eitaa logo
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
4.6هزار دنبال‌کننده
21.4هزار عکس
8.6هزار ویدیو
303 فایل
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمی‌شود🌷 رفیق‌شهیدمْ‌دورهمی‌خودمونیه✌️ خوش‌اومدی‌رفیق🤝 تأسیس¹⁰/⁰³/¹³⁹⁸ برام بفرست،حرف،عکس،فیلمی،صدا 👇 https://eitaayar.ir/anonymous/vF1G.Bs4pT جوابتو👇ببین @harfaton1 کپی‌آزاد✅براظهورصلوات‌📿هدیه‌کردی‌چه‌بهتر
مشاهده در ایتا
دانلود
عباس فرزند سوم خانواده دارای یک خواهر و برادر است. بعد از هادی، پدرش که بوده به بندر ترکمن منتقل می‌شود و هادی تا ۶ سالگی در بوده است. پس از شش سال، پدر هادی به‌دلیل شرایط کاری به منتقل شده و هادی درسش را در فیروزکوه ادامه می‌دهد و پس از پایان دوره متوسطه، هادی در رشته در پذیرفته می‌شود اما پس از مدتی تغییر رشته داده مدرک کارشناسی در رشته ارتباطات اجتماعی را از دانشگاه بوعلی تهران اخذ می‌کند. زمانی که پدر هادی به درجه نائل شد به‌اتفاق خانواده به عزیمت می‌کند اما هادی برای کار و تحصیل در ماند. شهید باغبانی، چهار سال قبل با دختری از خانواده متدین ازدواج می‌کند که حاصل این ازدواج دختر سه‌ساله به‌نام رضوانه است. زمانی که هادی برای تهیه فیلم به رفته بود پدر و مادرش در تهران نزد عروس‌شان بودند تا هادی از سفر برگردد. ایرانی که از ابتدای نبرد سوریه به‌همراه  ایرانی برای ثبت دقیق جنایات سلفی‌ها و تکفیری‌ها در این کشور حضور پیدا کرده بود، در آخرین گروه‌های مخالفان حکومت به رسید. باغبانی، و مستندساز ایرانی در درگیری‌های مناطق حاشیه‌ای دمشق توسط تروریست‌های تکفیری جبهه النصره به شهادت رسید. +وعجل_فرجهم http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
عکسی از مادر یک شهید که شد : 🔹شاهین در در مفقود شد، ۱۱ سال از فرزندم خبری نداشتم و هر لحظه منتظر بازگشتش بودم تا جایی که هرگاه کسی درب خانه را می‌زد به گمان بازگشت شاهین به سمت درب می‌دویدم و هر بار بیش از قبل ناامید می‌شدم. 🔹هرگاه کاروانی از به می‌آمد به امید اینکه خبری از فرزندم بگیرم به استقبال شهدا می‌رفتم. یک روز زمستانی هنگامی که هم شدید می‌بارید متوجه شدم کاروانی از شهدا به تهران آمده فوراً به سمت آن رفتم. در همین حال عکسی از من در کنار ماشین حمل شهدا گرفته شد که این عکس در و خارجی بازتاب زیادی داشت. 🔹شاهین ۱۲ اسفند‌ ۶۲ در جزیره مجنون به رسید و پیکرش هم در باتلاق‌های این جزیره ماند، اما بلاخره پس از ۱۱ سال به من خبر دادند که پیکر فرزندت بازگشته؛ وقتی برای دریافت پیکر شاهین رفتم تنها چند کیلو استخوان تحویلم دادند و آن روز به یاد روز تولدش افتادم که تنها ۳ کیلو داشت و آن روز هم ۳ کیلو از استخوان‌هایش را تحویلم دادند. 🕊🥀 رفیق شهیدم 🆔 @Refighe_Shahidam313 -┄┅═✼ 🍂🍃🍂 ✼═┅┄-
••[آیت الله دکتر شهید سید محمد حسینی بهشتی]•• 🔻در سال ۱۳۳۱ ازدواج نمود که حاصل این پیوند، دو پسر و دو دختر بود 🔻. وی در سال ۱۳۳۳، را نمود و تا سال ۱۳۴۲ سرپرستی آن را برعهده داشت. در فاصله سال‌های ۱۳۳۵ تا ۱۳۳۸، دوره دکترای فلسفه الهیات را گذراند 🔻 سپس، با شرکت فعال در مبارزات سال‌های ۴۱ و ۴۲ از سوی مجبور به عزیمت از شهر قم به گردید.  🔻این شهید راست قامت تاریخ به پیشنهاد و درخواست رحمه الله و رحمه الله به عزیمت و سرپرستی و تشکل مذهبی جوانان آن شهر را عهده دار و به فعالیت‌های عمیق دینی و فرهنگی پرداخت. 🔻 در طی این مدت سفرهایی به و (به منظور دیدار امام رحمه الله) انجام داد.  🔻سرانجام در سال ۱۳۴۹، به ایران بازگشت و به فعالیت‌های علمی، فرهنگی و سیاسی روی آورد. در این مدت، چندین بار توسط ساواک دستگیر و روانه زندان شد. 🔻در آذر ماه ۱۳۵۷ به فرمان امام خمینی رحمه الله شورای انقلاب را تشکیل داد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی همواره به عنوان ایدئولوگ و لیدر در صحنه‌های سیاسی، اجتماعی به فعالیت می‌پرداخت.  @Refighe_Shahidam313
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
آقا نوید صفری در تاریخ 16 ماه سال 1365 دراستان دیده به جهان گشود. آقا نوید از نسل سوم از فرزندان (ره) بود که برای دفاع از راهی شدند و به مقام نائل شدند . آقا نوید متاهل و تازه داماد بودند و خطبه عقد شهید نوید صفری توسط رهبر معظم انقلاب (به صورت تلفنی) خوانده شد. از شهید احترام بسیار زیاد به پدر و مادر ، مودب و با حیا ، بسیار دلسوز ، اهل فکر و صبور ، شوخ طبع، بسیار کار راه انداز و توانمند بودند . که برای انجام ماموریت سه ماهه به سوریه اعزام شده بودند پس از پایان ماموریت به درخواست خود شهید و با اجازه فرماندهان به اعزام شدند شهید نوید صفری طی نبرد با تروریست های داعش در شهر البوکمال زخمی و به اسارت تروریست ها در آمد ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️❤️🥀❤️✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#شهید_حسن_مهرابی تاریخ تولد: 30 /6/ 1349 تاریخ شهادت: 22 /8/ 1364 محل شهادت: #جاده_خندق حسن در خانو
شهید 18 ساله تاریخ تولد: 1 / 4 / 1348 تاریخ شهادت: 29 / 4 / 1366 محل شهادت: عملیات: تک جزیره مجنون محمد متولد اول تیرماه سال ۱۳۴۸ بود. فرزند پنجم خانواده ۹ نفری‌شان بود. قبل از شروع دوره ابتدایی به همراه خانواده به مهاجرت کرد. پدرش از کسبه بازار بود. انسانی شریف و زحمتکش که به رزق حلال اهمیت زیادی می‌داد. از آنجایی که محمد به درس و مدرسه علاقه داشت، با جدیت درسش را می‌خواند. اما بعد از اخذ دیپلم تصمیم گرفت موقتاً درس را رها کند و به عضویت درآید تا در شرایط حساسی که کشورش در آن قرار داشت او هم به اندازه خویش خدمتی کند. محمد همزمان در تهران و مهندسی قبول شد. اما دلش پر می‌کشید برای حضور در جبهه‌ها. او دانشگاه جبهه را انتخاب کرد. خوب می‌دانست که ارتش بعثی از سوی چندین کشور قدرتمند و بیگانه تغذیه می‌شود و پیشرفته‌ترین و مجهزترین تسلیحات نظامی را در اختیار دارد. او دشمن را خوب می‌شناخت. می‌دانست که آن‌ها حتی به کودکان و زنان مسلمان رحم نکرده و با بمباران مناطق مسکونی بسیاری از آن‌ها را به خاک و خون می‌کشند. از این رو شهید با اسلحه به دست گرفت و راهی جنوب کشور شد. محمد بعد از مدتی حضور در مناطق عملیاتی در ۲۹ تیرماه ۶۶ در عملیات تک جزیره جنوبی از جام گوارای شهادت سیراب شد، اما پیکرش شد. پیکر مطهر این بسیجی دلاور پس از چند سال شد و در گلزار شهدای دامغان آرام گرفت... جهت تعجیل در فرج و شادی روح شهدا 🥀 صلوات +وعجل فرجهم✌️
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
شهید 16 ساله تاریخ تولد: 12 / 1 / 1348 تاریخ شهادت: 22 / 12 / 1363 محل شهادت: عملیات: سعید در سال 1342 در شهر متولد شد. از کودکی با هدایت پدر و عمویش در جعفری به پرداخت و در سن 7 سالگی در جشن هنر نشان و بازوبند طلای کشور را به دست آورد(سال 1356). در بخشی از کتاب مربوط زندگینامه سعید در اینباره آمده است: «سعید هفت ساله وارد شد و با اجرای حرکات نمایشی بسیار خوش درخشید، به طوری که فرح از جا برخاست و به طرف او رفت بازوبند طلای پهلوانی را به بازوی او بست» با اوج گرفتن حرکت مردم به رهبری (ره) علیه حکومت ، سعید نیز همراه بزرگترهای خانواده خود در آن شرکت کرد. نامه‌ای به امام نوشت و به نشانه اعتراض و به خاطر ظلم ستم های شاه ملعون دست از ورزش باستانی کشید. بعد از به همراه گروهی از ورزشکاران و پهلوانان ورزش باستانی به دیدار حضرت امام (ره) رفت. در سال 1358 طی حکمی توسط مرحوم پهلوان مصطفی طوسی "رئیس وقت فدراسیون ورزش های باستانی" سرپرست نوجوانان باستانی کار کشور می‌شود. پهوان سعید بعد از شهادت برادر بزرگش محمد در عملیات ، در سال 1362 تلاش زیادی برای اعزام به جبهه کرد که موفق نشد. در آخر با گرفتن موافقت پدر و دستکاری در شناسنامه به جبهه اعزام شد و با حضور در ، به همراه شهید "" توانست رزمندگان را به ورزش باستانی جذب کند. بعد از حضور چند ماهه در جبهه، در اسفند سال 1363 در عملیات بدر دوستانش متوجه شدند که سعید از ستون نیروها جدا شده. فرمانده گروهان که به او نزدیک شد، متوجه شد سنگین دوشکا شکم او را دریده است و لحظه‌ای بعد سعید در شرق به نزد برادر خود شتافت و پیکرش بعد 14 سال به خانه برگشت و در ورزشگاه شهیدان در کاشان به خاک سپرده شد شعبان جعفری ملقب به شعبون بی مخ در سال 1378 نوار ویدئویی را برای پدر سعید ارسال کرد که در آن ضمن تسلیت شهادت سعید گفته بود چرا اجازه دادید پهلوان سعید به جبهه برود و کشته شود. حاج اکبر پدر شهیدان طوقانی برای شعبان پیام فرستاد که: «حضور در جبهه و جنگ بر همه واجب بود. سعید که هیچ، حتی اگر لازم بود بچه های دیگرم را نیز می فرستادم جبهه تا از انقلاب و کشور دفاع کنند.» دست‌نوشته آیت‌الله بر روی تصویر شهید سعید: «درود بر عزیزانی که با درخشش جوانی خود، این فصل از تاریخ کشور را درخشان کردند و با شجاعانه خود، آن را در رگ این و این دواندند» جهت تعجیل در فرج و شادی روح شهدا 🥀 صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
شهید 20 ساله تاریخ تولد: 20 / 6 / 1342 تاریخ شهادت: 30 / 2 / 1362 محل شهادت: عملیات: 1 محمد (برادر بزرگتر شهید ) در 20 شهریور سال 1342 در متولد شد. پدرش علی_اکبر و مادرش، فاطمه نام داشت. (این خانواده دو شهید و دو تقدیم نموده است) محمد تا پایان دوره در رشته درس خواند و گرفت. محمد جزو اولين نفراتي بود كه وارد شد و خيلي زود مراحل اوليه و آموزش تخصصي را سپري كرد. سال 60-59 به $جبهه غرب اعزام شد كه بر اثر موج انفجار پوست صورتش سوخت. باز به منطقه بازگشته و سپس به منطقه عملياتي رفت. فرمانده او تعريف مي كند كه در ميان نيروهايش، محمد خلق و خو و ادب خاصي داشته است و به همين خاطر، تصميم مي گيرد او را به عنوان معاون خودش انتخاب كند؛ لذا در همان بدو ورود، معاون گروهاني از گردان *« »* در لشكر 27 محمد (ص) مي شود... در عملیات والفجر 1 بعد از مجروح شدن فرمانده گروهان حنین، محمد فرمانده گروهان میشود در طول مسیر بچه های گردان بوی حس کردند کمی جلوتر که رفتند متوجه شدند، عراقي ها يك بشكه «فوگاز» را زده اند و يك گروهان از بچه هاي ما آتش گرفته و سوخته اند 💔😔💔 محمد و شهید حاج (فرمانده گردان) اقدام بزرگي در اين لحظه انجام دادند نه تنها از ديدن صحنه واهمه به دل راه ندادند بلكه همان جا ذكر مصيبتي كردند كه روحيه ها تضعيف نشود و با يك قواي جديد ادامه دادند، *در مقابل دشمن نامرد، مردانه بايد مُرد.* امکان رهایی برای کل گردان وجود نداشت، يكي از بچه ها كه از صحنه دور مي شد تعريف مي كند كه "وقتي به عقب نگاه مي كردم ديدم كه هايي به زمين مي خورد و تركش هايي به بدن محمد و بچه هاي ديگر اصابت مي كرد... عراقي ها بالاي سرشان آمدند و دستانشان را با سيم تلفن و كابل بستند. در نبرد گردان حنين، در شرايط 3 روز نبرد سخت و پياپي و احتمال انفجار، امبولانس و امدادي وجود نداشت و تخليه مجروحين غير ممكن بود." سالها بعد در شهدا، پيكر جاماندگان گردان حنين را به صورت گورهاي دسته جمعي كشف كردند كه نشان دهنده اين جنايت تلخ بود كه بچه هاي مجروح دست و پا بسته را زنده به گور كرده بودند پيكر محمد به همراه بچه هاي گردان حنين، بعد از 12 سال، از سوي شهيد و شهيد ، علمداران گردان تفحص"، (كه خودشان هم بعدها در فكه هنگام تفحص شهيد شدند.) تفحص و كشف شد... محمد سرانجام در 30 اردیبهشت 1362 در فکه به شهادت رسید. مزارش زورخانه شهیدان طوقانی میباشد... شادی روح شهید فاتحه و صلوات+وعجل فرجهم جهت تعجیل در فرج و شادی روح شهدا 🥀 صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#شهیده_سهام_خیام شهیده 12 ساله تاریخ تولد: 5 / 11 / 1347 تاریخ شهادت: 4 / 7 / 1359 محل شهادت: #هویز
شهید 12 ساله تاریخ تولد: 2 / 5 / 1349 تاریخ شهادت: 23 / 5 / 1361 محل شهادت: عملیات: ظفر دوم 1349 در خانواده در روستای از توابع شهرستان به دنیا آمد. او در حالی که دانش‌آموز کلاس اول راهنمایی بود، داوطلبانه به عضویت درامد. لباس‌های بسیجی اندازه قامت ظفر نبود و به اصرار لباس‌های برادر را به خواهرش می‌داد تا برای او اندازه کند. او اشتیاق بسیاری برای دیدار امام (ره) داشت تا اینکه به همراه پدرش راهی شد و در آنجا پس از سه روز به همراه کاروانی از تهران در حالی که 11 سال سن بیشتر نداشت موفق به دیدار امام شد. سال 1360 پدرش عازم شد. اصرارهای مکرر ظفر، در زمان مرخصی پدرش، باعث شد ظفر عازم جبهه شود... سرانجام با کاروان عازم شد در هنگام حرکت، مسئول کاروان به دلیل اینکه سنش کم بود مانع رفتن او شد ولی ظفر با این بهانه که سن واقعی‌اش از سن شناسنامه‌ای بیشتر است، توانست با کاروان اعزامی بروجن راهی جبهه گردد. سرانجام در سال 1361 نخستین بار از طریق تیپ 14 (ع) به خط مقدم اعزام شد و در عملیاتهای فتح و رمضان به همراه پدر و تنها بردارش حضور پیدا کرد. ظفر و برادرش در عملیات رمضان مفقود شدند و پس از 10 سال، پیکر ظفر به همراه برادرش در کانالی در منطقه عملیاتی رمضان پیدا شد درحالیکه در آغوش یکدیگر به رسیده بودند. پیکر این شهیدان به لردگان انتقال یافت.. جهت تعجیل در فرج وشادی روح شهدا 🥀 صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#شهید #ظفر_خالدی شهید 12 ساله تاریخ تولد: 2 / 5 / 1349 تاریخ شهادت: 23 / 5 / 1361 محل شهادت: #شلمچه
شهید 18 ساله تاریخ تولد: 15 / 10 / 1347 تاریخ شهادت: 4 / 10 / 1365 محل شهادت: عملیات: حمیدرضا پانزدهم دی ۱۳۴۷، در شهرستان به دنیا آمد. پدرش سید ، بود و مادرش نام داشت. دانش آموز سوم متوسطه بود. از سوی در حضور یافت. طی عملیات کربلای 4 در چهارم دی 1365، در جزیره عراق به رسید. پیکرش 11 سال در منطقه برجا ماند و بالاخره سال 1376 پس از تفحص در شهدای شهرستان به خاک سپرده شد. جهت تعجیل در فرج و شادی روح شهدا 🥀 صلوات +وعجل فرجهم✌️ ❀❀ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت شانزدهم : ۱۷ شهریور ✔️ راوی : امیر منجر 🔸صبح روز هفدهم بود. رفتم دنبا
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥 قسمت هجدهم : جهش معنوي ✔️ راوی : جبار ستوده، حسين الله كرم 🔸در زندگي بسياري از بزرگان ترک گناهي بزرگ ديده ميشود. اين كار باعث رشد سريع آنان ميگردد. اين کنترل بيشتر در شهوات جنسي است. 🔸حتي در مورد داستان حضرت يوسف خداوند ميفرمايد: «هرکس پيشه کند ودر مقابل شهوت و هوس صبر و مقاومت نمايد، خداوند پاداش نيکوکاران را ضايع نميکند. » که نشان ميدهد اين يک قانون عمومي بوده و اختصاص به حضرت يوسف ندارد. 🔸از پيروزي انقلاب يك ماه گذشت. چهره و قامت ابراهيم بسيار جذابتر شده بود . هر روز در حالي که کت و شلوار زيبائي ميپوشيد به محل كار مي آمد. محل کار او در شمال بود. يک روز متوجه شدم خيلي گرفته و ناراحت است! کمتر حرف ميزد، تو حال خودش بود. 🔸به سراغش رفتم و با تعجب گفتم: داش ابرام چيزي شده؟! گفت: نه، چيز مهمي نيست. اما مشخص بود كه مشكلي پيش آمده. گفتم: اگه چيزي هست بگو، شايد بتونم کمکت کنم. کمي سکوت کرد. به آرامي گفت: «چند روزه كه دختري بي حجاب، توي اين محله به من گير داده! گفته تا تو رو به دست نيارم ولت نميکنم! » 🔸رفتم تو فكر، بعد يکدفعه خنديدم! ابراهيم با تعجب سرش را بلند کرد و پرسيد: خنده داره؟! گفتم: داش ابرام ترسيدم، فكر كردم چي شده!؟ بعد نگاهي به قد و بالاي ابراهيم انداختم و گفتم: با اين تيپ و قيافه که تو داري، اين اتفاق خيلي عجيب نيست! گفت: يعني چي؟! يعني به خاطر تيپ وقيافه ام اين حرف رو زده. لبخندي زدم وگفتم: شک نکن! 🔸روز بعد تا ابراهيم را ديدم خنده ام گرفت. با موهاي تراشيده آمده بود محل كار، بدون کت و شلوار! فرداي آن روز با پيراهن بلند به محل کار آمد! با چهره اي ژوليده تر، حتي با شلوار کردي و دمپائي آمده بود. اين کار را مدتي ادامه داد. بالاخره از آن شيطاني رها شد. ٭٭٭ 🔸ريزبيني و دقت عمل در مسائل مختلف از ويژگيهاي ابراهيم بود. اين مشخصه، او را از دوستانش متمايز ميکرد. فروردين 1358 بود. به همراه ابراهيم و بچه هاي کميته به مأموريت رفتيم. خبر رسيد، فردي که قبل از انقلاب فعاليت داشته و مورد تعقيب ميباشد در يکي از مجتمع هاي آپارتماني ديده شده.آدرس را در اختيار داشتيم. با دو دستگاه خودرو به ساختمان اعلام شده رسيديم. وارد آپارتمان مورد نظر شديم. بدون درگيري شخص مظنون دستگيرشد. 🔸ميخواستيم از ساختمان خارج شويم. جمعيت زيادي جمع شده بودند تا ميخواستيم از ساختمان خارج شويم. جمعيت زيادي جمع شده بودند تا فرد مورد نظر را مشاهده کنند. خيلي از آنها ساکنان همان ساختمان بودند. ناگهان ابراهيم به داخل آپارتمان برگشت و گفت: صبر کنيد! 🔸با تعجب پرسيديم: چي شده!؟ چيزين گفت. فقط چفيه اي که به کمرش بسته بود را باز کرد. آن را به چهره مرد بازداشت شده بست. پرسيدم: ابرام چيکار ميکني !؟ در حالي كه صورت او را ميبست جواب داد: ما بر اساس يك تماس و خبر، اين آقا را کرديم، اگر آنچه گفتند درست نباشد آبرويش رفته و ديگر نميتواند اينجا زندگي کند. همه مردم اينجا به چهره يک متهم به او نگاه ميکنند. اما حالا، ديگر کسي او را نميشناسد . اگر فردا هم آزاد شود مشکلي پيشن مي آيد. 🔸وقتي از ساختمان خارج شديم کسي مظنون مورد نظر را نشناخت. به ابراهيم فکر ميکردم. چقدر شخصيت و آبروي انسانها در نظرش مهم بود. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
👆 تصویری از استاندار در حین عملیات پاکسازی و رسیدگی به مناطق زده ♦️خبرگزاری دانشجو با انتشار عکسی از استاندار تهران در حالی که سرم به دست دارد نوشت: طبق آخرین اطلاع حال عمومی محسن منصوری عادی و درحال رسیدگی به اوضاع مناطق سیل‌زده می‌باشد.
6.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴انتقاد صریح مجری تلویزیون از مقامات: تهران با بیروت فرقی ندارد؛ اسرائیل به سراغ تک‌تک اهداف خواهد رفت ♦️ حالا بریم گفت‌و‌گو کنیم و بیانیه صادر کنیم. آن‌ها یک زبان بیشتر نمی‌فهمند و آن موشک است.. 🚫