*#رمان_بدون_تو_هرگز💌*
#قسمت_پنجاه_و_هشتم
حس دوم
درخواست تحویل مدارڪم رو به دانشگاه دادم ...
باورشون نمی شد می خوام برگردم ایران ...
هر چند، حق داشتن ... نمی تونم بگم وسوسه شیطان و اون دنیای فوق العاده ای ڪه برام ترتیب داده بودن ...
گاهی اوقات، ازم دلبری نمی ڪرد ... اونقدر قوی ڪه ته دلم می لرزید ...
زنگ زدم ایران و به زبان بی زبانی به مادرم گفتم می خوام برگردم ...
اول ڪه فڪر ڪرد براے دیدار میام ...
خیلی خوشحال شد ...
اما وقتی فهمید برای همیشه است ...
حالت صداش تغییر ڪرد ... توضیح برام سخت بود ...
- چرا مادر؟ ... اتفاقی افتاده؟ ...
- اتفاق ڪه نمیشه گفت ...
اما شرایط براے من مناسب نیست ...
منم تصمیم گرفتم برگردم ... خدا برای من، شیرین تر از خرماست ...
- اما علی ڪه گفت ...
پریدم وسط حرفش ... بغض گلوم رو گرفت ...
- من نمی دونم چرا بابا گفت بیام ...
فقط می دونم این مدت امتحان هاے خیلی سختی رو پس دادم ...
بارها نزدیڪ بود ڪل ایمانم رو به باد بدم ...
گریه ام گرفت ... مامان نمی دونی چی ڪشیدم ... من، تڪ و تنها ... له شدم ...
توی اون لحظات به حدی حالم خراب بود ڪه فراموش ڪردم ...
دارم با دل یه مادر ڪه دور از بچه اش، اون سر دنیاست ...
چه می ڪنم ... و چه افڪار دردآوری رو توے ذهنش وارد می ڪنم...
چند ساعت بعد، خیلی از خودم خجالت ڪشیدم ...
- چطور تونستی بگی تڪ و تنها ...
اگر ڪمک خدا نبود الان چی از ایمانت مونده بود؟ ...
فکر ڪردی هنر ڪردی زینب خانم؟ ...
غرق در افڪار مختلف ...
داشتم وسایلم رو می بستم ڪه تلفن زنگ زد ...
دکتر دایسون ... رئیس تیم جراحی عمومی بود ...
خودش شخصا تماس گرفته بود تا بگه ...
دانشگاه با تمام شرایط و درخواست های من موافقت کرده ...
برای چند لحظه حس پیروزے عجیبی بهم دست داد ...
اما یه چیزی ته دلم می گفت ...
اینقدر خوشحال نباش ... همه چیز به این راحتی تموم نمیشه ...
و حق، با حس دوم بود ...
نویسنده متن👆
*فرزند شهید سید علے حسینے*
*🌀از #پارت_پنجاه توسط فرزندشهید نوشته شده*
@omid_aramesh114
*#رمان_بدون_تو_هرگز💌*
#قسمت_پنجاه_و_نهم
هواے دلپذیر
برعڪس قبل، و برعڪس بقیه دانشجوها ...
شیفت هاے من، از همه طولانی تر شد ...
نه تنها طولانی ... پشت سر هم و فشرده ...
فشار درس و ڪار به شدت شدید شده بود ...
گاهی اونقدر روے پاهام می ایستادم ڪه دیگه حس شون نمی ڪردم ...
از ترس واریس، اونها رو محڪم می بستم ...
به حدے خسته می شدم ڪه نشسته خوابم می برد ...
سخت تر از همه، رمضان از راه رسید ...
حتی یه بار، ڪل فاصله افطار تا سحر رو توے اتاق عمل بودم ... عمل پشت عمل ...
انگار زمین و آسمان، دست به دست هم داده بود تا من رو به زانو در بیاره ...
اما مبارزه و سرسختی توی ژن و خون من بود...
از روز قبل، فقط دو ساعت خوابیده بودم ...
ڪل شب بیدار ... از شدت خستگی خوابم نمی برد ...
بعد از ظهر بود و هوا، ملایم و خنک ...
رفتم توے حیاط ... هوای خنڪ، ڪمی حالم رو بهتر ڪرد ...
توے حال خودم بودم ڪه یهو دکتر دایسون از پشت سر، صدام ڪرد ... و با لبخند بهم سلام ڪرد ...
- امشب هم شیفت هستید؟
- بله ...
- واقعا هواے دلپذیرے شده ...
با لبخند، بله دیگه اے گفتم ...
و ته دلم التماس می ڪردم به جاے گفتن این حرف ها، زودتر بره ...
بیش از اندازه خسته بودم و اصلا حس صحبت ڪردن نداشتم ... اون هم سر چنین موضوعاتی ...
به نشانه ادب، سرم رو خم ڪردم ... اومدم برم ڪه دوباره صدام کرد ...
- خانم حسینی ... من به شما علاقه مند شدم ...
و اگر از نظر شما اشڪالی نداشته باشه ... می خواستم بیشتر باهاتون آشنا بشم ...
نویسنده متن👆
*فرزند شهیدسید علے حسینے*
*از #پارت_پنجاه توسط فرزند شهید نوشته شده*
@omid_aramesh114
تا وقتی تو مشکلات و گرههای زندگیت خدا رو متهم و مقصر بدونی، غمها و مشکلات رفع نمیشن. به این بِرِس که مشکلاتت یا تقصیر خودته یا آدمهای دیگه یا بخاطر ذات دنیا!
خدا، راه نجات توئه
نه مشکل تو!
@omid_aramesh114
#حرف_قشنگ🌿
اگر اخلاص باشد
•کمِ تو بزرگ است•
•و اگر نباشد•
•زیادِ تو هیچ ..! :)•
پایان فعالیت شبتون مهدوی 🌱
#زبان_بدن #قانون_جذب
خندیدن
همواره لبخند بزنید....
خندیدن مسری است و اگر شما لبخند بزنید طرف مقابل شما نیز خواهد خندید حتی اگر خندیدن واقعی نباشد.
↻🔗🌿••||
🌿⃟🔗¦⇢ #ࢪوانشناسے🎀
@omid_aramesh114
#دعایفرج
«قرار عاشقی...🕛♥️»
ِاِلهی عَظُمَ الْبَلاء✨
ُوَبَرِحَ الْخَفآءُ🍃
وَانْکَشَفَ الْغِطآء💫
ُوَانْقَطَعَ الرَّجآء🌱
ُو َضاقَتِ الاَْرْض🌏
ُوَمُنِعَتِ السَّمآء🌃
وَاَنْتَ الْمُسْتَعان🍃
ُوَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی💫
وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخآء🌾
ِاَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَالِ مُحَمَّد✨
اُولِی الاَْمْر ِالَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ ✨
وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ🌿
فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلا قَریباً🌸
کَلَمْحِ الْبَصَرِاَو ْهُوَ اَقْرَب🥀
ُیا مُحَمَّدُ یاعَلِیُّ یاعَلِیُّ یامُحَمَّدُ ✨
اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ ☘
و َانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ🌻
یا مَوْلانا یاصاحِبَ الزَّمان✨
ِالْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ 😞💔
اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی✨
السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ 🤲🏻
الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل🌸
َیااَرْحَمَ الرّاحِمینَ🙃💫
بِحَقِّ مُحَمَّد وَالِهِ الطّاهِرین🌺
@omid_aramesh114
و به زودی پروردگارت آنقدر به تو عطا خواهد کرد که خشنود شوی🌱
ضحی/۵
@omid_aramesh114
هر گاه مایل به گناه بودی
این سه نکته را فراموش مکن:
١-خدا می بیند
٢-ملائک می نویسند
٣-در هر حال مرگ می آید
-حاج حسین یکتا-
@omid_aramesh114
#امام_زمان🌱
کاشدرصحرایمحشر . . .!
وقتیخدابپرسد:
بندهیمنروزگارتراچگونہگذراندی؟!-
مھدیفاطمہبرخیزدوگوید:
منتظرمنبود.
#آقاجانبیا...💔
#آخر_الزمان
@omid_aramesh114
🇮🇷 آئین وصال 🇮🇷
🔴 تکریم و استقبال از خانواده گرانقدر دانشجوی شهید حسین شکرائیان
🔷(شهید احراز هویت شده بهشت شهدای گمنام دانشگاه صنعتی اصفهان )
🇮🇷 همراه با گرامیداشت یاد و خاطره 144 شهید گلگون کفن دانشگاه صنعتی اصفهان
🔻 سخنرانی : سردار فرجیان زاده (معاون هماهنگ کننده نمایندگی ولی فقیه در سپاه و همرزم شهید)
🔻 مداحی : سید رضا نریمانی
📺 پخش زنده
🔺شبکه اصفهان
🔺 instagram.com/iut.news
🗓 زمان: پنج شنبه سیزدهم آبان ماه از ساعت ۱۴:۳۰
🚩 مکان:دانشگاه صنعتی اصفهان
@omid_aramesh114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💭 همۀ بدیهایت را به خدا بگو...
وقتی بدیهات رو بگی خدا برای تک تکشون کمکت خواهد کرد :)
@omid_aramesh114
👈 چرا ما در نماز دوبار سجده ميکنيم؟
🌱 شخصی از حضرت علی (ع) سوال کرد چرا ما در هر رکعت نماز دوبار سجده ميکنيم؟
چرا همانطور که يکبار رکوع ميکنيم يکبار هم سجده نمیکنيم؟
🌹امير المومنين علی (ع) اين آیه را خواندند:
🔹منها خلقناکم و فيها نعيدکم و منها نخرجکم تاره اخري (طه55)
🌱 اول که سر بر سجده ميگذاری و برميداری يعنی منها خلقناکم، همه ما از خاک آفريده شده ايم، هر چه هستيم از خاک بوجود آمدهايم.
🌱 بعد دو مرتبه سرت را بر خاک بگذار و يادت بيايد که روزی می ميری،
🌱 سپس دوباره سرت را بردار و يادت بيفتد که يکبار ديگر از همين خاک محشور و مبعوث ميشوی.
📕مجموعه آثار شهيد مطهری، ج 23/ص 528و528
👈اگر با این نگاه سر به سجده بگذاریم، در هر رکعت نماز یادی از معاد و برپایی قیامت کردهایم و کسی که در هر روز 17 بار یاد معاد بیافتد، بعید است که تعلقی به دنیا پیدا کرده و خود را به گناه آلوده کند.
@omid_aramesh114
«قَد نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّمَاءِ...»
خدایا!
-تو گفتی:
نگاه های انتظار آمیزِتورا
به سوی آسمان میبینیم!
-من هم میگویم:
به غیراز تو چشمبهکسی ندوختم هوایدلمراداشتهباش🌱
بقره/١۴۴
@omid_aramesh114
❖میگفت:🗣
فڪرتكهشد #امامزمان،،
دلتمیشهامام زمانی
عقلتمیشه امامزمانے
تصمیمهاتمیشهامام زمانے
تمام زندگیت میشه امامزمانی
#رنگآقارومیگیریكمکم...
⃤🌹 فقطاگهتویفكرتدائم
امـامزمانـتباشه...🌱
⃤🌹خودتودرگیرامامزمانکنرفیق!!
تا فکرگناه همطرفتنیاد؛♥️
@omid_aramesh114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ بهش اعتماد کن تا به بهترینها برسی ✨
@omid_aramesh114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر خواسته ای داری که به نظرت غیر ممکنه با وجود خــدا حتما ممکنه :)
@omid_aramesh114
بوی عطر عجیبی داشت...
نام عطر را که می پرسیدیم جواب سر بالا می داد...🚶♂
شهید که شد توی وصیت نامه اش نوشته بود⇩
به خدا قسم هیچ وقت به خودم عطر نزدم...
هر وقت میخواستم معطر بشوم از ته دل میگفتم
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام...(:♥️
#شهیدحسینعلےاکبرۍ
#شهیدانه
@omid_aramesh114
*#رمان_بدون_تو_هرگز💌*
#قسمت_شصتم
خانواده
براے چند لحظه واقعا بریدم ...
- خدایا، بهم رحم ڪن ... حالا جوابش رو چی بدم؟ ...
توی این دو سال، دڪتر دایسون ...
جزء معدود افرادے بود ڪه توے اون شرایط سخت ازم حمایت می ڪرد ...
از طرفی هم، ارشد من ...
و رئیس تیم جراحی عمومی بیمارستان بود ...
و پاسخم، می تونست من رو در بدترین شرایط قابل تصور قرار بده ...
- دڪتر حسینی ...
مطمئن باشید پیشنهاد من و پاسخ شما...
ڪوچڪ ترین ارتباطی به مسائل ڪاری نخواهد داشت ...
پیشنهادم صرفا به عنوان یڪ مرده ... نه رئیس تیم جراحی...
چند لحظه مڪث ڪردم تا ذهنم ڪمی آروم تر بشه ...
- دڪتر دایسون ... من برای شما به عنوان یه جراح حاذق و رئیس تیم جراحی ...
احترام زیادی قائلم ... علی الخصوص ڪه بیان ڪردید ...
این پیشنهاد، خارج از مسائل و روابط ڪاریه...
اما این رو در نظر داشته باشید ڪه من یه مسلمانم ...
و روابطی ڪه اینجا وجود داره ...
بین ما تعریفی نداره ...
اینجا ممڪنه دو نفر با هم دوست بشن و سال ها زیر یه سقف زندگی ڪنن ...
حتی بچه دار بشن ... و این رفتارها هم طبیعی باشه ...
ولی بین مردم من، نه ... ما برای خانواده حرمت قائلیم ...
و نسبت بهم احساس مسئولیت می ڪنیم...
با ڪمال احترامی ڪه برای شما قائلم ... پاسخ من منفیه...
@omid_aramesh114
#رمان_بدون_تو_هرگز 🌷🍃🍂
#پارت_شصت_و_یکم
خیانت
روزهاے اولی ڪه درخواستش رو رد ڪرده بودم ...
دلخوریش از من واضح بود ...
سعی می ڪرد رفتارش رو ڪنترل کنه و عادے به نظر برسه ...
مشخص بود تلاش می ڪنه باهام مواجه نشه ...
توے جلسات تیم جراحی هم، نگاهش از روے من می پرید ...
و من رو خطاب قرار نمی داد ...
اما همین باعث شد، احترام بیشتری براش قائل بشم ...
حقیقتا ڪار و زندگی شخصیش از هم جدا بود ...
سه، چهار ماه به همین منوال گذشت ...
توے سالن استراحت پزشڪان نشسته بودم ڪه از در اومد تو ...
بدون مقدمه و در حالی ڪه ... اصلا انتظارش رو نداشتم ... یهو نشست ڪنارم ...
- پس شما چطور با هم آشنا می شید؟ ...
اگر دو نفر با هم ارتباط نداشته باشن ...
چطور می تونن همدیگه رو بشناسن و بفهمن به درد هم می خورن یا نه؟ ...
همه زیرچشمی به ما نگاه می ڪردن ...
با دیدن رفتار ناگهانی دایسون ...
شوڪ و تعجب توے صورت شون موج می زد ...
هنوز توے شوک بودم اما آرامشم رو حفظ ڪردم ...
دڪتر دایسون ... واقعا این ارتباطات به خاطر شناخت پیش از ازدواجه؟ ...
اگر اینطوره چرا آمار خیانت اینجا، اینقدر بالاست؟ ...
یا اینڪه حتی بعد از بچه دار شدن، به زندگی شون به همین سبڪ ادامه میدن ...
و وقتی یه مرد ... بعد از سال ها زندگی ...
از اون زن خواستگاری می ڪنه ...
اون زن از خوشحالی بالا و پایین می پره و میگن این حقیقتا عشقه؟...
یعنی تا قبل از اون عشق نبوده؟ ... یا بوده اما حقیقی نبوده؟ ...
خیلی عادے از جا بلند شدم و وسایلم رو جمع ڪردم ...
خیلی عمیق توے فڪر فرو رفته بود ...
منم بی سر و صدا ... و خیلی آروم ...
در حال فرار و ترڪ موقعیت بودم ...
در سالن رو باز ڪردم و رفتم بیرون ...
در حالی ڪه با تمام وجود به خدا التماس می ڪردم ڪه بحث همون جا تموم بشه ...
توے اون فشار ڪارے ...
ڪه یهو از پشت سر، صدام ڪرد ...
نویسنده متن👆
*فرزندشهید سیدعلے حسینے*
*از #پارت_پنجاه رمان توسط دختر شهید نوشته شده*
@omid_aramesh114
*#رمان_بدون_تو_هرگز💌*
#قسمت_شصت_و_دوم
زمانی برای نفس کشیدن
دنبالم، توی راهروی بیمارستان، راه افتاد ...
می خواستم گریه کنم ... چشم هام مملو از التماس بود ...
تو رو خدا دیگه نیا... که صدام کرد ...
- دکتر حسینی ... دکتر حسینی ...
پیشنهاد شما برای آشنایی بیشتر چیه؟ ...
ایستادم و چند لحظه مکث کردم ...
- من چطور آدمی هستم؟ ...
جا خورد ...
- شما شخصیت من رو چطور معرفی می کنید؟ ...
با تمام خصوصیات مثبت و منفی ...
معلوم بود متوجه منظورم شده ...
- پس علائق تون چی؟ ...
- مثلا اینکه رنگ مورد علاقه ام چیه؟ یا چه غذایی رو دوست دارم؟ و ...
واقعا به نظرتون اینها خیلی مهمه؟ ...
مثلا اگر دو نفر از رنگ ها یا غذای متفاوتی خوششون بیاد نمی تونن با هم زندگی کنن؟ ...
چند لحظه مکث کردم ...
طبیعتا اگر اخلاقی نباشه و خودخواهی غلبه کنه ...
ممکنه نتونن ...
در کنار اخلاق ... بقیه اش هم به شخصیت و روحیه است ...
اینکه موقع ناراحتی یا خوشحالی یا تحت فشار ...
آدم ها چه کار می کنن یا چه واکنشی دارن ...
اما این بحث ها و حرف ها تمومی نداشت ...
بدون توجه به واکنش دیگران ... مدام میومد سراغم و حرف می زد ...
با اون فشار و حجم کار ...
این فشار و حرف های جدید واقعا سخت بود ...
دیگه حتی یه لحظه آرامش ...
یا زمانی برای نفس کشیدن، نداشتم ...
دفعه آخر که اومد ... با ناراحتی بهش گفتم ...
- دکتر دایسون ...
میشه دیگه در مورد این مسائل صحبت نکنیم؟ ...
و حرف ها صرفا کاری باشه؟ ...
خنده اش محو شد ... چند لحظه بهم نگاه کرد ...
- یعنی ... شما از من بدتون میاد خانم حسینی؟ ...
@omid_aramesh114
*#رمان_بدون_تو_هرگز💌*
#قسمت_شصت_و_سوم
خدای تو کیست؟
خنده اش محو شد ...
- یعنی ... شما از من بدتون میاد خانم حسینی؟ ...
چند لحظه مکث کردم ... گفتن چنین حرف هایی برام سخت بود ...
اما حالا ...
- صادقانه ... من اصلا به شما فکر نمی کنم ...
نه به شما... که به هیچ شخص دیگه ای هم فکر نمی کنم ... نه فکر می کنم، نه ...
بقیه حرفم رو خوردم و ادامه ندادم ... دوباره لبخند زد ...
- شخص دیگه که خیلی خوبه ... اما نمی تونید واقعا به من فکر کنید؟ ...
خسته و کلافه ... تمام وجودم پر از التماس شده بود ...
- نه نمی تونم دکتر دایسون ... نه وقتش رو دارم، نه ...
چند لحظه مکث کردم ... بدتر از همه ...
شما دارید من رو انگشت نما و سوژه حرف دیگران می کنید ...
- ولی اصلا به شما نمیاد با فکر و حرف دیگران در مورد خودتون ...
توجه کنید ... یهو زد زیر خنده ...
اینقدر شناخت از شما کافیه؟ ...
حالا می تونید بهم فکر کنید؟ ...
- انسان یه موجود اجتماعیه دکتر ...
من تا جایی حرف دیگران برام مهم نیست که مطمئن باشم کاری که می کنم درسته ...
حتی اگر شما از من یه شناخت نسبی داشته باشید ...
من ندارم ... بیمارستان تمام فضای زندگی من رو پر کرده ...
وقتی برای فکر کردن به شما و خوصیات شما ندارم ...
حتی اگر هم داشته باشم ... من یه مسلمانم ...
و تا جایی که یادم میاد، شما یه دفعه گفتید ...
از نظر شما، خدا ... قیامت و روح ... وجود نداره ...
در لاکر رو بستم ...
- خواهش می کنم تمومش کنید ...
و از اتاق رفتم بیرون ...
@omid_arameah114
حجاب دیوار و حصاری است تا هرکس به راحتی از زیبایی ها و زینت های یک زن بهره شخصی نکند ☝️
حجاب استایلی که بر خلاف حجاب حصار حیا را میشکند و با تجاوز به حریم زن آن را به ابزاری برای در آمد زایی تبدیل میکند❌
ما به عنوان یک شیعه که چادرش یادگار
حضرت زهراست در برابر تهاجم فرهنگی علیه حجاب چه وظیفه ای داریم ؟
کار فرهنگی یا خود فروشی ؟
@omid_aramesh114
اینکه توی اوجِ شلوغیها و مشغولیتهای فکری، بازم دلتون واسه هم تنگ بشه درسته؛ وگرنه توی خلوت و تنهایی که همه دلتنگن...
پایان فعالیت.
شبتون مهدوی🍃🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میبینم
آن شکفتن شادی را
پرواز بلند آدمیزادی را
آن جشن بزرگ روز آزادی را
کیوان
خندان به سایه می گوید
دیدی ؟
به تو میگفتم
آری
تو همیشه راست میگفتی
میبینم
میبینم ...
@omid_aramesh114
#دعایفرج
«قرار عاشقی...🕛♥️»
ِاِلهی عَظُمَ الْبَلاء✨
ُوَبَرِحَ الْخَفآءُ🍃
وَانْکَشَفَ الْغِطآء💫
ُوَانْقَطَعَ الرَّجآء🌱
ُو َضاقَتِ الاَْرْض🌏
ُوَمُنِعَتِ السَّمآء🌃
وَاَنْتَ الْمُسْتَعان🍃
ُوَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی💫
وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخآء🌾
ِاَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَالِ مُحَمَّد✨
اُولِی الاَْمْر ِالَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ ✨
وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ🌿
فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلا قَریباً🌸
کَلَمْحِ الْبَصَرِاَو ْهُوَ اَقْرَب🥀
ُیا مُحَمَّدُ یاعَلِیُّ یاعَلِیُّ یامُحَمَّدُ ✨
اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ ☘
و َانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ🌻
یا مَوْلانا یاصاحِبَ الزَّمان✨
ِالْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ 😞💔
اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی✨
السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ 🤲🏻
الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل🌸
َیااَرْحَمَ الرّاحِمینَ🙃💫
بِحَقِّ مُحَمَّد وَالِهِ الطّاهِرین🌺
@omid_aramesh114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بندگانی که به زور به بهشت میروند... 😳
@omid_aramesh114