#رمان_واقعے
#بہسوےاو ✨
🌹#قسمت_هفدهم
آقای میرزایی: اما شهدا خواستنت و انتخابت کردن که دست از بنده نفس بودن بکشی و بنده خدا بشی ...
😔در مقابل حرفهای آقای میرزایی فقط سکوت جايز بود.
دوسه روز بعد ما ۱۵نفر با آقای میرزایی، محمدی، حسینی، زهرا سادات و زینب رفتیم جنوب.
💥این #جنوب اومدن کجا، جنوب اومدن نه ماه پیش کجا...
نزدیکای #اهواز زهراسادات نزدیکم شد، سرم به شیشه بود که زهرا سادات صدام کرد
+حنانه
اشکامو پاک کردم و گفتم : جانم
+یادته بهت گفتم معنی اسمتو بفهمی دیگه ازش بدت نمیاد
-آره 😔😔😔
+خب میخام معنی اسمتو بهت بگم
-ممنون میشم اگه بگی
+حنانه اسم چهارده معصوم که بلدی؟
-آره در حد همین اسم
+خوب حالا من بعدا از زندگی همشون بهت میگم
-باشه
+ببین بعداز #شهادت #امام_حسین (ع) تو روز #عاشورا و شروع #اسارت بی بی #حضرت_زینب (س) تو راه #کربلا به #کوفه یه مسجدی هست که الان به #مسجد_حنانه معروفه.
😔ماجراش اینه یک شب سر #شهدای_کربلا و خود اسرای کربلا در این #مسجد موند؛ ستون های مسجد به حال #حضرت_رقیه (س) طفل سه ساله امام حسین (ع) و سر بریده سیدالشهدا گریه میکنن #حنانه_یعنی_گریه_کنِ_حسین💔
زهرا سادات رفت و من موندم یه عالمه غفلت و سرزنش 😭😔
🍃❤️ #حنانه ای که معنی اسمش گریه کن حسین هست مست و غرق گناه بوده...
👌رسیدیم اهواز و وارد مدرسه شدیم
این بار نق و نوق نکردم فقط بی تاب و بیقرار #شلمچه بودم
بالاخره صبح شد و به سمت #شلمچه راه افتادیم...
ادامه دارد...
#یادشهداباصلوات+وعجل_فرجهم
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
#رمان_واقعی #به_سوی_او
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4