eitaa logo
کانال کمیل
6هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.9هزار ویدیو
113 فایل
#سلام_برابراهیم❤ ✍️سیره شهدا،مروربندگی،ارتباط با خدا.‌.. 💬خادمان‌کانال؛ @Ashena_bineshan @komeil_channel_95 ✅ موردتائیدمون👇 💢 @BASIRAT_CYBERI 👤نظرات شما👇 @nazarat_shoma کپی باذکر‌14 #صلوات برای هرپست✅ اومدنت اتفاقی نبود...😉
مشاهده در ایتا
دانلود
در دوران بچگی هر اسباب بازی که برایش می گرفتم آنرا خراب می کرد...☺️😒 پیچ و مهره های وسایلش را باز می کرد تا ببیند ابزار فنی آن چیست. به تفنگ و هفت تیر خیلی علاقه داشت و اجزاء  آن‌ را از هم جدا می کرد...😁 از خوبی های اخلاقش هر چه بگویم کم گفته ام🍃 سعیدم بسیار مهربان بود به من و پدرش احترام زیادی می گذاشت روابط عمومی بالایی داشت...🍃 از بچه گرفته  تا بزرگ مثل آهنربا سریع جذب اخلاقش می شدند....😄 خوب، مهربان و بخشنده بود...😍 سرش می رفت نمازش و روزه اش نمی رفت...🙂 به علاوه اینها باید ورزشکار بودن را هم به خصوصیاتش اضافه کرد چرا که سعید کشتی گیر بود....❤️ سعید شهادت را دوست داشت عشقش به حرم حضرت زینب(س) زیاد بود...☺️امسال که به کربلا رفتم از من خواست در حرم های مطهر برایش دعا کنم تا شهادت نصیبش شود...😔 دو روز قبل از تولدش او را در حجله شهادت دیدم...🕊 🌷شهید سعید خواجه‌صالحانی🌷 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
مادر شهید عبدالرضا بروجی داغ فرزندش را تاب نیاورد ..💔 ◾️مادر شهید « عبدالرضا بروجی» از شهدای حادثه تروریستی زاهدان، داغ فرزندش را تاب نیاورد و در شب وفات ام الشهدا حضرت ام البنین(س) دعوت حق را لبیک گفت و به فرزند شهیدش پیوست ..🕊💚 #سپاه #امنیت 🌷شادی روحشان #صلوات
و تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي و آنچه را در دل من ميگذرد ميدانی... مناجات شعبانیه - چقدر خوبه که می دانی آخه من حرف زدن را خوب نمی دانم! ؟
#عفاف عفاف یعنی حیا داشتن و هوس نداشتن برای خوردن غذای دیگران. عفاف پذیرفتن محدودیت های دنیاست با لبخند رضایت
کانال کمیل
#مادر_قمر... وقتی وارد خانه امیرالمومنین(ع)شد اسمش را عوض کرد تا بچه های فاطمه(س) اذیت نشوند. تمام
وقتی از کارگردان های حرفه ای می پرسند چرا درباره ی فیلمتان مصاحبه ای نمی کنید؟ بالاخره تحلیلی، توضیحی،... غالبا پاسخ می دهند "من همه ی حرف هایم را در فیلم گفتم" شاید به همین خاطر از بانو ام البنین اطلاعات کمی به ما رسیده! تربیت عباس علیه السلام، همه ی حرف های او بود! به یاد همه‌ی ام البنین های سرزمینم ، که عباس های خویش را به فرات عشق بخشیدند...
seyedmajidbanifatemeh-@yaa_hossein.mp3
2.32M
#وفات_حضرت_ام_البنین(س) 💔ای مدینه گریه کن بر حال من 🎤سیدمجید بنی فاطمه واحد 🌺 #حضرت_ام_البنین 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
YEKNET.IR - dodameh - vafat omolbanin 97 - karimi.mp3
2.6M
🔳 #وفات_حضرت_ام_البنین(س) 🌴این منم ام البنین دارد تماشا یاس من 🌴عشق من احساس من 🎤 #محمودکریمی ⏯ #دودمه 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
ڪوهیم ڪه هر چند پر از درد خموشیم رودیم ڪه در سینه پر از جوش و خروشیم در دفع بلا، پرتو خورشید ولایت فرمان بدهد از در و دیوار بجوشیم #لبیڪ_یاخامنه_ای
🔹یـادمون باشه که... هـرچی برای خـــدا کـوچیکی‌وافتـادگی کنیم، خـــدا در نظر دیگـران بـزرگمون می کنه... شهیـد حاج حسیـن خـرازی💛
🌷راوی: خواهر شهید زمانی که ابراهیم مجروح بود و به خانه آمد از یک طرف ناراحت بودیم و از یک طرف خوشحال.... خوب به یاد دارم که دوستانش به دیدنش آمدند و ابراهیم شروع کرد به خواندن اشعاری که فکر کنم خودش سروده بود: اگر عالم همه با ما ستیزند اگر با تیغ خونم را بریزند اگر شویند با خون پیکرم را اگر گیرند از پیکر سرم را اگر با آتش و خون خو بگیرم ز خطِّ سرخ رهبر برنگردم..... #شهید_ابراهیم_هادی🌸 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ مادر برام قصه بگو ❤️ تقدیم به مادران و همسران شهدا 🎤🎤 گروه سرود بچه های اباده 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
YEKNET.IR -Alimi-Ayam Fatemiyeh Aval1397-Kashan-004.mp3
5.4M
⏯ #شور احساسی #امام_زمان(عج) 🍃چشمم به راه تا کی چشم انتظار باشد 🍃تا کی خمار چشم سر مست یار باشد 🎤 #حمیدعلیمی 🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
الهی فَانِسنی بِتَلقینِ حُجَّتـی اِذا کانَ لی فی القَبرمَثوًی ومَضجَعُ ای خدا به من حجتی بیاموز که مرا مایه انس و آرامی گردد در آن ساعت سخت که قبر ،منزل و خوابگاه من خواهد بود منظومه حضرت امیر - مرا عشق حسین بده....
تفاوت است بین آنکه راهش از کرب و بلا می گذرد و آنکه دلش در مسیرِ گناه صعود و سقوط می کند ... اما ... لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ برای آن گنه کارِ پشیمان ، همیشه به مثابه گذرگاهی بوده است که او را ، از #ارض_به_عرش می رساند ، و چه رحمتی بهتر از حسین بن علی(ع) که خود ، کربلا را رقم زده است ... پ.ن : دل به چی خوش کردی ؟ - تو ... #شهید_گمنام #دل_تنگ_آمده ... #با_امام_حسین_رفیق_شویم ...
4_5785380686412120693.mp3
3.98M
☆لطفا خوب گوش کنیم .. پ.ن:مابه عشقت دم زدیم، لیکن کو حاصلی ؟ استاد پناهیان خیلی قشنگه حتما گوش کنید
.... 🌷«علی محمد» به حاج احمد کاظمی نامه‌ ای نوشت و روی پاکت هم نوشت که در فلان تاریخ نامه را باز کنید. حاج احمد هم نامه را نگه داشت و به یکی از همرزمان خود سپرد که زمان باز کردن نامه را به او یادآوری کند. 🌷از این اتفاق پنج، شش ماهی گذشت و عملیات کربلای چهار شروع ‌شد. روز موعود فرا رسید و آن را به حاج احمد یادآورى کردند. حاج احمد نقل مى كند: "در ساعت ‌های اوج عملیات، در حالی که حدود نیمه شب بود؛ ناگهان به فکر نامه افتادم و به سراغ آن رفتم. 🌷همین که نامه را باز کردم متوجه شدم «علی محمد» در آن نوشته: "من به شهادت رسیده ام و طلب حلالیت دارم." بلافاصله با بیسیم موقعیت «علی محمد» را جستجو کردم و متوجه شدم دقایقی پیش ایشان به شهادت رسیده است...." 🌷در دیدار خانواده شهیدان اربابی با مقام معظم رهبری، حین تعریف کردن این داستان برای ایشان، تمام چهره‌ ی رهبری قرمز شده بود و بغض کردند. وقتی حرف‌ ها تمام شد؛ آقا عکس را دیدند و پرسیدند: "کدامیک از این شهدای بزرگوار بود؟" 🌷....عکس «علی محمد» را نشان دادند. پرسیدند: "او چند سال داشت؟" گفتند: "بیست و دو، سه سال !!!" ایشان با ناراحتی گفتند: "وای به حال ما که شهدا را نشناختیم...." 🌹خاطره اى به ياد شهید علی محمد اربابی
... أَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الْآخِرَةِ ... آیا به زندگى دنیا به جاى آخرت راضى شده اید؟! ۳۸/توبه ما آدم ها معامله کننده های خوبی نیستیم ... اَبَد می دهیم ، فانی می گیریم! نه...؟ !
1_5080200395607769151.mp3
1.13M
@salambarebrahimm 🔹بسیار زیبا و شنیدنی 💠ماجرای حمال تبریزی
از شھدا به ملت ایران... خیلی مخلصیم.... هر وقت از هرجا ناامید شدید....! بیاید در خونه ما،دست خالی برنمیگردید....🙂
اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ نَفْسٍ لا تَشْبَعُ... خدايا به تو پناه می آورم از نفسى كه ... - می شود فقط ، از تو ، سیر نشوم؟!
4_6010241689149506943.mp3
4.4M
صوت رو دانلود کنید و همزمان که گوش میدید متن زیر رو هم بخونید...
📎مرحله دوم عملیات بیت المقدس، حسین ترک موتورم نشست و رفتیم برای سرکشی از خط. بین راه ، به یک نفربر پی‌ام‌پی برخوردیم که آتش گرفته بود و چند نفر هم داشتند رویش خاک و آب می‌ریختند. حسین گفت:« برو ببینیم چه خبره؟» رفتیم سمت نفربر.... هُرم آتش اجازه نمی‌داد بیشتر از دو متر نزدیک نفربر شویم ، اما متوجه شدیم یک رزمنده داخل نفربر دارد زنده زنده می‌سوزد . صحنه‌ی دلخراشی بود . همراه بقیه شدیم. گونی سنگرها را بر می‌داشتیم و خاکش را روی نفربر می‌ریختیم. رزمنده‌ی داخل نفربر، با این که داشت می‌سوخت، داد و فریاد نمی‌کرد، اما بلند بلند می‌گفت: « خدایا ! الان پاهام داره می‌سوزه ، می‌خوام اون‌ور ثابت قدمم کنی... خدایا ! الان سینه‌م سوخت، این سوزش به سوزش سینه‌ی حضرت زهرا نمی‌رسه.... خدایا ! الان دستام سوخت ، می‌خوام تو اون دنیا دستام رو طرف‌ تو دراز کنم ، نمی‌خوام دستام گناهکار باشه. خدایا ! صورتم داره میسوزه ، این سوزش برای امام زمانه، برای ولایته، اولین بار حضرت زهرا همینطوری برای ولایت سوخت... » باورش برای کسی که ندیده باشد سخت است ، اما این جمله ها را خیلی ‌مرتب و سلیس فریاد می‌کرد... آتش که به سرش رسید گفت : « خدایا دیگه طاقت ندارم ، دیگه نمیتونم ، دارم تموم می‌کنم ، لا اله الا الله! لا‌ اله الا الله ! خدایا خودت شاهد باش ، خودت شهادت بده ، آخ نگفتم.» به اینجا که رسید سرش با صدای تقی از هم پاشید و تمام... با شهید شدن او ، من یکی که دوست داشتم خاک گونی‌ها را روی سرم بریزم... مخصوصا با جملاتی که از زبانش شنیده بودم. بقیه هم چنین وضعی داشتند ، یکی با کف دست به پیشانیش‌ می‌زد ، دیگری پاهاش شل شد و زانو زده بود ، یکی دیگر دست روی چشمهایش گذاشته و زار می‌زد. صحنه ای بود که وصف شدنی نیست. سوختن او همه ی ما را هم سوزاند. اما سوزش حسین با بقیه فرق می‌کرد. کمی آن طرف تر نشسته ، دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه می‌کرد و می‌گفت : « خدایا ما چه جوری جواب اینا رو بدیم؟» رفتم دستم را گذاشتم روی شانه‌ش گفتم:« حسین آقا، بریم؟» نگاهی به من کرد و گفت : « ما فرمانده‌ی ایناییم؟ اینا کجان ما کجا ! اون دنیا خدا ما رو نگه نمیداره بگه جواب اینا رو چی میدی؟» دوباره گفتم:« پاشید بریم.» همینطور که نشسته بود گفت : « پاهام داره میلرزه، نای بلند شدن نداره.» می‌خواست زمین را چنگ بزند ، نمیدانست برای خودش گریه کند یا برای آن شهید... زیر بغلش را گرفتم و هرطوری شد بلند شد و حرکت کردیم. پشت موتور که نشست سرش را گذاشت روی شانه من و انقدر گریه کرد که پیراهن کُره‌ای و حتی زیرپوشم از اشک چشمانش خیس شد ...
.... 🌷چند ثانیه ‌ای از شهادت شهبازی نمی‌ گذشت که حاج همت کنار پیکر او آمد. ترکش تمام صورت شهبازی را مجروح کرده بود. موهای خاکی اش میان لایه ‌ای از خون قرار داشت. حاجی به یاد ساعتی پیش افتاد که حاج محمود در سنگر تاکتیکی بود و آخرین نماز شبش را می‌خواند. 🌷چفیه خون آلوده ‌اش را از دور گردن او باز کرد و بر صورت مهربانش انداخت و اندوهگین به طرف دیگر دژ رفت، نگاه حاجی که به همدانی افتاد، غم بر اعماق جانش پنجه انداخت. همه نیروها علاقه او را به شهبازی می‌ دانستند برای همین قبل از اینکه او سخنی بگوید، گفت: "به نیروها بگو تا آفتاب نزده نمازشان را پشت دژ بخوانند. پس از نماز همه نیروها جلو می‌روند." 🌷....همدانی پرسید: "محمود کجاست؟" حاجی به طرف خرمشهر نگاه کرد و گفت: "الحمدا… محاصره خرمشهرکامل شده و بچه ‌ها به نهر عرایض رسیده ‌اند." دوباره پرسید: "حاجی، محمود کجاست؟" اشک در چشمان حاجی غلطید و صورتش را در میان دستانش پنهان کرد. 🌷همدانی خودش را به بالای دژ رسانید. زانوانش سست شد، باور نداشت که سردار دلها با پیکری آغشته به خون بر روی زمین افتاده است. شهادت شهبازی قلب متوسلیان، همت و تمام رزمنده ‌‌های لشگر ۲۷ محمد رسول الله را پُر از اندوه کرد. 🌹خاطره اى به ياد شهید محمود شهبازی
شب عملیات که می شد بعضیها معرکه راه می انداختن بچه مرشد! جاااااان مرشد! اگہ گفتی حالا وقت چیه؟ بعد همه باهم می گفتن وقت خداحافظیه...
هدایت شده از کانال کمیل
🔴امروز پنج شنبه است بیایید یادی کنیم از گذشتگان 🌹یاد کنیم شهدا را 🌹شهدای مدافع حرم 🌹شهدای هشت سال دفاع مقدس 🌹شهدای انقلاب اسلامي 🌹شهدای عرصه ی هسته ای و شهدای مرزبان و تمامی عزیزانی که در راه خدا و حفظ ارزشهای اسلام و برای دفاع از عقاید ناب اسلامی و کشور اسلامی ایران از جان شیرین خود گذشتند 🌺 یادی کنیم از امام راحل و بزرگان و مراجع تقلید 🌺و همه ی درگذشتگان ♦️روح همگی شاد با نثار فاتحه و صلوات ♦️اللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَات