حکومت¬مندی
فوکو در بحث حکومت¬مندی به این نکته می¬پردازد که در غرب از زمانی–از سده شانزدهم- به بعد هنر حکومت کردن –نحوه اداره شدن خود، اداره کردن دیگران و ... - به یک مسئله اساسی تبدیل می¬گردد. آنچه که اهمیت دارد آن است که کسانی که به هنر اداره کردن پرداخته¬اند به سه سطح از این امر توجه داشته اند که احتمالاً آنها را طولی در نظر گرفته اند؛ اداره کردن خود، اداره کردن خانواده و اداره کردن دولت. ابتدا فرد باید ابتدا بتواند خود را سپس خانواده خود را اداره کند تا در نهایت بتواند دولت را اداره کند. یا اینکه اداره دولت که به خوبی صورت گیرد تا اداره خانواده و درنهایت اداره خود نیز به تبع آن به خوبی انجام می-پذیرد؛ این سنخ اداره است که «پلیس» نامیده شده است. در اندیشه جدید درباره حکومت دو امر اهمیت می¬یابد یکی اقتصاد سیاسی یا حکومت اقتصادی که از اقتصاد در خانواده به حکومت سرایت کرده است و دیگری حکومت بر چیزها و نه فقط قلمروها. با این تلقی حکومت از اداره کردن قلمروها و انسان¬ها به حکومت بر هرآنچه با آنها ارتباط دارد توسعه یافته است. از منظر فوکو به مرور حکومت با تلقی اداره چیزها یکسان انگاشته می¬شود. بنابراین حکومت «چیدمان چیزها برای هدایت به سمت هدفی مناسب» است ایجاست که حکومت با حاکمیت متفاوت می¬گردد. فوکو در اینجا به یک گسست مهم اشاره می¬کند. این گسست چرخش از حاکمیت قانون به حکومت تاکتیک-های متنوع برای دستیابی به اهداف گوناگون را مدنظر دارد؛ البته این به آن معناست که این تاکتیک¬ها به جای اینکه تنها بر قانون متکی باشد بر طیف متنوعی از تاکتیک¬ها مبتنی است.
#حکومت_مندی
@RevolutionaryIdea
نقد محمدعلی مرادی بر کتاب فلسفه فرهنگ نوشته علی اصغر مصلح
1-وقتی چنین اثری از سوی رئیس دانشگاه مهمی چون دانشگاه علامه طباطبایی تولید میشود، تعجب انسان برانگیخته میشود. چراکه کار آکادمیک با کار تفننی متفاوت است. در آکادمی میتوان از طریق توجه به بنیانهای علوم، بنیان جدیدی برنهاد یا بنیانهای گذشته را بهنقد کشید و از این منظر تحولی اساسی در علوم صورت داد. اگر استادان بهجای این نگاه توریستی به مباحث تئوریک، بهطور عمیق به مسئله بپردازند و مباحث را در مبانی، تحلیل و تشریح کنند، شاید بتوان امیدوار بود که علوم انسانی ما در مسیر صحیحی افتاده و انباشتی در علوم در بستر آکادمی ایران صورت گیرد. با این انگیزه است که این کتاب از سوی من موردنقد و بررسی واقع میشود تا نشان دهم تا رسیدن به مطلوب چقدر فاصلهداریم.
2-یک عضو هیئتعلمی باید نخست بهدرستی تقریر محل نزاع کند و آنگاه متناسب با افکار خود به موضوع بپردازد. نویسنده، فلسفهی فرهنگ را از سنخ فلسفهی مضاف یا آنچنانکه خود بیان میکند از نوع فلسفهی خاص میداند. اینکه فلسفهی فرهنگ، فلسفهی مضاف است یا به تعبیر نویسنده فلسفهی خاص (مانند فلسفهی سیاست، فلسفهی اخلاق، فلسفهی علم، فلسفهی دین که در مقابل فلسفهی عمومی هستند) (ص 35) خود میتواند محل نزاع باشد. لااقل فلسفهی فرهنگ در سنت آلمانی، خود را از نوع فلسفهی خاص نمیداند بلکه مدعی است که اساساً فلسفه تنها در بستر فرهنگ شکل میگیرد. فرهنگ بهطور اساسی در رقابت با تئولوژی و فلسفه بهمثابه متافیزیک قرار دارد.
3-هنگامیکه در مکتب بازل، نیچه و بوکهارت و دیلتای به چالش جدی با فلسفه بهمثابه متافیزیک برخاستند، وارد چالش جدی با بنیادهای متافیزیکی و تئولوژیکی مسیحی شدند. متافیزیکی که مدعی بود که دانش اروپایی که از بطن مسیحیت بیرون میآید، خصلت جهانی (Universal) دارد. آنها به پایهی فلسفه بهمثابه متافیزیک یورش بردند، چراکه این متافیزیک یا فلسفهی اولی میکوشید بهعنوان یک اصل بر سوژه متکی باشد. این اصل همواره مدعی بوده که باید شفاف و روشن باشد اما فرهنگ مدعی است که از اصلی شفاف و روشن نمیتوان صحبت کرد؛ فرهنگ بیشتر بر محیط و اطرافواکناف -Milieu- که غیر شفاف و تاریک و نا روشن است متکی است.
4- کی دیگر از ادعاهای علم فرهنگ، نقد اندیشهی پیشرفت است. فلسفهی تاریخ بر بنیان اندیشهی پیشرفت شکلگرفته است، حالآنکه علم فرهنگ بهنقد جدی اندیشهی پیشرفت میپردازد و مدعی است که این اندیشه، ابعاد تئولوژیکی دارد که از بطن تمدن مسیحی تکوین پیداکرده است و باید بهطورجدی موردنقد واقع شود.
5-کی دیگر از چالشهای علم فرهنگ با فلسفه، عرصهی تفکر مفهومی است. علم فرهنگ بیش از هر چیز بر استعاره (metaphor) تأکید میکند اما فلسفه بهمثابه متافیزیک به تأسی از کانت و هگل میخواهد سیستمی مفهومی بسازد. فرهنگ بر امری دورگهای (hybrid) استوار است. اگر متافیزیک بهویژه در دوران جدید متکی بر فهم است، علم فرهنگ متکی به منطق تخیل است. تلاشهای کاسیرر و پیرس در این زمینه میتواند در بسط این منطق بسیار مؤثر باشد.
6-تئولوژی تاریخ یا متافیزیک تاریخ که میتوان آن را متافیزیک ترسیم (darstellen) نامید (که بنیانهای فلسفی آن را هگل در پدیدارشناسی روح فراهم آورد) شکل گرفت؛ اما با حملات نیچه، بوکهارت و دیلتای به پایههای علوم، محور علوم به استاتیک و ادبیات و شعر منتقل شد. در این بستر، فرهنگ بهمثابه علمِ زمینه بروز یافت. در این شرایط بود که نو کانتیهای بادن و ماربورگ شکل گرفتند. در این میان باید به ریکرت و کتاب او «مرزهای مفهومسازی علوم طبیعی» و مسئلهی فلسفهی تاریخ و علم فرهنگ اشاره کرد. همچنین باید به مباحث جدی ویندلباند و دورسن توجه کرد که از جنبهی فلسفی میخواستند علومی بر پایهی سنجش خرد ناب بازسازی کرده و این پایه را به سنجش نیروی داوری منتقل کنند؛ بر این بنیانها بود که کاسیرر کوشید در مهمترین کتابش «فلسفهی فرمهای سمبلیک» منطق اسطوره را بشناسد.
@RevolutionaryIdea
ساخت فرهنگ انقلابی
نقد محمدعلی مرادی بر کتاب فلسفه فرهنگ نوشته علی اصغر مصلح 1-وقتی چنین اثری از سوی رئیس دانشگاه مهمی
ادامه ...
7-آنچه مدعای علم فرهنگ است این نکته است که چگونه میتوان از منظر فرهنگ بهتمامی عرصههای زندگی پرداخت و تمامی علم، فلسفه، اقتصاد، جامعهشناسی و معماری را دگرگون کرد. اگر چنانچه به تلاشهای جدیای که اکنون در عرصهی علم فرهنگ صورت میگیرد توجه کنیم -میتوان به کتابهای جدی برادران بومه (Bohme) توجه کرد- درمییابیم که چگونه به آلترناتیو علوم Altrnativen der Wissenscft یا به صورتبندی خرد دیگر Das Andere der Vernunft میپردازند و یا بومهها در کتابی به نام «آتش، آب، زمین، باد: تاریخ فرهنگی عناصر» میکوشند تا تاریخ علم را با رویکرد فرهنگی بنویسد. در این صورتبندی از علوم است که تغییر رویکرد به «طبیعت» مهمترین کارزار علوم فرهنگی خواهد شد. ازاینروست که پرسش علم فرهنگ این است چگونه میتوان به «طبیعت» بیرون از درک گالیله و نیوتن توجه کرد. اینجاست که آب و زمین و خاک و باد بهمثابه علم فرهنگی میتواند هویت پیدا کند.
8-وقتی فلسفه در بنیاد گونهای متافیزیک است یعنی اولاً متکی به یک اصل است و در ثانی متکی به دستگاه مفهومی است، چگونه میتوان از فلسفهی فرهنگ نام برد؟ شاید بتوان از «مبانی فلسفی علم فرهنگ» نام برد اما چگونه میتوان از فلسفهی فرهنگ سخن گفت؟ این همان نکتهای که نویسندهی محترم باید تقریر محل نزاع کند و نشان دهد چگونه فلسفهی فرهنگ ممکن است؛ نکتهای که نویسنده به آن نپرداخته است و تنها به گزارشی دهی اکتفا کرده است. میتوان گفت کتاب آقای مصلح فاقد روش و حتی رویکرد مشخصی است.
9-آقای مصلح میتوانست از منظر خود دوره بندی خاصی در تکوین این دانش بشری ارائه دهد. بهطور مثال چهار مرحله برای تکوین این دانش قائل شود:
1- مرحلهی اول: از ویکو تا هگل؛ پدر علم فرهنگ ویکو است و درگیری جدی او با دکارت در علم جدید مهم است.
2- مرحلهی دوم: ظهور علم فرهنگ تجربی که با رمان تاریخی شکل میگیرد.
3- مرحلهی سوم: از نیچه تا هایدگر؛ از فلسفهی فرهنگ نیچه که در آن تاریخ نسبیگرایی رادیکال شکل میگیرد آغازشده و تا پدیدارشناسی هوسرل و هایدگر ادامه مییابد.
4- مرحلهی چهارم: تلاشهایی که بعد از جنگ جهانی دوم در فرم ساختارگرایان و فرمهای مطالعات فرهنگی شکلگرفته است.
10-قای مصلح اگر میخواهد کتابی بنویسد، نخست باید طرحی بر پایهی یک پرسش مرکزی طراحی کند، مسائل و موضوعاتی که در شکلگیری یک علم دخیل هستند را طرح کرده و آنها را تشریح کند؛ نه اینکه انبانی از اطلاعات را گرد هم جمعآوری نماید. این مسئله در مورد کتاب «هگل» ایشان هم صادق است که امیدوارم از جنبهی روشی و رویکردی بتوانم به آن بپردازم.
#فلسفه_فرهنگ
#علی_اصغر_مصلح
#نقد
#محمدعلی_مرادی
@RevolutionaryIdea
چکیده مقاله قدرت پیوند نوشته برونو لاتور
این مقاله با یک تناقض شروع می شود: زمانی که یک کنشگر به وضوح قدرت دارد اتفاقی نمی افتد و وی ضعیف است.، زمانی که، از سوی دیگر، یک کنشگر قدرت را اعمال می کند این دیگران هستند که کنش را انجام می دهند. این نشان می دهد که قدرت چیزی نیست که کسی بتواند آن را به تملک خود درآورد- در حقیقت باید با آن به عنوان یک برآیند رفتار شود نه به عنوان سبب کنش. به منظور بررسی این تناقض، مدل انتشار قدرت که در آن یک فرمان موفق تحت یک انگیزه که به آن از یک منبع مرکزی داده شده حرکت می کند، با مدل ترجمه که در آن چنین فرمانی، در صورتی که موفقیت آمیز باشد، از کنش های یک زنجیره از کنشگران که هر کدامشان کنش را بر طبق پروژه خودش ترجمه می کند مقایسه می شود. در این صورت، در مدل ترجمه، قدرت اینجا و اکنون بوسیله عضویت تعداد زیادی از کنشگران در طرح سیاسی و اجتماعیِ داده شده ترکیب شده است، و چیزی نیست که بتوان بوسیله جامعه از پیش موجود ، ذخیره سازی و به یک فرد قدرتمند داده شود، این [مدل ترجمه] بحث هایی درباره ریشه های جامعه، طبیعت سازه های آن ، و ارتباطات آنها که داده های بسیار مهمی برای جامعه شناس می باشد را به دنبال خود می آورد. [مدل ترجمه] همچنین این که طبیعت جامعه قابل مذاکره ، یک امر عملی و قابل تجدیدنظر (عملیاتی)، و چیزی نیست که بتوان آن را یک بار برای همیشه شناخت -بوسیله جامعه شناسانی که تلاش می کنند خارج از آن بایستند (سطحی)- را به دنبال خود می آورد. جامعه شناسان باید، بر طبق آن، طالب تحلیل راهی که در آن مردم به یکدیگر پیوند خورده اند باشند، و باید، به ویژه، به منابع مادی و فرابدنی ای (شامل نوشته های خطی ) که راه های پیوند دادن مردم را که ممکن است طولانی تر از هر بر هم کنش داده شده باشد، پیشنهاد می کنند توجه داشته باشند. بنابراین در مدل ترجمه مطالعه جامعه از مطالعه اجتماع به عنوان آنچه عموماً به ذهن خطور می کند به مطالعه شیوه های پیوند تغییر می کند.
#لاتور
#قدرت_پیوند
@RevolutionaryIdea
ساخت فرهنگ انقلابی
✍🏻 عینصاد
❞ انقلاب با درک ارزش شروع مىشود و با دگرگون شدن ارزشها و نقشها، روابط دگرگون مىشود. و ديگر انتقال سرمايهها نيست كه كارگشاست؛ كه انتقال آدمها از جايگاههاى خويش و از زنجيرهاى خويش مىتواند راهگشا باشد.
بررسی | ص ۷۳
dysfunction در مقابل malfunction؟
دو مفهوم dysfunction و malfunction دومفهومی هستند که ممکن است در ترجمه آنها دچار اشتباه شویم و آنها را هم معنا بپنداریم. ترجمه گوگل نیز ترجمه های نادرستی از این دو مفهوم ارائه می دهد اما تفاوت این دو مفهوم چیست؟
اگر بخواهم به طور ساده بیان کنم باید بگویم که dysfunction برای توصیف وضعیتی استفاده می شود که در آن چیزی به دلیل یک مشکل ساختاری یا توسعه ای به درستی کار نمی کند اما در مقابل malfunction برای توصیف وضعیتی استفاده می شود که در آن چیزی به دلیل یک مشکل خاص و قابل شناسایی به درستی کار نمی کند.
هنگام بحث در مورد بدن انسان، dysfunction اغلب برای توصیف موقعیت هایی استفاده می شود که یک اندام یا سیستم خاص به دلیل یک مشکل ساختاری یا اختلال در رشد به درستی کار نمی کند. از سوی دیگر، malfunction اغلب برای توصیف موقعیت هایی استفاده می شود که یک اندام یا سیستم خاص به دلیل بیماری، آسیب یا سایر مشکلات قابل شناسایی به درستی کار نمی کند.
پبشنهاد می گردد به جای کلمه dysfunction از کلمه عدم کارکرد و برای کلمه malfunction از کلمه سوءکارکرد یا بدکارکرد یا کژکارکرد استفاده شود. در حالت اول چون سیستم به غایت مورد انتظار نمی رسد از این کلمه استفاده شده است و در حالت دوم چون بعضی از اجزا به درستی کار نمی کنند.
@RevolutionaryIdea
به یاد همه رفقایی که دغدغه انقلاب داشتن اما ۲۲ بهمن امسال را ندیدند ...
#محمد_خادمی
#مصطفی_مدرس_مصلی
#حسین_جعفری
#محمد_طهماسبی
چرا ویکو برای دانش فرهنگ اهمیت دارد؟
ویکو از اولین متألهانی است که به نسبت خدا و فرهنگ انسانی اندیشیده است. مسئله زمانی آغاز می شود که الهیات به نسبت خدا و طبیعت به عنوان خلق و محصول الهی اندیشید و سعی کرد که نسبت خود را با آن روشن کند و تا حدودی این کار را انجام داد. اما ویکو با کتاب علم جدید به مسئله دیگری اندیشید؛ خلق دیگری در جهان وجود دارد که مستقیما خلق الهی نیست همچون طبیعت. این خلق با خلق طبیعت تفاوتهایی دارد. 1-این خلق از مجرای انسان به وجود می آید. 2-این خلق در زمان است نه در مکان.
ویکو پایه علم جدیدی را بنا نهاد که موضوع آن نه طبیعتی است که خدا خلق کرده بلکه موضوع آن فرآورده هایی است انسانی که مخلوق خدا ایجاد کرده است. ویکو از الهیات مدنی عقلانی سخن می گوید که مبتنی است بر تجلی مشیت الهی در تاریخ اجتماعی و در امور مدنی.
اهمیت کار ویکو زمانی روشن می شود که بدانیم ویکو روش این دانش را چون روش مطالعه طبیعت نمی دانست کسی مثل کنت بعد از صد سال تلاش کرد و درنهایت تلاش کرد فیزیک اجتماعی را مبتنی بر پوزیتیویسم بنا کند.
ویکو معتقد است از آنجا که حقیقت در نزد علت است و خداوند علت طبیعت است عمیقا از آن آگاه است و دانش کامل تنها نزد خداوند است. بنابراین ما هیچ وقت نمی توانیم به آگاهی کامل از حقیقت عالم طبیعت دست یابیم. وقتی ما نمی توانیم عالم طبیعت را به درستی بشناسیم ناچار به سطحی انتزاعی از آن مثل ریاضیات امعان نظر می کنیم که صورتی انتزاعی از طبیعت است و روشن است که این تنها سطحی از واقعیت طبیعت را به ما نشان می دهد.
موضوع علم جدید ویکو طبیعت مشترک انسانی است. انسان علت جهان اجتماعی و تاریخی است که می سازد بنابراین در اقیانوس تردید تنها جزیره اطمینان این دانش است چراکه خود انسانها علت خلق آن هستند. بنابراین باید به جای تأمل در مخلوق خدا که خداوند از آن آگاه است به تأمل در جهان مدنی روی آوریم که مخلوق آن انسانها هستند البته این به معنای نفی اراده خدا در این ساحت نیست بلکه ویکو تلاش دارد نشان دهد اراده الهی از مسیر اراده انسانی در طول تاریخ تحقق یافته است.
در مقایسه با ویکو علامه طباطبایی نیز تلاش دارد که همین مسئله را به شکل دیگری صورتبندی کند. صورتبندی علامه طباطبایی مبتنی بر نوعی انسان شناسی است که منشا ساخت های انسانی را در نوعیت انسان قرار می دهد و تلاش می کند از مجرای این نوعیت انسانی مسئله فرهنگ را حل کند. بر این اساس عبور مشیت الهی به فرهنگ از مجرای ابداع نوع انسانی به دلیل ذات خاص اوست.
#ویکو
#علامه
#الهیات_فرهنگ
@RevolutionaryIdea
پس از سیاستنویسی
در انتظار نسل چهارم اندیشکدههای ایرانی
حمید عظیمی
جهان پیش از 7 اکتبر تمام شده است؛ دستکم جهانی که ما از مختصات فلات ایران ناظر آن هستیم دیگر نمی تواند مانند گذشته باشد. فردای هر بحران بزرگ لحظۀ زایش تغییرات بنیادین در نظم های سیاسی و گفتمانی است. اکوسیستمی که ما اندیشکده ها در آن زیست می کنیم نیز هرچند در برابر بحران های گذشته مقاومت نشان داده است، بعید است از پس این شوک آخر بربیاید.
موج سوم اندیشکدهها وارثانی محافظهکار و سویههایی تضعیفشده از نسل دوم کانونهای تفکر بودند. بدون تردید «ایتان» نمونه تمام عیار اندیشکدهای نسل دومی بود که الگوی موج بعدی گسترش این اکوسیستم گردید. تفاوت اساسی در میان نسل دوم و سوم اندیشکده ها به نقش سیاسی پررنگ نسل دوم و فقدان آن در نسل سوم باز می گشت. ایتان حاصل پیوندی میان تکنوکرات های معترض و جریان ایدئولوژیک عدالتخواهی در دهۀ هفتاد بود که به سرعت سیاسی شده و در قالب ائتلاف آبادگران و جنبش عدالتخواه، توانست پلکان نهادهای انتخابی را درنوردد و ارکان دولت را نیز به دست گیرد و آثار عمیقی را در اقتصاد سیاسی ایران به جای گذارد.
پس از یک دهه تجربۀ حضور در حاکمیت و یک دهه دیگر از تجربۀ تلاش برای بازگشت به آن، می توان با اطمینان گفت تجربه عدالتخواهی عملگرا هم در حاکمیت و هم در بازار و هم در جامعه پایگاه خود را از دست داده است. بخش عمدۀ بدنۀ این نیروها نیز هرچند به لحاظ ایدئولوژیک و ادراکی در نظم موجود استحاله نشده اند اما در عمل وابستگی به زیست کارمندی یا پیمانکاری برای بروکراسی توان آنها تخلیه کرده است. این موضوع ارتباطی به ذات عدالتخواهی ندارد؛ بلکه سرنوشت هر نیروی اجتماعی و هر طرح ایدئولوژیکی از تصرف در قدرت است، اگر به سرشت اجتماعی خود وفادار نماند. ما در نقطه ای میان تجربۀ حزب جمهوری و تجربۀ ایتان هستیم. صرف نظر اینکه چه فرمی می تواند از امتزاج این دو تجربه زائیده شود، یک موضوع روشن است: اینبار باید قدرت از درون بروکراسی به بیرون آن تخلیه شود.
@RevolutionaryIdea
وضعیت پروژه گیری نیروهای فکری انقلاب
یکی از مسائلی که نیروهای فکری انقلاب اسلامی را آزار می دهد «وضعیت مسئله» است. وضعیت مسئله، پاسخ درخور داشتن به چرایی مسئله بودن است. مسئله برای نیروهای فکری انقلاب در نسبت با واقعیت های عینی جامعه شکل نمی گیرد، متعلق به آنها نیست و این عدم علقه و از خودبیگانگی نسبت به مسئله، نیروهای انقلاب را دچار سرخوردگی، آشفتگی و احساس نارضایتی می کند. چنین مسئلهای مولود وضعیتی است که نیروی اندیشه ای آن را از خود نمی داند، دیگرساخته و در تعاطی و روابط قدرت شکل گرفته است و همیشه از دست اندازهای قدرت به پایین و نیروهای فکری در قالب پروژه های پژوهشی سُر خورده است. مسئله باید از پایین به بالا بجوشد و در یک چرخش روابط قدرت را مسئله مند کرده و به یک پروژه تحقیقاتی تبدیل و دوباره به پایین برگردد. احساس نیاز و مسئله مندی در بالا و بسیج نیروهای فکری در پایین می تواند انقلاب را به حرکت درآورد. نیروهای فکری به خاطر سختی معشیت در این بازی نامسئله ها قرار می گیرند و توانشان تخلیه شده و با مشاهده عدم کارایی سرخورده می شوند.
اولین مواجهه نیروهای انقلابی با چنین وضعیت نامسئله و روابط پیچیده سیاسی، جدا شدن از ساختار قدرت در قالب اندیشکده و تجربه ثینک تنک ها بود. آنها گمان می کردند که با جدا شدن از بدنه قدرت و ساخت مسئله خود می توانند در ساختار تصمیم سازی موثرتر مداخله کنند. این کار چندان موفق نبود جز اینکه این اندیشکده ها باز به شکلی دیگر برای تأمین مالی به بدنه قدرت اتصال پیدا کردند. این وضعیت با تلمبار شدن اندیشکده های کم اثر که باید منتظر سفارشی باشند تا بتوانند امور را سامان دهند وضعیت نابسامانی را برای نیروهای فکری به وجود آورد. از سوی دیگر، این بی عملی و خروج از میدان های کنشگری و هجوم به اتاق ها برای پیدا کردن راه حل برای مسائل سبب شد کسی در میدان نماند که بخواهد به این موعظه ها گوش دهد.
نیروهای اندیشه ای «مستقل» اکنون در وضعیتی قرار دارند که هم از بدنه و ساختار قدرت بریده اند و هم میدان کنش اجتماعی را از دست داده اند. اکنون در این وضعیتی که از دو حد اساسی یعنی ساخت قدرت و میدان کنش بریده اند در یک وضعیت مسئله درباره هویت خود قرار گرفته اند؛ وضعیتی که دوست دارند از طرفی در ساخت قدرت تأثیر داشته باشند و از سوی دیگر کنشگری اجتماعی را بازپس گیرند.
@RevolutionaryIdea
کرسی ترویجی:
🔰دگرگونی معنای زمان و تاریخ نزد غربشناسان معاصر ایران
🎙 با حضور:
#محمد_محمدینیا
#محمد_رایجی
#محمدرضا_مالکی
✍️ دبیرعلمی: #روزبه_زارع
📅 پنجشنبه ۲۴ اسفند ماه ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۰۰
🏢 تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، گروه غرب شناسی
📡 حضور مجازی از طریق:
🌐 skyroom.online/ch/iict/farhang
🔍 مشروح خبر👇
🌐 iict.ac.ir/gharbshenasi1
⚡️ کارزار «مطالبه حداقل دستمزد ۱۵ میلیون تومانی برای سال ۱۴۰۳» توسط نماینده کارگران در «شورای عالی کار» آغاز شده و رکوردی کمنظیر را از آن خود کرده است.
🗣 بخشی از متن کارزار: «این پویش از کارگران بیکار و شاغل در کارگاههای کوچک و بزرگ تولیدی، صنعتی و خدماتی با هر عنوان شغلی و مدرک تحصیلی و همچنین از تشکلهای صنفی و دانشجویی _ کارگران آینده _ دعوت میکند در ابتدا با امضای این کارزار و در ادامه عضویت و حضور فعال و خلاقانه در کانالهای ارتباطی این پویش در شبکههای اجتماعی، نماینده کارگران را در رسیدن به این هدف همراهی کنند. من هم در جایگاه نماینده کارگران متعهد میشوم ماشین امضای دولت و کارفرمایان نباشم و در پایان مذاکرات مصوبهای با مبلغ کمتر از ۱۵ میلیون تومان را امضا نکنم.»
✅ برای امضای این کارزار روی لینک زیر بزنید:
https://www.karzar.net/mozd1403
🗓 شروع کارزار: ۲۵ اسفند ١۴۰٢
✍🏻 نویسنده: علیرضا میرغفاری (نماینده کارگران در شورای عالی کار»
📣 از طرف: کارگران
#️⃣ هشتگ رسمی: #حداقل_دستمزد_۱۵میلیونی
فهرست کارزارهایی را که اثرگذار بودهاند میتوانید اینجا ببینید.
نظر هایک درباره سیاست گذاری
نظر هایک در تقابل محض با هر اندیشه معتقد به علم سیاست پردازی یا تکنولوژی سیاسی است که هدفش رسیدن به نتایج خاص مطلوب است. چنین علم سیاست پردازی ای چیزی محال را از پردازندگان به این علم طلب میکند، یعنی شناخت تفصیلی از نظامی متغیر و پیچیده در جامعه.
در واقع منظور اصلی هایک این است که درک اولویت امور انتزاعی در شناخت بشری بدین معناست که ما بایستی روی هم رفته آرمان مدرن کنترل آگاهانه زندگی اجتماعی را کنار بگذاریم: آرمان بهتر آرمان آماده کردن بستر شرایط عامی است که در آن شرایط میتوان انتظار داشت نتایج سودمندی به بار آید./جان گری ص ۱۲۶
#هایک
#سیاستگذاری
@RevolutionaryIdea
ثسموس و نوموس
نویسندگان: آذرفزا؛ قوام صفری
گذر از ثسموس به نوموس در ادبیاتِ سیاسی یونان باستان، بازنمایاننده چه دگرگونی اندیشگانی در اندیشه سیاسی یونانیان، به ویژه آتنیان، بوده است. چنانکه پیش از این نشان دادیم، ثسموس دستور/ فرمان زورآور شدهای است که از سوی عاملی جدا و برتر صادر میشود و افرادی که تحت آن دستور/ فرمان قرار میگیرند آن را اجبارآور مییابند. در معنای بنیادینِ نوموس نیز اجبار و الزام نهفته است. اما این الزام و اجبار بیش از آنکه از حجیت مرجعی که آن را صادر کرده ناشی شده باشد از این واقعیت نشات میگیرد که همه افرادِ تحت سامان و نظم نوموس آن را بی چون و چرا معتبر میدانند. هماز اینروی، هنگامی که از ثسموس و نوموس در معنای قانونِ نهاده سخن میگوییم، با دو معنای متفاوت از قانون روبهرو میشویم. ثسموس قانون را دستور یا فرمان زورآور شدهای میداند که از سوی قانونگذاری برتر گذاشته میشود و همگان به ناگزیر باید آن را معتبر بدانند؛ حال آنکه نوموس، قانون را حُکمی میداند که از سوی همگان معتبر دانسته میشود و از این جهت تصدیق شده و پذیرفته میشود. ثسموس حجیت و اعتبار خود را از قانونگذار ِ برتر میگیرد اما نوموس، همازنخست، قانون را امر ِمعتبر و مورد توافقِ همگانی قلمداد میکند. این دو دریافتِ متفاوت از قانوننهاده، دو صورت متفاوت از نظامِ سیاسی را پدید میآورند. نظامِ سیاسی برآمده از ثسموس کمترین توجهی به توافق و پذیرشِ همگانی ندارد و بنابراین تورانیک (استبدادی) خواهد بود. جایگاهِ والای توران (مستبد) همگان را وادار به پذیرش ِ قوانین میکند. باری، نظامِ سیاسی برآمده از نوموس بیشترین تاکید را بر توافق و پذیرشِ عمومی دارد بنابراین مشارکتِ سیاسی و برابری میان همگان برای توضیح و تفسیر خیرِ عمومی در کانون قرار میگیرد. شرطِ امکان انجمنِ ملی در آتن و قدرت گرفتنِ آن در برابر آرئوپاگوس اصلِ برابری قانونی بود. یونانیان این اصل را با لفظ ἰσονομία]=برابری فرمانروا و فرمانپذیر[ میخواندند که از ترکیب ἴσος]=برابر[ و νόμος]=قانون[ تشکیل شده است. چنانکه پیداست با سرنگونی حکومتِ استبدادی پیسیستراتی و آغاز دموکراسی کلیستنسی لفظ ایسونومیا دلالت سیاسی مییابد و زمینه ساز جایگزینی نوموس به جای ثسموس در ادبیاتِ سیاسی آتن میشود. اگرچه اصلیترین دلالتِ نوموس از ابتدای سده چهار پ.م به بعد، چنانکه در سخنرانی سخنوران، خطابههای مردانِ سیاسی، نمایشنامهها و همچنین آثار فلسفی می بینیم، قانونِ نهاده بوده است، نوموس دلالتهای پیشینش را از دست نداد. پژوهشِ ما نشان میدهد، نوموس در معنای سامانی که همگان آن را معتبر و الزام آور می دانند نه تنها معنای نوین یونانیان از قانون سیاسی را نشان میدهد بلکه وجوهِ گوناگونِ زیستِ عمومی آنان را بازنمایی میکند. یونانیان این زیست عمومی را در برابر زیستِ خصوصی میفهمیدند و آن را πολιτικός] βίος =زیستِ شهرورزانه[ مینامیدند. مفهومِ کلیدی در زندگی شهرورزانه ایده نوموس است چرا که تمامی وجوهِ آن را اعم از آداب و رسوم، عُرف، فرامین و مناسکِ دینی و مهمتر از همه قوانین ِ نهاده به هم میپیونداند و هماهنگ میسازد. به دیگر سخن، ایده نوموس به مثابه παράδειγμα]=الگو، پارادیم[ تمامی اجزاء بسگانه زیستِ عمومی یونانیان را در واحدی به نام پولیس گرد میآورد. بدین ترتیب نوموس نه تنها بنیانگذارِ پولیس است بلکه نگاهدارنده آن و در همین حال به پیشبرنده آن نیز هست.
#ثسموس
#نوموس
#قانون
@RevolutionaryIdea
🔹راه و رسم نظرورزی
نویسنده: حمید احتشام کیا
🔸ابنسینا در ابتدای بحث از «سماع طبیعی» درباره نحوه مواجهه بعض از کسانی که دستی در علم دارند و در باب مسائل علمی گفتگو میکنند مینوسید:
🔸«فكثيرا ما نرى المتكلمين فى العلوم إذا تناولوا بنقضهم مقالة واهية، أو أكبّوا ببيانهم على مسألة يُلحظ الحقُ فيها عن كثب، نفضوا كل قوة و حقّقوا كل قسمة، و سَردوا كل حجة»:
در بسیاری از موارد میبینیم که متکلمین در علوم (کسانی است که درباره پدیدهها گفتگوی علمی میکنند) در مباحث بدیهی و ساده، تمامی استدلالات را پیدرپی آورده و با تمام قدرت مسأله را مطرح کرده، تقسیمات و فروعات اطراف آن را تشریح میکنند.
🔸«فإذا تلجّجوا فى المشكل و خلصوا إلى جانب المشتبه، مرّوا عليه صفحا»:
اما وقتی به مشکلات و عویصهها میرسند و در گرداب معضلات فهم پدیده فرو میروند و با امور مشتبه روبهرو میشوند، با گذشت و اغماض از آن رویگردان میشوند.
🔸«و نحن نرجوا أن يكون وراء ذلك، سبيل مقابلة لسبيلهم، و نهجٌ معارض لنهجهم»:
و ما امید داریم برخلاف راه و طریقه ایشان مسیر دیگری را پیش گیریم یعنی مسائل آسان را رها کرده و در عویصهها لنگر انداخته و جَدّ و جُهدمان را آنجا صرف کنیم.
فرق غایت (Zweck) و غایتمند (Zweck-mabigkeit)
کانت میان ابژه غایتمند و ابژه غایت فرق می گذارد.
وقتی ابژهای را به عنوان غایت در نظر می گیریم این ابژه فقط به مدد طرح قبلی ممکن شده است اما زمانی که ابژه ای را غایتمند لحاظ میکنیم در واقع این امکان را میپذیریم که ابژه محصول تصادف بوده است با این حال ابژه مزبور ما را وادار میکند تا مفهومی را ورای رخداد آن در نظر بگیریم.
#غایت
#غایتمند
#کانت