❇️دختری از هویزه...
🔸«بهش می گفتن: «آخه تو که پسر نيستی، چه جوری می خوای بجنگی!؟ »
می گفت:دفاع از وطن که زن و مرد و پير و جوان نداره . هرکس بايد هرکاری که از دستش برمياد ، بکنه. با اينکه سنّش خيلی کم بود، اصلاً از جنگ و جبهه نمی ترسيد. به کسایی هم که می ترسيدن می گفت: « وقتی دشمن اومده تو شهرتون، چرا نشستيد و هيچ کاری نمی کنيد؟! همه بايد مبارزه کنن .»
خوشا به سعادت و بینش تو دختر 10 ساله که شهید شدی و نبودی ببینی بعد از تو کشور به دست شصت سالههایی افتاد که بخاطر ترسشون از جنگ، حاضرن غیرت و عزّت بفروشن، ولی جنگ نشه!
🌹 (شهيده سهام خيام دختری از هویزه)
📚برگرفته از: شمیم یار
4_6023796404072220324.mp3
5.7M
@salambarebrahimm
قلب رئوف ابراهیم
قهرمانی که حتی دلش برای سرباز فریب خورده دشمن هم می سوزد ...
شهید #ابراهیم_هادی
amirkermanshahi-@yaa_hossein.mp3
5.58M
🍃هوامو داشته وقتی خورده گره به کارم
دلم خوشه کنارم امام رضا رو دارم
🎵دلم که میگیره فقط...
🎙امیر #كرمانشاهی
#واحد
❤️پیشنهاددانلود 👌
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
کانال کمیل
🍃هوامو داشته وقتی خورده گره به کارم دلم خوشه کنارم امام رضا رو دارم 🎵دلم که میگیره فقط... 🎙امیر #
#بطلب_دق_کردم...
تا دَمِ لحظه ی افطار پر از بغض و غَمم
سحری حسرت دیدارِ حرم را خوردم...
کانال کمیل
شهید عماد مغنیه 🔴 اسلام است که میتواند قدس و فلسطین را آزاد کند اوایل جوانی عماد، سال هایی بود که
شهید عماد مغنیه
🔴 پرستاری، برای عماد
اولین بار که دیدمش چهارده سالم بود. دوست نزدیک برادرم مصطفی بود و به خانهمان رفت و آمد داشت. کم کم علاقهمندش شدم. عقدمان را سید محمد حسین فضل الله خواند. نامزد بودیم که مجروح شد، خیلی هم شدید. میخواست مدتی به یکی از روستاهای آرام دور از مرز فلسطین برود. آن زمان خانوادهها به دخترها اجازه نمیدادند که همراه نامزدشان سفر بروند؛ ولی هر طور بود پدرم را راضی کردم و برای پرستاریش همراهش شدم.
به خاطر مشکلات و اتفاقاتی که هر روز در لبنان میافتاد، حتی نتوانستیم جشنی ساده بگیریم. بعد از ازدواج رفتیم تهران. آنجا مهمان شیخ علی کورانی بودیم. هنوز جاگیر نشده بودیم که عماد رفت به بعضی کارهایش رسیدگی کند و من از همان روزهای اول فهمیدم که باید به تنهایی عادت کنم.
دیگر صبرم سرآمده بود. قبلاً که خیلی کم خانه میآمد و بیشتر در حال کار بود؛ حالا هم بعضی وقتها هفته ها همین طور می گذشت و نمیدیدمش. شکایتم را پیش خودش بردم. لبخندی زد و گفت: «پس کی برای ظهور امام زمان زمینه چینی کنه؟!»
برگرفته از کتاب ابوجهاد(روایت فتح)
mehdiakbari-@yaa_hossein.mp3
5.78M
🎵یادتـــه گفتــــــم مــــنو ببر حـرم
🎙مهدی #اکبری
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
💠 در خدمت به بندگان دنبال کسب شهرت و محبوبیت مباش
پسرم ! ما که عاجز از شکر او و نعمت های بی منتهای اوییم . پس ٬ چه بهتر که از خدمت به بندگان او غفلت نکنیم که #خدمت به آنان ٬ خدمت به #حق است ؛ چرا که همه از اویند . هیچ گاه در خدمت به خلق الله خود را طلبکار مدان که آنان به حق منت بر ما دارند ٬ که وسیله خدمت به او - جل و علا - هستند . و در خدمت به آنان #دنبال_کسب_شهرت_و_محبوبیت_مباش که این خود #حیله_شیطان است که ما را در کام خود فرو برد . و در خدمت به بندگان خدا آنچه برای آنان پرنفع تر است انتخاب کن ٬ نه آنچه برای خود یا دوستان خود ٬ که این علامت صدق به پیشگاه مقدس او - جل و علا - است .
📚 فرازی از نامه عرفانی امام خمینی ( قدس سره ) به فرزندش ٬ سید احمد خمینی ( رحمه الله)
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
#رفتم_که_مچشو_بگیرم | همکار شهید
از صبح می رفت تو انبار تا بعد از ظهر. یه روز گفتم برم بهش سر بزنم.
(با خودم گفتم شاید حسین می ره اونجا می خوابه). خواستم برم مچشو بگیرم.
رفتم داخل انبار.
انتظار داشتم کولر گازی داشته باشه.
وارد که شدم خفه شدم.
گرما و شرجی هوا یه حالت کوره مانند درست کرده بود.
واقعا یه لحظه هم تحملش سخت بود.
(توی گرمای 60-70 درجه ای اهواز) واقعا باورش برام سخت بود که حسین هر روز میاد اینجا و تو این شرایط کار می کنه.
نگاش کردم. با یه زیرپوش ایستاده بود. سر تا پا خیس عرق؛
داشت مداحی می خوند و مشغول مرتب کردن انبار بود.
با عصبانیت بهش گفتم یه ساله اینجا مرتب نشده.
بیا بریم الانه که فشارت بیفته ها.
گفت داداش این وسایل مال بیت الماله و من طبق وظیفه ای که دارم مسئولم اینجا رو مرتب کنم.
گفتم نمیشه، همین الان بیا بریم تا نیفتادی رو دستمون.
هر چی اصرار کردم نتونستم راضیش کنم که بیاد و بریم.
می دونستم هر چی بگم دیگه فایده ای نداره، از قدیم گفتن نرود میخ آهنین در سنگ.
این رفیق ما
مرغش یک پا داره اگه بخواد کاری رو انجام بده، حتما انجامش می ده.
آخر سری هم گفت اگه می خوای بمون و کمک کن اگه نمی خوای هم لطفا غر نزن بزار من کارمو انجام بدم.
خواستم کمکش کنم، یکمی هم موندم و خودمو مشغول کردم ولی راسستش نفسم بالا نمی اومد.
بلند داد زدم حسین! داداش من دارم می رم خونه، الان سرویس می ره و من
جا می مونم.
با خنده گفت از اولم می دونستم از تو آبی گرم نمی شه.
خندیدم و از انبار زدم بیرون.
رفتم خونه ساعت 2 عصر شده بود. خیلی خسته بودم.
گرفتم خوابیدم و تا ساعت 6 خواب بودم. وقتی بیدار شدم اولین کارم این بود که به حسین زنگ بزنم و حالش رو بپرسم.
گوشی رو برداشت و سریع گفت من الان سرم شلوغه بعدا زنگ می زنم.
گفتم کجایی مگه؟!
گفت کار انبار هنوز تموم نشده.
گفتم مسلمون تو این هوای گرم و شرجی تو هنوز تو انباری؟! آخه اخلاص هم حدی داره. بیخیال بابا
بخدا اگه همین الان نری آسایشگاه، زنگ می زنم به فرمانده و می گم که این
پسر دیوونه شده.
(راستش نقطه ضعفش همین بود نمی خواست کسی از کارایی که می کنه مطلع
بشه)
تا اینو شنید سریع گفت باشه.
ولی من راضی نشدم تا ازش قول نگرفتم گوشی رو قطع نکردم.
🌷شهید حسین ولایتی 🌷
عزیزبرادرم 😔❤️
🌷یادش با ذکر #صلوات
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
هدایت شده از کانال کمیل
جزء بیست و هشتم (@Iran_Iran).mp3
3.98M
@salambarebrahimm
💠جزء بیست و هشتم قرآن کریم
به روش تندخوانی (تحدیر)
با صدای استاد #معتز_آقايی
هر چه نزدیک تر میشوم به آخرِ سفره
عطرِ دل انگیزِ بهشت، غلیظ تر میشود
روزهای آخر، ساعتهایِ اوجِ دلتنگی اند
رحم کن به بنده ای که بویِ آغوشِ تو،
رویِ پیراهنش جا مانده است
ربَنّا آتِنا من لَدُنکَ رَحمَه ....
🌷مباهات الهی
🍃آیت الله حق شناس می فرماید:وقتی جوان برای #نمازشب بلند می شود ، اما چانه اش پایین می افتد ، پروردگار در های آسمان را باز میکند و خطاب به ملائکه می فرماید ( اُنظُروا الی عَبدی : یعنی به بنده من نگاه کنید!) خداوند علی اعلی افتخار می کند که ببینداین بنده من کاری را که بر او واجب نکرده ام چگونه به جا می آورد . پروردگار می فرماید:به او سه چیز مرحمت می کنم : اول اینکه موفق به توبه اش می کنم ، موفق به #توبه_نصوح و قاطعش می کنم ، دوم اینکه گناهانش را می آمرزم و سوم اینکه رزق وسیعی نصیبش می کنم .
📚از ملک تا ملکوت ، مجموعه سخنان آیت الله حق شناس صفحه 186 و 187
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سینه زنی مدافعان حرم در سوریه
با مداحی شهید #حامد_بافنده در کنار شهید #میثم_علیجانی شهید #سید_سجاد_خلیلی شهید #حسین_مشتاقی
شهدا را یاد کنیم با ذکر #صلوات
💠چند روز بعد از عملیات دیدمش. هر جا میرفت یه کاغذ و خودکار باهاش بود. از یکی پرسیدم: چشه این بچه؟!!! گفت: توی عملیات گوشهاش آسیب دیده ، اونقدر آرپی جی زده که دیگه نمی شنوه، باید براش بنویسی تا بفهمه...
📚منبع: کتاب امتحان نهایی
💠از همه زودتر می یومد #جلسه
تا بقیه برسند #دو_رکعت_نماز می خواند
یکبار بعد از جلسه کشیدمش کنار و پرسیدم:
نماز قضا می خونی؟!!!
گفت: نه! نماز (مستحبی)می خونم که جلسه به یه جایی برسه، همینطور حرف روی حرف تلنبار نشه...
🌷 سردار شهید مهدی زین الدین🌷
📚 منبع: کتاب آقا مهدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیاد شهید 🌷خلیل تختی نژاد🌷 دومین شهیدمدافع حرم استان هرمزگان تاریخ شهادت 13 خرداد97
🌹شادی روح شهدا #صلوات🌹
🍃یادسردار شهید مسعود زکی زاده بخیر که
وقتی بهش گفتم چرا نرفتی تو سپاه بگی بچه ها تو رو برسونن تا روستا
و چرا سر جاده وایسادی تو پاسدار سپاهی و اگه لب تر کنی سریع تو رو
می برن
سرش را انداخت پایین و گفت:
شاید شما درست بگی
اما نمیشه از ماشین بیت المال استفاده شخصی کرد این جور کارها استفاده شخصی حساب میشه و قیامت باید جوابگو باشی
اون روز ساعت ها سر جاده ایستاد...
🌷یادش با ذکر #صلوات
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃
🌹 #شهید_حمید_سیاهکالی
همیشه درحال بدوبدو بود...
مخصوصا وقتی ایام شهادت یا ولادت ائمه میشد یا ماه محرم و رمضان...
میگفتم:بابا چرا انقدر خودت رو خسته میکنی یه کم استراحت کن...
فقط لبخند میزد...
تو راه کار و هیئت و مراسمات و اینا بود
ولی انگار آرام آرام میدونست زود میخواد بره...
به خاطر همین این دنیا همش میدوید؛
تا در دنیای ابدی آرام بگیره و با بهترین ها آرامش بگیره
🖊راوی مادر شهید
🌷 یادش با ذکر #صلوات
🍃 @SALAMbarEbrahimm 🍃