#مجروحیت
#شهادت
#آسمانی_شدن
در دوّمین مرحلۀ اعزام مجروح شد و در بیمارستان یزد بستری گردید. پس از بهبودی مجدداً در جبهه حضور یافت تا سرانجام در ماه مبارک رمضان سال ۱۳۶۳ هجری شمسی در آستانه شهادت مولای متقیان علی ابن ابیطالب -علیه السّلام- در منطقۀ عملیّاتی کوشک بر اثر اصابت ترکش به فوز عظیم شهادت نائل آمد و به آرزوی قلبی خود دست یافت.بدن مطهرش پس از تشییع با شکوه بر دست و دوش مردم شهید پرور دیارمان در بهشت شهدای اردکان به خاک سپرده شد تا چون شمعی فروزان٬ هدایت گر راه جوانان و نوجوانان باشد.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
شهید بالازاده حدود سه سال در جبهههای جنگ #حق_علیه_باطل با دشمن جنگید و خیلی کم به خانه و نزد #خانواده اش میآمد و هر وقت هم که چند روزی به مرخصی میآمد، در #مساجد و #منابر و #مجالس"، روز و شب به #تبلیغ و #جذب #نیروی_داوطلب_بسیجی برای اعزام به جبهه میپرداخت.
وی حتی راضی نبود که پدر و مادرش متوجه #مجروحیت و آثار زخم های دشمن بر بدن #نحیف و ظریفش شوند شبها در کنار پدر و مادر با #لباس_رزم میخوابید، تا مبادا پدر و مادرش متوجه ناراحتیها و آثار مجروحیت او شوند.
شجاعت و #درایت را با هم داشت و همه در حیرت که این همه در یک نوجوان 13 ساله چگونه جمع شده است؛ بر و بچه های #تیپ_عاشورا چهره #مهربان و #جدی شهید بالازاده را از یاد نمی برند بیشتر اوقات کنار فرماندهاش شهید «مهدی باکری» دیده می شد.
سرانجام مرحمت بالازاده روز21 اسفند 1363 در #جزیره_مجنون در #عملیات_بدر ، با فاصله بسیار کمی از شهادت مرادش یعنی #شهید_مهدی_باکری ، #بال در بال #ملائک گشود و #میهمان #سفره #حضرت_قاسم (ع) شد.
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
✅ #داستان یک #عکس
🌸 در سال ۱۳۶۰ در #منطقه #گیلان_غرب
👞پای راست او در اثر #ترکش #خمپاره به نحوی #متلاشی و #قطع شد
که حتی امکان استفاده از #پای_مصنوعی را هم نداشت
🌸 پس از مدت کوتاهی دوباره به #منطقه برگشت،
با وجود #مجروحیت در #جبهه ماند و در تمام #عملیاتهای #گردان شرکت نمود،
حتی در #کوهستانهای #غرب نیز پا به پای دیگر #رزمندگان
از سینه کش #کوه بالا میرفت.
🌸 هفتم اسفند ۱۳۶۲، شب عملیات #خیبر در منطقه #طلائیه،
خودش را آماده شرکت در عملیات می کرد،
که فرماندهان گردان از او خواستند با نیروها به خط نرود
دلش شکـ💔ـست
و گفت "حالا ما شدیم وبال گردن گردان؟!"
🌸 فردا صبح در حالی که تند تند #عصا میزد تا خودش را به بچهها در خط برساند، #اصغر_نقیزاده از پشت این #عکس را از آخرین لحظات زندگی او گرفت
🌸 دقایقی بعد #هواپیمای دشمن محل #گردان را در #هور_العظیم #بمباران کرد، یکی از شهدای #جانباز او بود،
🌸 وقتی پیکر پاکش را پیدا کردند عصایش دهها متر دورتر افتاده بود... او در زمان #شهادت #تازه_داماد بود.
#قهرمان_من ؛ #شهید_ابراهیم_حسامی ؛
از رفقای #شهید_ابراهیم_هادی
و #معاون #فرمانده #گرد۲۷_میثم از #لشکر ۲۷ #محمد_رسول_الله
#شهید
#شهادت
#شهیدانه
#عاشقانه
#کپی_مطالب_با_هدیه_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
🌷ـشهدا
از 😷ـنفس افتادن
تا ما نفس بکشیم...
حضور در #کردستان،
#ایمانی_قوی و دلی چون #شیر را می طلبید،
در #اردیبهشت سال 59 و در #جریان_عملیات_آزاد_سازی شهر #سنندج بعد از نبردی دلاورانه،
#مجروح شد و توسط #کومله به اسارت گرفته شد. همان لباس با آرم #سپاهی که پوشیده بود،
#کفایت می کرد تا #خونخواران کومله تا لحظه #شهادت بلاهائی بر سر او بیاورند که باور این رفتارها از یک انسان بسیار سخت است.
بعد از #مجروحیت و #اسارت سعید،
دیگر هیچ خبری از او نبود و نیست و برای همیشه #مفقود الاثر شد و تنها #سند و حکایت بعد از #اسارت ایشان خاطرات یک برادر #ارتشی است که از آن دوران دارد:
دشمنان برای اعتراف گرفتن، هر دو دستش را از بازو بریدند.
با #دستگاه های برقی تمام صورتش را سوزاندند.
بعد از آن پوستهای نو که جانشین سوخته شد همان پوستهای تازه را کنده و با همان جراحات داخل دیگ آب نمک انداختند.
او مرتب #قرآن را #زمزمه میکرد.
سرانجام او را داخل دیگ آب جوش انداخته و همان جا به دیدار معشوق شتافت.
(آخ آخ آخ آی خدا دلم تنگه💔)
کوموله ها جسدش را #مثله نموده و جگرش را به خورد هم سلولیهایش دادند و مقداری را هم خودشان خوردند!
😔😢😭💔😭😢😔
آی 🌷ـشهدا اگر 🤝ـدستمان را 🤛🤜ـنگیرید 💔ـمیمیریم..
#شهیدی_که_گوشت_بدنش_راخوردند
#شهید_احمد_وکیلی
#یادش_باصلوات
#شهدا #شهیدانه #شهادت #شهید
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4