eitaa logo
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
4.6هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
7.2هزار ویدیو
296 فایل
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمی‌شود رفیق‌شهیدمْ‌یه‌دورهمی‌خودمونیه✌️ خوش‌اومدی‌رفیق🤝 تأسیس¹⁰/⁰³/¹³⁹⁸ حرفتو👇بزن https://daigo.ir/secret/67889490 جوابتو👇ببین https://eitaa.com/harfhamon کپی‌آزاد✅براظهورصلوات‌📿هدیه‌کردی‌چه‌بهتر ✌️💛✌️
مشاهده در ایتا
دانلود
کردن ( از خاطرات شهید حسین همدانی ) فردای بود. قرار بود قبل از مجددش و رفتن به به کارهای و غیر اداریش بپردازد و سر و سامانش بدهد. مدتی در اتاق مشغول بودم. مانند همیشه رو به باز بود.  بلند شدم و بیرون رفتم. چشمهایم از گرد شد؛ حاج آقا جلوی در فریزر بود و مشغول تمیز کردن آن. گفتم : مگه شما بیرون نبودید؟کی آمدین من متوجه نشدم؟! چرا زحمت می کشید؟ نگذاشت حرفم را ادامه بدهم؛ لبخندی زد و گفت: دیدم کمرت درد می کند گفتم قبل از رفتن دستی به این بکشم شما اذیت نشی... http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
» در و « ‌» در الايام نوشته اند كه در روز عليه السلام و از سخت شده بودند؛ بنابراين امام عليه السلام برداشت و در پشت به فاصله نوزده گام به طرف ، را كند، آبی گوارا بيرون آمد و همه نوشيدند و مشكها را پر كردند، سپس آن آب ناپديد شد و ديگر نشاني از آن ديده نشد. هنگامي كه خبر اين ماجرا به رسيد، پيکی نزد فرستاد كه: به من خبر رسيده است كه مي‌كند و آب بدست مي‌آورد. به محض اينكه اين به تو رسيد، بيش از پيش مراقبت كن كه دست آنها به نرسد و كار را بر حسين عليه السلام و يارانش سخت بگير. عمر بن سعد دستور وي را عمل نمود. . در اين روز « » از امام عليه السلام اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتگو كند. حضرت اجازه داد و او بدون آنكه كند بر عمر بن سعد وارد شد؛ عمر بن سعد گفت:‌اي مرد همداني! چه چيز تو را از سلام كردن به من بازداشته است؟ مگر من مسلمان نيستم؟ گفت: اگر تو خود را مسلمان مي‌پنداري پس چرا بر شوريده و تصميم به آنها گرفته‌اي و را كه حتي اين وادي از آن مي‌نوشند از آنان مي‌كني؟ عمر بن سعد سر به زير انداخت و گفت:‌اي همداني! من مي‌دانم كه آزار دادن به اين است، من در لحظات حساسي قرار گرفته‌ام و نمي‌دانم بايد چه كنم؛ آيا حكومت ري را رها كنم، حكومتي كه در اشتياقش مي‌سوزم؟ و يا دستانم به خون حسين آلوده گردد، در حالي كه مي‌دانم كيفر اين كار، است؟‌اي مرد همداني! حكومت به منزله نور من است و من در خود نمي‌بينم كه بتوانم از آن گذشت كنم. يزيد بن حصين همداني بازگشت و ماجرا را به عرض امام عليه السلام رساند و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حكومت ري به قتل برساند. امام عليه السلام مردي از ياران خود بنام « » را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتي داشته باشند. شب هنگام امام حسين عليه السلام با 20 نفر و عمر بن سعد با 20 نفر در محل موعود حاضر شدند. امام حسين عليه السلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود « ‌» و فرزندش « » را نزد خود نگاه داشت. عمر بن سعد نيز فرزندش « ‌» و غلامش را نگه داشت و بقيه را مرخص كرد. در اين ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام عليه السلام كه فرمود: آيا مي‌خواهي با من مقاتله كني؟ عذري آورد. يك بار گفت: مي‌ترسم خانه‌ام را خراب كنند! امام عليه السلام فرمود: من خانه ات را مي‌سازم. ابن سعد گفت: مي‌ترسم اموال و املاكم را بگيرند! فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموالي كه در دارم. عمر بن سعد گفت: من در بر جان افراد خانواده‌ام از خشم ابن زياد بيمناكم و مي‌ترسم آنها را از دم بگذراند. حضرت هنگامي كه مشاهده كرد عمر بن سعد از تصميم خود باز نمي‌گردد، از جاي برخاست در حالي كه مي‌فرمود: تو را چه مي‌شود؟ خداوند جانت را در بسترت بگيرد و تو را در نيامرزد. به# ! من مي‌دانم كه از عراق نخواهي خورد! ابن سعد با گفت: ما را بس است. پس از اين ماجرا، عمر بن سعد نامه‌اي به عبيدالله نوشت و ضمن آن كرد كه حسين عليه السلام را رها كنند؛ چرا كه خودش گفته است كه يا به برمي گردم يا به ديگري مي‌روم. عبيدالله در حضور ياران خود نامه ابن سعد را خواند، « ‌» سخت برآشفت و نگذاشت عبيدالله با پيشنهاد عمر بن سعد موافقت كند.
🍃🌸علاقه وعشق عجیبی به حضـرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا(ع)داشت. یکی از آروزهایش این بود، که پس از شهادت بدَنش درحرم مطهر امام رضا(ع)طواف داده شود. ولی این امر بواسطه فراموشی خانواده و وضعیت بحرانی روحی بازماندگان پس از #شهادت او غیرممکن بود. 🌷پس از شهادتش ، بعلت اشتباهی که (به خواست خداوند) درتقسیم #شهدا پیش آمد، پیکرش را بعـنوان یکی ازشهدای #خراسان به #مشهد مقدس فرستـاند. زمانی این اشتباه کشف شد که طی سنّت دیرینه ، او را به دور#قبلـه دل و#مـزار امـامش طواف داده بودند، از طریق نوشته ای که در جیب لباسش جامانده بود و نوشته بود " #صمدفخارعاشق_امام_رضا(ع)" هویتش مشخص شد و پیکرش پـس از #زیارت محبوبش، امـام رضا(ع)به استان #فارس و شهر #کازرون بازگشت 🍃🌸وصیت کرده بود که مزارش مانند #ائمه_بقیع بدون سنگ باشد و هر بار اقدام به ساخت سنگ شناساییِ قبر کردند سنگ دو نیم شد و شکست. #شهیدانه #آرزو #عشق #عاشقانه #رفیق_شهیدم #قهرمان_من #امامرضا #کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_هدیه_نثار_شهدا_آزاد http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
خاطره ای از سامری : روزي وارد خانه شدم و مريم را رو به ديدم وقتي جلوتر رفتم، ديدم مريم روي دستانش مي‌زند و از او سؤال كردم كه مشكلي پيش آمده؟چيزي نگفت اما بعدها براي من تعريف كرد كه من هر روز اعضاي بدنم را مواخذه مي‌كنم و از آنها مي‌پرسم كه امروز براي خدا چه كاري انجام داد‌ه‌ايد . خانم سامری در خصوص عزاداري‌هاي بي‌نظير همرزمش می گوید : در روزي سرزده وارد خانه شدم و ديدم مريم به پهناي صورت اشك مي‌ريزد و نام (س) را صدا مي‌زند . به او گفتم كه چرا اينقدر اشك مي‌ريزي؟ گفت : شما اگر مادرتان فوت كند چه كار مي‌كنيد، شادي مي‌كنيد يا گريه؟ مریم علي‌رغم فعاليت زيادي كه داشت مي‌گرفت و تنها با نان و آب مي‌كرد . هيچ چيز او را راضي نمي‌كرد و همين موجب شده بود كه يك لحظه آرامش نداشته باشد تا اينكه در بهار عمر خود با رسيدن به مقام شهادت به آرامش هميشگي رسيد .