eitaa logo
سبک شهدا
1.3هزار دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
1.7هزار ویدیو
66 فایل
کپی بدون لینک همراه دعای عاقبت بخیری = حلال☆ <تاریخ تاسیس : <۱۳۹۸/۹/۲۴ تقدیم به ساحت مقدس حضرت مادر(س)
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دیدن این فیلم برای فریب خوردگانی که در روزهای اخیر دل را شاد کردند، ضروری است. 🚩 روایت از جنایت های عجیب در و .. من دیدم کودکی را در همین سر بریدند.. روی آتش پختند و لای پلو گذاشتند و برای مادرش فرستادند.. 😭 دو هزار جوان را بین خودشان فروختند و دست به دست کردند.. از سوال میکردند سرت را ببریم یا با تیر تو را بکشیم.. ✅سلام خدا بر روح پاک .. نماد و عزت و .. سلام بر تو ای @sabkeShohada
اگر هوایِ بهاران بخوانمش غلط است خطاست اینکه بگویم وسعت او دریاست 🌺🍂 سالروز میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها و هفته بزرگداشت و بر تمامی مادران و همسران و مادران عزیز مبارک باد🌷 @sabkeShohada @sabkeShohada
‏جایگاه ‎ در ایران قبل و بعد از انقلاب اسلامی... @SABKESHOHADA "حسن غایبی"
💢واقعا روزه هستیم ✅حضرت محمد صلی الله علیه و آله، زنی را مشاهده کردند که در حالی که بود، به کنیز خود می‌داد. رسول الله، غذایی طلبیدند و به آن فرمودند: «از این غذا بخور!» زنی که فحاشی کرده بود عرض کرد: «من روزه هستم!» حضرت محمد صلی الله علیه وآله فرمودند: «چگونه روزه‏ هستی در حالی که به کنیزت دشنام داده‌ای؟! چه اندک هستند روزه داران حقیقی و چه بسیارند گرسنگی کشندگان! روزه داری فقط خودداری از خوردن و نیست!» 📚وسائل الشیعه ، ج ۱۰ ، ص ۱۶۷ 🍃🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم🍃🌸 @SABKESHOHADA 🌼اللهم عجل لولیک الفرج🌼
‏جایگاه ‎ در ایران قبل و بعد از انقلاب اسلامی... @SABKESHOHADA "حسن غایبی"
😂 🔶آوازه اش در مخ کار گرفتن صفر کیلومتر‌ها به گوش ما رسیده بود بنده خدایی تازه به آمده بود و فکر می‌کرد هر کدام از ما برای خودمان یک پا و و دست از جان کشیده ایم. راستش همه ما برای دفاع از میهن مان دل از خانواده کنده بودیم اما هیچکدام از ما اهل ظاهر سازی و جانماز آب کشیدن نبودیم. می‌دانستیم که این امر برای او که یکی از روزنامه‌های کشور است باورنکردنی است. 🔶شنیده بودیم که خیلی‌ها حاضر به مصاحبه نشده‌اند و دارد به سراغ ما می‌آید نشستیم و فکرهایمان رایک کاسه کردیم و بعد مثل نو عروسان بدقلق «» را گفتیم. طفلک کلی ذوق کرد که لابد ماها مثل بچه آدم دو زانو می‌نشینیم و به سوالات او پاسخ می‌دهیم. از سمت راست شروع کرد که از شانس بد او «» بود که استاد وراجی و بحث کردن بود. 🔶پرسید: «برادر شما از آمدن به جبهه چیست؟» گفت: «والله شما که نیستید، از بی خرجی مونده بودیم. این زمستونی هم که کار پیدا نمیشه گفتیم کی به کیه، می‌رویم جبهه و می‌گیم به خاطر و آمدیم بجنگیم. شاید هم شکم مان سیر شد هم دو زار واسه خانواده بردیم!» 🔶نفر دوم «» بود که با قیافه معصومانه و شرمگین گفت: «عالم و آدم میدونن که مرا به زور آوردن جبهه. چون من غیر از این که کف پام صافه و کفیل مادر و یک مشت بچه هم هستم،دریچه قلبم گشاده، خیلی از دعوا و مرافه می‌ترسم! تو محله مان هر وقت بچه‌های محل با هم یکی به دو می‌کردند ، من فشارم پایین می‌آمد و غش می‌کردم. حالا از شما می‌خواهم که حرف هایم را تو روزنامه تان چاپ کنید. شاید مسئولین دلشان سوخت و مرا به شهرمان منتقل کنند!» 🔶خبرنگار که تند تند می‌نوشت متوجه خنده‌های بی صدای بچه‌ها نشد. 🔶« علی» که سن و سالی داشت، گفت: «روم نمی‌شود بگم، اما حقیقتش اینه که مرا از خونه بیرون کرد. گفت، گردن کلفت که نگه نمی‌دارم. اگر نری جبهه یا زود برگردی خودم چادرم را می‌بندم دور گردنم و اول یک فصل کتکت می‌زنم و بعد میرم جبهه و آبرو برات نمی‌گذارم. منم از ترس جان و آبرو از اینجا سر درآوردم.» 🔶خبرنگار کم کم داشت بو می‌برد چون مثل اول دیگر تند تند نمی‌نوشت. نوبت من شد. گفتم: «از شما چه پنهون من می‌خواستم بگیرم اما هیچ کس حاضر نشد را بدبخت کند و به من بدهد. آمدم این جا تا ان شاءالله تقی به توقی بخورد و من شهید بشوم و خدا بشوم. خدا کریمه! نمی‌گذارد من آرزو به دل و ناکام بمانم!» 🔶خبرنگار دست از نوشتن برداشت. بغل دستی ام گفت: «راستش من داشتم. هیچ کس به حرفم نمی‌خندید. تو خونه هم حسابم نمی‌کردند چه رسد به محله. آمدم اینجا بشم شاید همه تحویلم بگیرند و برام دلتنگی کنند.» 🔶دیگر کسی نتوانست خودش را نگه دارد و خنده مثل نارنجک تو چادرمان ترکید.ترکش این نارنجک را هم بی نصیب نگذاشت https://eitaa.com/joinchat/2197618720C6e328081dc
📍و اینگونه بود که: همه اش را داد تا ما داشته باشیم...! https://eitaa.com/joinchat/2197618720C6e328081dc