ای مرد همدانی! حکومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نمی بینم که بتوانم از آن گذشت کنم . یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام علیه السلام رساند و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر به قتل برساند 3. امام علیه السلام مردی از یاران خود بنام « » را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند. شب هنگام امام حسین علیه السلام با 20 نفر و عمر بن سعد با 20 نفر در محل موعود حاضر شدند . امام حسین علیه السلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود « » و فرزندش « » را نزد خود نگاه داشت . عمر بن سعد نیز فرزندش « » و غلامش را نگه داشت و بقیه را مرخص کرد . در این ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام علیه السلام که فرمود: آیا می خواهی با من مقاتله کنی؟ عذری آورد . یک بار گفت: می ترسم خانه ام را خراب کنند! امام علیه السلام فرمود: من خانه ات را می سازم . ابن سعد گفت: می ترسم اموال و املاکم را بگیرند! فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموالی که در حجاز دارم . عمر بن سعد گفت: من در کوفه بر جان افراد خانواده ام از خشم بیمناکم و می ترسم آنها را از دم شمشیر بگذراند . حضرت هنگامی که مشاهده کرد عمر بن سعد از تصمیم خود باز نمی گردد، از جای برخاست در حالی که می فرمود: تو را چه می شود؟ خداوند جانت را در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد . به خدا سوگند! من می دانم که از گندم عراق نخواهی خورد! ابن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است . 4 . پس از این ماجرا، عمر بن سعد نامه ای به نوشت و ضمن آن پیشنهاد کرد که حسین علیه السلام را رها کنند; چرا که خودش گفته است که یا به برمی گردم یا به مملکت دیگری می روم . عبیدالله در حضور یاران خود نامه ابن سعد را خواند، « » سخت برآشفت و نگذاشت عبیدالله با پیشنهاد عمر بن سعد موافقت کند . +وعجل_فرجهم 👇🥀👇🥀👇🥀👇 http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4