✅ #داستان یک #عکس
🌸 در سال ۱۳۶۰ در #منطقه #گیلان_غرب
👞پای راست او در اثر #ترکش #خمپاره به نحوی #متلاشی و #قطع شد
که حتی امکان استفاده از #پای_مصنوعی را هم نداشت
🌸 پس از مدت کوتاهی دوباره به #منطقه برگشت،
با وجود #مجروحیت در #جبهه ماند و در تمام #عملیاتهای #گردان شرکت نمود،
حتی در #کوهستانهای #غرب نیز پا به پای دیگر #رزمندگان
از سینه کش #کوه بالا میرفت.
🌸 هفتم اسفند ۱۳۶۲، شب عملیات #خیبر در منطقه #طلائیه،
خودش را آماده شرکت در عملیات می کرد،
که فرماندهان گردان از او خواستند با نیروها به خط نرود
دلش شکـ💔ـست
و گفت "حالا ما شدیم وبال گردن گردان؟!"
🌸 فردا صبح در حالی که تند تند #عصا میزد تا خودش را به بچهها در خط برساند، #اصغر_نقیزاده از پشت این #عکس را از آخرین لحظات زندگی او گرفت
🌸 دقایقی بعد #هواپیمای دشمن محل #گردان را در #هور_العظیم #بمباران کرد، یکی از شهدای #جانباز او بود،
🌸 وقتی پیکر پاکش را پیدا کردند عصایش دهها متر دورتر افتاده بود... او در زمان #شهادت #تازه_داماد بود.
#قهرمان_من ؛ #شهید_ابراهیم_حسامی ؛
از رفقای #شهید_ابراهیم_هادی
و #معاون #فرمانده #گرد۲۷_میثم از #لشکر ۲۷ #محمد_رسول_الله
#شهید
#شهادت
#شهیدانه
#عاشقانه
#کپی_مطالب_با_هدیه_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4