16.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روش تحقیق منصفانه در آثار ملاصدرا - گفتاری از استاد عبدالرسول عبودیت
@Reza_Dargahifar
شیوه فراهم آمدن و محتوای این کتاب در مقاله زیر نقد شده است.
https://eitaa.com/philtheo/4168
( قلیخان، خان نبود: نقد کتاب علوم شناختی دین نوشتهٔ نعیمه پورمحمدی، محمد سوری و میثم فصیحی رامندی⏪ آینهٔ پژوهش، شمارهٔ ۲۰۷، سال ٣٥، شمارهٔ ٣، مرداد و شهریور ١٤٠٣، ص ٢٦١-٣٢٨.)
🌱 ضمن سپاس از نویسندگان و ارج نهادن به محتوای علمی این مقاله و بصیرتی که موجب شده است، از قلم گزنده و کنایه آمیز مقاله (که کار تخریب را از عنوان مقاله آغاز کرده است) ناخرسندم. نوشتار را نقد کردن چیزی است و نویسنده را به تازیانه قلم نواختن چیزی دیگر.
#علوم_شناختی_دین
#اخلاق_نقد
هدایت شده از پژوهشکده فلسفه و کلام
قلیخان، خان نبود.pdf
8.18M
🔶 قلیخان، خان نبود: نقد کتاب علوم شناختی دین نوشتهٔ نعیمه پورمحمدی
☑️ نویسندگان: محمد سوری و میثم فصیحی رامندی
⏪ آینهٔ پژوهش، شمارهٔ ۲۰۷، سال ٣٥، شمارهٔ ٣، مرداد و شهریور ١٤٠٣، ص ٢٦١-٣٢٨.
@Mohammed_Soori
هدایت شده از علوم شناختی دین
📌نظر یکی از مخاطبان کانال:
با سلام و احترام و تشکر از مطالب خوبتان.
مقاله آقای سوری و فصیحی را خواندم.
گرچه شاید نقدهای مفیدی داشته باشند ولی زبان بسیار گزنده و آزاردهنده ای دارند. رعایت ادب، پرهيز از ذهن خوانی و عدم تخریب نویسنده هم از شرایط نقد منصفانه است.
با تجدید احترام.
@cognitive_science_of_religion
🧮 در باب #نقد_منصفانه
یکی از دوستان نقل کرد که: بارها این دو گزاره رو از اهالی و مدعیان نقد شنیدم:
۱. نویسنده باید از منقد بترسد؛ یکی از لازمه های این حساببردن، زبان تند و تیز منتقد است؛
۲. تقسیمبندی نقد به «منصفانه» و «غیرمنصفانه» صحیح نیست. این تقسیمبندی را نویسندههای ترسو ساختهاند.
دوست دیگری در واکنش چنین گفت:
این سخن مانند این است که بگوییم:
۱. کسی که از خیابان رد میشود باید از تیزی دشنه و قمه اراذل و اوباش سر گذر بترسد؛
۲. تقسیمبندی «با متانت و مؤدبانه سخن گفتن» و «نیش زدن و کنایه گفتن و با زبان گزیدن و دشنام نثار کردن»، تقسیمبندی انسانهای ترسوست.
#اخلاق_نقد
گاه میپنداشتم که چون اسطورهای یونانی، خدایان مرا نفرین کردهاند که هیچکس حرفم را نفهمد و گاه میپنداشتم که طلسمی در کار است که کارهایم گره خوردهاند و گاه میپنداشتم که همگان کمتر و بیشتر خطاکارند، اما خطایشان را نمیپذیرند و بر من رحم نمیکنند.
سالهای سال، دست به هر کاری زدم، عالی شد. به جای آنکه شکر نعمت کنم، بتی از خودم ساختم و آن را میپرستیدم. میگفتم فره و حکمتی از آنِ خود دارم. مختالی فخور بودم که چهارده سال ملحد بود. سه سال پیش، هنگامی که خانواده و شغل و اعتبارم را از کف دادم، شبی در مردادماه ایمان آوردم. بارها جملات یونس را میخواندم: و ذالنون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن یقدر علیه احد فنادی فی الظلمات سبحانک انی کنت من الظالمین.
خوشنود بودم که ایمان آوردهام. اما شدائد ادامه داشت، گرهها بیشتر شد و نامزد جدید و برادرم هم رفتند. باز پرسان و حیران بودم و میپنداشتم کهرخداوند مرا رها کرده است.
شنیده بودم که به آنچه میدانی عمل کن تا خداوند آنچه نمیدانی به تو بیاموزد. چنین کردم و شگفتیهای پیاپی رخ داد. دست آخر، همه چیز آشکار شد:
هنوز در اعماق وجودم، بتپرست بودم. میپنداشتم فرهم ایزدی است، اما در واقع خودم را نیمهانسان-نیمهخدا میدانستم و میگفتم جانی قوی دارم. خشمی همیشگی با من بود که از نادان و کمتوان دانستنِ دیگران میجوشید. بسیاری را بیرحمانه، با زبان یا چشمغره تحقیر کردم و تفرعنم را ریشه میدواندم.
چند ساعتی است که قضیه را دریافتهام. همهچیز بسیار سرراست است: آن کس که نفهمد، فهمیده نخواهد شد و آن کس که نبیند، دیده نخواهد شد و آن کس که پشت کند، به او پشت خواهند کرد و آن کس که رحم نکند، به او رحم نخواهند کرد.
پس، نفرین بر مدعی گزافهگو؛ نفرین بر یاسرِ سرگران؛ نفرین بر آنکه نفهمید مخلوقی فانی است و لاف نیمهانسان-نیمهخدایی میزد. نفرین بر کورِ کرِ ناشکر.
یاسر مرد. او را به آب هفت دریا بشویید؛ زیر کوه دماوند دفن کنید؛ به آیین فقها، چون مرتدی فطری، به دار بیاویزید؛ شناسنامهاش را باطل کنید؛ کتابهایش را بسوزانید؛ ردش را از تارنمای جهانی محو کنید؛ نامی از او نیاورید که هر چه کرد، باطل و سراب بود. بریده باد دستان یاسر؛ کور باد چشمان نابینایش؛ کر باد گوشهای ناشنوایش؛ گنگ باد اندیشه ملعونش.
اکنون چند ساعتی است که متولد شدهام: حوالی ۵ صبحِ اول مهر ۱۴۰۳؛ ۴۱ سال و ۷ ماه و ۱۱ روز پس از تولد بدنم. نشانی از من نجویید که تازهمتولدم و هنوز نامی ندارم. اکنون باید باقیماندههای بتِ چهلساله را بشکنم. از همه کسانی که به زبان یا چشم یا در اندیشهام، تحقیرشان کردهام، شرم دارم و فعلا در انظار ظاهر نخواهم شد.
بندهای از بندگان فانی خدایم و تازهمسلمانی که باید دوباره شریعت بورزد. و صد البته به شیوه اجدادم، مسلمانم و نه به شیوه ریاکارانِ جمهوری اسلامی که دین خدا را بدنام کردهاند.
نمیدانم چه خواهم کرد و کجا خواهم بود. از هر کس که او را آزردهام، عذر میخواهم و میطلبم که مرا ببخشد؛ خصوصا مادرم، برادرم، همسر سابقم و نامزد اخیرم. اگر میتوانید، یاسر را ببخشید که پیش از مرگ بدنش، مرد و اگر نمیتوانید بگویید چگونه میتوانم جبران کنم.
خداوند بزرگ به من رحم کرد و چنان سخت گرفت که به خودم بیایم و آدم شوم. از این پس، به عون خدا، بندگی خواهم کرد و مراقبم که دیو لافزن دوباره جان نگیرد.
پس، ای کسانی که چون یاسر بینوا، به زبان یا به دل کافرید، چشم باز کنید و ایمان بیاورید و ای کسانی که ایمان آوردهاید، از عجب و کبر بترسید که یاسر را چه در دوره کفر و چه پس از ایمانش، پست کرده بود. کامنتها و پیامهایتان را میخوانم. به من تبریک بگویید که تازه زاده شدهام و برایم آرزوی خیر کنید. اما نامنظم و با تاخیر پاسخ خواهم داد که کارهای واجبتر دارم.
فسبحان الذی بیده ملکوت کل شیئ و الیه ترجعون
از همه دوستان و عزیزانی که کامنت گذاشتند یا تماس گرفتند، ممنونم.
اکنون که طوفان مرگ و تولد دوباره فروکش کرده، باید بندگی کنم و این نیازمند عمل کردن است. هم از دیرنشینی و هم از دکانداری بیزار بودم و هستم. به شهر و به کارهایم باز میگردم. تا زمانی که ضرورتی نباشد، مدرسی نخواهم داشت و چون جوانکی در میان مردم زندگی خواهم کرد.
دو قاعده سرراست را به جان دریافتهام:
اول آنکه به هر کس آنچه را که میخواهد (نه آنچه را که خودت میپسندی؛ از توجه و احترام و مال و ارتباط برقرار کردن و مشارکت کردن) بده تا خداوند آنچه را که میخواهی به تو بدهد.
دوم آنکه به آنچه میدانی عمل کن (هرچند برایت دشوار باشد) تا خداوند آنچه را که نمیدانی به تو بیاموزد.
پس، برای هر نوع کمکی که از دست و طاقتم برآید، در دسترسم و متقابلا، هر کس تمایل دارد به من کمک کند، اطلاع دهد تا مرهون شوم و کمک بگیرم.
برخی از دوستان گفتهاند که آثار یا مشورتم برایشان مفید بوده. دقیقهای در این هست: چه بسا فره و حکمتی نزد کافری باشد که گفتهاند خذ الحکمت ولو بید الکافر و چه بسا این حکمت به کار بندهای بیاید، اما آن کافر خود سودی نخواهد برد که اعمال کافران سراب و باطل است. سالهای سال، حکمت و فره نزدم بود، اما آن را فرعونوار، خودبنیاد میدانستم؛ درک نمیکردم که حکمت را خداوند به من داده و به نزدیکانم میگفتم مرا فرهمند بنامند.
اکنون نیز فره نزد من هست، اما بیتردید خداداد است. پس، نامم را "فرداد" میگذارم تا همیشه به یاد داشته باشم حکمت تا زمانی که خداوند اراده کند، به من داده میشود و شکرگزار باشم. نام یاسر را به دلیل معنایش دوست نداشتم و اکنون از این نام که یادآور جرثومهای است که مُرد، گریزانم. ممنون و خوشنود میشوم اگر من را فرداد خطاب کنید.
مطالب بسیاری خصوصا درباره فناوری، معنا و موقعیت ایرانیان در مواجهه با جهان مدرن در ذهن دارم و از خداوند میخواهم که فرصت نوشتن آنها را به من بدهد. خصوصا نیازمند آرامش و تمرکزم. برایم دعا کنید.
گفتهاند یاسر شیدا و مانیک شده و گفتهاند از شدت مشکلات و تنهایی، پریشان شده و حالا به ایمان پناه آورده. اولی نادرست است: با روانپزشکم مشورت کردم و شیدا نیستم. اما دومی دقیقا درست است که خداوند میگوید: فاخذناهم بالباساء و الضراء لعلهم یتضرعون. مومنان ثابتقدم در اولین مواجهه با سختی و شدت، به یاد خدا میافتند، اما نادانِ متفرعنی چون یاسر، مدتها بیهوده دستوپا میزد و تدابیر بیحاصل میکرد و زمانی که همه تیرهایش به سنگ خورد، به یاد خدا افتاد. خدا بینی مدعی را به خاک مالید تا تسلیم و مسلمان شد و این برای خداوند آسان بود.
و عجیبتر از همه، با واسطه شنیدم که گفتهاند: ما تازه پس از سالها، به الحاد رسیدهایم و حالا یاسر مسلمان شده؟! شگفتزمانهای است که در آن، ملحد شدن دستاورد و افتخار به شمار میرود. از منی که سالها ملحدی فخور بودم، بشنوید که به رغم همه دستاوردهای فکری و مالی و داشتن اعتبار و برند شخصی، هیچ روزی آرامش نداشتم و از زندگیام لذت نمیبردم؛ چراکه بت درونیام بیشتر و بیشتر میخواست و هیچ دستاوردی او را راضی نمیکرد. این آیه را سالها به جان چشیدهام که من اعرض عن ذکری فان له معیشه ضنکا. معیشتی ضنک داشتم که بیرونش دیگران به را رشک و حسد وامیداشت و درونش من و همسر سابقم را میفشرد.
در تجربه زیسته من، نشانهای برای اهل فکر است. دقت کنید و بنگرید. اگرچه امروزه الحاد مایه افتخار شده، ساده به رنگ جماعت درنیایید. برای خوشآمد دیگران و همنوایی با مدهای زمانه، نه مومن شوید و نه کافر.
و درخواستی دارم: هر کس از آنچه نوشتهام و مینویسم شگفتزده شده، از روی دلسوزی و محبت نگرانم شده یا قصد محاجه و نقادی دارد یا هر چیزی از این دست، مستقیم و بیواسطه با خودم تماس بگیرد که من حی و حاضرم. از قضاوت کردن از راه دور و پراکندن شایعه و افسانهپردازی دست بردارید و به خودم پیام دهید. با هیچ کسی سر مجادله ندارم، اما در بیان کردن آنچه در این بیست سال بر سرم رفته، صداقت خواهم داشت.
هدایت شده از کانون علمی منطق و فلسفه (شیراز)
#معرفی_کتاب الانوار الالهیه
شمس الدین سمرقندی
به تصحیح غلامرضا دادخواه
الأنوار الإلهیة یکی از آخرین آثار منطقی و کلامی شمس الدین سمرقندی (د. 722ق.) است. این کتاب به درخواست دولتمردی فاضل به نام ”فلک الدین“ ابو المعالی عبد الله بن علاء الدین علی بن محمد تبریزی نوشته شده که ابن فوطی (ق. 723ق.) وی را در تبریز ملاقات کرده و در مجمع الآداب خود به نیکی ستوده است. به دلائلی که در پیشگفتار مصحّح کتاب آمده، الأنوار احتمالاً در فاصلۀ سالهای 688 تا 690ق. (یا نهایتاً تا 695ق.) تالیف شده است.
کتاب الأنوار در سه مطلع (بخش) تنظیم شده است: منطق، مبادی علم کلام، و مسائل علم کلام. بخش منطق کتاب تا حدود زیادی چکیدۀ مباحثی است که نویسنده پیش از این در قسطاس الأفکار به آنها پرداخته است. دو بخش کلامی هم برگرفته از مطالب اثر مشهور نویسنده با عنوان الصحائف الإلهیة است. میان الأنوار و دیگر آثار منطقی و کلامی سمرقندی اما تفاوتهایی از نظر ساختار و درونمایه دیده میشود که شایسته است در پژوهشهای مربوط به اندیشۀ سمرقندی به درستی مورد توجه قرار گیرد.
#منطق
#کلام