✅ #سلوک_رشد
🗒 عبد یا آزاد؟
✴️ روزی حضرت #باب_الحوائج در بغداد از درب خانه «بُشر حافی» می گذشت. صدای ساز و آواز و رقصیدن از داخل خانه به وضوح به گوش می رسید و هر عابری را متوجه خود می ساخت.
🔹 ناگهان کنیزکی از خانه بیرون آمد تا خاکروبه را خالی نماید. امام (علیه السلام) از آن کنیز پرسید: « صاحب این خانه #عبد و #بنده است یا #آزاد ؟ » کنیزک گفت: « این چه سؤالی است؟ صاحب این خانه، آزاد و حر است. » امام (علیه السلام) فرمود:« آری! درست گفتی! اگر بنده بود، از #مولای خود می ترسید و این چنین به فسق و فجور نمی پرداخت.»
🔹 کنیز به خانه برگشت. « بُشر » که بر روی سفره شراب و صدها گناه دیگر نشسته بود، پرسید: « ای کنیز! چرا دیر کردی؟»
🔹 کنیز جریان را تعریف نمود. ناگهان او، پای #برهنه بیرون دوید و خود را به امام رسانید و گریه بسیار کرد و ضمن اظهار شرمندگی، عذرخواهی فراوان نمود. از آنجا که او هنگام توبه، پابرهنه بود، به او « بُشر حافی » گفتند. (حافی یعنی پابرهنه).
✍️ پ.ن: ما خودمان را عبد و بنده می دانیم ولی در عمل آزاد هستیم یا شاید بنده هستیم ولی بنده ی #هوای_نفس. اسیر و #زندانی هوای نفس شده ایم. می گویند برای خلاصی زندانی به #باب_الحوائج متوسل شوید. ما نیز زندانی هستیم... زندانی هوای نفس...
🗓 به مناسبت شهادت #امام_کاظم (علیه السلام)
➖➖➖➖➖
✔️ مرکز رشد دانشگاه امام صادق علیه السلام
🌐 @Rushdisu
✅ #یادداشت_رشد
📄 ابراهیم ۱۳۹۷؟
🔶 به مناسبت روز پژوهش
✴️ با شور و شوق خاص نوجوانی، تمام طول هفته را منتظرش بودیم. ما دهه هفتادیهای محلّه، حس و حال خوبی که از دیدن #فیلم_تاریخی «ابراهیم خلیلالله» عایدمان میشد، قابل مقایسه با گل کوچیک و هفتسنگ که به خاطرشان سر میشکستیم نبود؛ داستان واقعی آن، سبک ساخت آن و ... برایمان جذّاب بود.
🔹روزی از روزهای آن دوران که ازقضا دیر کرده بودم، به اواخر فیلم رسیدم. «... #نمرود با همان نخوت و غرور خاص خودش به همراه خدموحشم به سمت زندان میرفت؛ زندان که ساختمان نداشت، بلکه یک سیاهچاله نمور و تاریکی بود که چند میله را بهعنوان درب آن وصل کرده و قفلی به آن زده بودند. به زندانبان قدبلند و سیه چرده، دستور داد که درب زندان را باز کند. نمرود فریاد زد که: دو زندانی را بیاورید. یکی از زندانیان را با خنجری که در دست داشت #کُشت و دیگری را #آزاد کرد؛ سپس با یک حسّ پیروزی و تکبّر به همراهانش گفت: بروید به ابراهیم بگویید این من هستم که #زنده_میکنم و #میمیرانم...». کمی بعد هم آن قسمت سریال تمام شد.!
🔹حال بدی داشتم، نفهمیدم چه شد!
این سکانس فیلم برایم معمّا شد؛ فریاد نمرود که من زنده میکنم و میمیرانم و کلا داستان از چه قرار بود؟ مدتی درگیرش بودم؛ تا اینکه #داستان_حضرت_ابراهیم علیهالسلام را در قرآن دیدم (آیه مبارکه ۲۵۸ بقره). شاید همان معمّا و سؤال و در پی آن، درگیری فکری چند روزه در آن دوران، فهم گونهای از زندگی و سبک #راهبری و #کشورداری را در این دوران برایم رقم زده است؛ #سبک_راهبری_نمرودی یا فرعونی و #سبک_راهبری_ابراهیمی.
🔹 در یک جمله میتوان گفت داستان گفتگوی حضرت ابراهیم علیهالسلام با نمرود در مورد توهم « #خدایی_کردن » نمرود بود؛ بهطوریکه همه انسانها را در مقابل خودش #بدون_اراده میپنداشت. وقتی حضرت ابراهیم علیهالسلام فرمودند «پروردگار من کسی است که زنده میکند و میمیراند»، نمرود پاسخ داد: «من زنده میکنم و میمیرانم» و برای اثبات این حرفش به زندان رفت و آن نقش را بازی کرد تا نشان دهد که زنده میکند و میمیراند؛ ولی وقتی حضرت فرمودند «اگر راست میگویی و خدا هستی، یک روز آفتاب را از مغرب بیاور»؛ اینجا بود که دیگر ناتوانیاش آشکار شد و بهت او را گرفت.
👇👇 #ادامه_مطلب 👆👆
🏘 #خانواده_رشد
💢 بچه شیطون
🔹امام می فرمودند:
اگر بچه بازی نکند #مریض است. بچه باید شیطونی کند.
🔹امام به یکی از خانم ها که از #شیطنت بچه خود گله می کرد، می گفتند:
من حاضرم که ثوابی را که تو از تحمل شیطنت حسین می بری با ثواب تمام عبادات خود عوض کنم.
🔹عقیده داشتند:
بچه باید #آزاد باشد، تا وقتی که بزرگ می شود. آن وقت باید برایش حدی تعیین کنند.
🔹در مورد #تربیت_کودکان می فرمودند:
با بچه ها #رو_راست باشید. الگوی بچه پدر و مادر هستند. اگر با بچه درست رفتار کنید بچه ها درست رفتار کنید بچه ها درست بار می آیند. هر حرفی را که به بچه ها زدید به آن عمل کنید.
🌱 #تربیت_فرزند
👤 کتاب #برداشتهایی_از_سیره_امام_خمینی ، ص۲۳
➖➖➖➖➖
✔️ مرکز رشد دانشگاه امام صادق (علیه السلام)
🌐 سروش ↙️
✅ sapp.ir/Rushdisu
🌐 ایتا ↙️
✅ eitaa.com/Rushdisu
🌐 بله ↙️
✅ ble.im/Rushdisu
✅ #یادداشت_رشد
📄 از نظام راهبری نمرودی تا نظام راهبری ابراهیمی در حکمرانی پژوهش
🔶 ابراهیم ۱۳۹۷؟
🔹با شور و شوق خاص نوجوانی، تمام طول هفته را منتظرش بودیم. ما #دهه_هفتادی های محلّه، حس و حال خوبی که از دیدن فیلم تاریخی «ابراهیم خلیلالله» عایدمان میشد، قابل مقایسه با گل کوچیک و هفتسنگ که به خاطرشان سر میشکستیم نبود؛ داستان واقعی آن، سبک ساخت آن و … برایمان #جذّاب بود. روزی از روزهای آن دوران که ازقضا دیر کرده بودم، به اواخر فیلم رسیدم. «… نمرود با همان نخوت و غرور خاص خودش به همراه خدم وحشم به سمت زندان میرفت؛ زندان که ساختمان نداشت، بلکه یک #سیاه_چاله نمور و تاریکی بود که چند میله را بهعنوان درب آن وصل کرده و قفلی به آن زده بودند. به زندانبان قدبلند و سیه چرده، دستور داد که درب زندان را باز کند. نمرود فریاد زد که: دو زندانی را بیاورید. یکی از زندانیان را با خنجری که در دست داشت #کُشت و دیگری را #آزاد کرد؛ سپس با یک حسّ پیروزی و تکبّر به همراهانش گفت: بروید به ابراهیم بگویید این من هستم که زنده میکنم و میمیرانم…». کمی بعد هم آن قسمت سریال تمام شد.! حال بدی داشتم، نفهمیدم چه شد!
🔹این سکانس فیلم برایم #معمّا شد؛ فریاد نمرود که من زنده میکنم و میمیرانم و کلا داستان از چه قرار بود؟ مدتی درگیرش بودم؛ تا اینکه داستان حضرت ابراهیم علیهالسلام را در قرآن دیدم (آیه مبارکه ۲۵۸ سوره بقره). شاید همان معمّا و سؤال و در پی آن، درگیری فکری چند روزه در آن دوران، فهم گونهای از زندگی و سبک #راهبری و #کشورداری را در این دوران برایم رقم زده است؛ سبک راهبری نمرودی یا فرعونی و سبک راهبری ابراهیمی.
🔹در یک جمله میتوان گفت داستان گفتگوی حضرت ابراهیم علیهالسلام با نمرود در مورد #توهم «خدایی کردن» نمرود بود؛ بهطوریکه همه انسانها را در مقابل خودش #بدون_اراده میپنداشت. وقتی حضرت ابراهیم علیهالسلام فرمودند «پروردگار من کسی است که زنده میکند و میمیراند»، نمرود پاسخ داد: «من زنده میکنم و میمیرانم» و برای اثبات این حرفش به زندان رفت و آن نقش را بازی کرد تا نشان دهد که زنده میکند و میمیراند؛ ولی وقتی حضرت فرمودند «اگر راست میگویی و خدا هستی، یک روز آفتاب را از مغرب بیاور»؛ اینجا بود که دیگر #ناتوانی_اش آشکار شد و بهت او را گرفت...
🔹ادامه مطلب در پیوند زیر:
🔗 rushd.ir/?p=2163
✍ #مجتبی_جوادی پژوهشگر مرکز رشد دانشگاه امام صادق علیه السلام
➖➖➖➖➖
✔️ مرکز رشد دانشگاه امام صادق (علیه السلام)
🌐 سروش ↙️
✅ sapp.ir/Rushdisu
🌐 ایتا ↙️
✅ eitaa.com/Rushdisu
🌐 بله ↙️
✅ ble.im/Rushdisu