بار دیگر شهری که دوست میداشتم.[1].mp3
13.72M
هلیا بدان که من به سوی تو باز نخواهم گشت. تو بیدار مینشینی تا انتظار پشیمانی بیافریند. بگذار تا تمام وجودت تسلیمشدگی را با نفرین بیامیزد. زیرا که نفرینْ بیریاترین پیام آور درماندگیست..
[بار دیگر شهری که دوست میداشتم، نوشتهٔ نادرِ ابراهیمی. بخشِ اول]
۴٠۳.
همهچیز بود. اتوبوس، کتابهام، آهنگهام، هوبی، حرم، خدا، باباجونم، دوستهام، مهمترین دوست، سکوت، تنهایی، بیکسی، اشتباه، غم، شادی، درد، هدفون، گوشی، هیئت، چایی، ریمل، بارون، خانواده، خستگی، شال کویتی، سررسید، نامه، خبر بد، التماس به خدا، به انتها رسیدن، نشدن، از دست دادن، گرما، ایتا، ساعتم، قرآنم، لیپگلاسم، کارت بانکی، احسان عبدیپور، حسرت، بیلیاقتی، جدایی، خنده، شببیداری، آشپزی، خواب، روحي، ترقیم، شعر، فیلمهام، ترس، خطر، اورثینک، فوتبال، بیمارستان، ناشناس، باشگاه، پیراشکی سیدعماد، عود عربی، توشهجو، عطر یادگاری، کاغذ، خاطره، برق ناخن، قرصها، روتارین، کرم ارده، توپ بسکت، عبا سبزه، شهرم.[تو؟]