eitaa logo
💕رمانکده ساجده‌ها💕
14 دنبال‌کننده
341 عکس
51 ویدیو
9 فایل
😉سلام سلام😉 یه سری شیـ☺️ـک و پیـ😌ــک ها هستن تریپشون نایـ😙ـسه، مرامـ😉ـشون خاصـ😇ــه و کلن مدلشون اینجوریه که قلـ❤️ــب همه واسشون وایـ😜ــسه.این دخــ💁‍♀ــترا اینجورین که مغــ🧠ـزهاشون مارــ🏷ـک داره. یه مارــ🏷ــک که روش برند کتـ📚ـاب خـ😍ورده.
مشاهده در ایتا
دانلود
مژده 🤩مژده 🤩 بچه های عزیز 💗 طرح 👐🏼💭 شروع شد! 🔉 خاطرات گاه شیرین ☺️ و گاه تلخ تون 😞 رو از 🧕🏻 برای ما بفرستید 📱 تا در کانال رمانکده ساجده ها قرار بگیره 💗😍 با به اشتراک گذاشتن 🖥 حس خودتون ☺️ از این واجب فراموش شده 😞 به نشر و احیای اون کمک کنید 💪🏼 فراموش نکنید 🗯 این کار شما 👣 در روحیه دهی به آمرین خیلی کمک کننده است 🙃💕 ⌚️ منتظر تجربه ها و خاطراتتون هستیم..... 😉 برای ارسال خاطره📱 یا کسب اطلاعات بیشتر 🔊 به آی دی زیر پیام بدین ⬇️ 🆔 @dukhtarirany💟 °◎→♡←♡→♡←♡←♡→♡◎°
رسیدیم به بخش زیبای یه بخش جذاب با کاریزمای فوق العاده 😉فقط برای ساجده ها☺️
سلام خسته نباشید 💞من مهسامحصل هستم و4⃣1⃣سالمه درباره خاطراتم📋 درباره امربه معروف ونهی ازمنکرمیخوام بنویسم☺️ 🌸یه روزرفته بودم پارک باخانواده اونجاخیلی ازدخترابودن که حجاب درستی نداشتند💅🏻🙎🏻‍♀❌ 💎به بعضی هاگفتم که موهاشون بکنن زیرروسری یاشالشون🤝🧣 به یکی ازاونها گفتم گفت دوست ندارم🤪 من هم اصراری نکردم😒 امااون دختررفت مادرشوآورد👩‍👧 مادرش اومدبه من گفت به دخترمن چیکارداری⁉️ دوست نداره🚫 موهاشوبکنه زیرروسریش👳🏻‍♀ منم گفتم:((من هم اصراری نکردم))🤚🏻 بعداون خانم دستشوآوردتاگوش👂🏻 من روبگیره وبپیچونه〰 ➿ امابه دلیل اینکه من هد داشتم نتونست گوشموبگیره وضایع شد😄😁 اما من بازهم ناامیدنشدم وبازهم به کارم ادامه دادم😉 به دخترهاوخانم های زیادی تذّکر دادم بعضی هاگوش دادن🤓 وبعضی هایی احترامی کردن☹️ 🎀اماالان توی این دور و زمونه خیلی خانم🎊 هاودخترهای زیادی بی حجابن🙁😞 که وقتی 🍃بهشون میگیدموهاتون💇🏻‍♀ روبکنین توروسریتون بهمون بی احترامی میکنن🦋 🦋 👩🏻‍🏫 🧕 🌲@Sajedeha🌲
🍃خوب ماجرا از اونجایی شروع می شه که؛ ما چندتا بچه مذهبی🧕 توی مدرسه بودیم🏫 💥و یهو دغدغه 💫 امر به معروف💫 به ذهنمون خورد💡 تصمیم گرفتیم کاغذایی📃 کوچیک و یه نفر تزیین کنه🦋 یه نفر بنویسه📝 و یع نفر هم مخفیانه👣 توی جامدادی افرادی که می دونستیم ضعف 📈دینی دارن بزاره🗳 📋متن هامون رو هم با محتوا ارزش زن 👩از زبان👅 فلاسفه غربی شروع کردیم.🌎 حرف هایی مثلا از چارلی چاپلین🎩 و اینا... 👆🏻🙏اولین باری که می خواستیم انجام بدیم کل زنگ تفریح🔔 هارو یه نفر کشیک👀 می داد تا اون یکی👤 بره داخل جامدادی✏️ بچه ها یواشکی کاغذ ها رو بزاره.🔖 🤔اولش فکر نمی کردیم موفق بشیم✌️🏻 و کسی نفهمه⛔️ 😶واکنش هاشون وقتی اون متن ها رو می دیدن جالب بود🤗 همشون دنبال صاحب👩 متن می گشتن 🕵‍♀و احتمال 📊ها عجیب غریب می دادن🤭 مثلا می گفتن حتما کار فلان دبیره👩‍🏫 حتما فلانه.✨ کلا تجربه جالبی بود🙃✌️🏻   🆔 @Sajedeha
سلام بر اهالی کتابخانه 📚 خاطره که زیاد هست ولی یکیش که یه خورده بامزه هست رو میگم 🗣👁 من 6⃣1⃣سالم هست چندسال پیش که من 7⃣سالم بود (خیلی بچه بودماا ولی عقل🧠 داشتم😁) رفته بودیم پارک.🏡 باباجونم 🧔🏻 از همون بچگی مارو در انجام وظیفه امربه معروف راهنمایی میکرد 🛣 خداروشکرررر☺️. اون شب هم خیلی خانمهای بدحجاب زیاد بودن 👱🏻‍♀ (منم روسریم رو نصفه سرم کرده بودم😁) از اونجایی که همیشه پدرجان پشت من بودن 🕴 ومن میدونستم حمایتم میکنن👍🏻👎🏻 رفتم در دل بد حجابان 💓😆 به نفر اول که رسیدم فهمیدم باید فرارکنم 🏃‍♀🙄 خانم یه جوری صحبت میکرد 🤢 که انگار با من پدر کشتگی داشت 😑 منم الفراااارررر🏃‍♀🏃‍♀ نفر دوم خیلی جالب بود 😂 مخصوووصا برای خووودم 😅 +سلام ببخشین میشه حجابتون رو رعایت کنین ، آخه گناه داره 🚫🙂 ↓خانم خیلیییی با خونسردی 😐گفت:↓ _خودت چرا رعایت نکردی 😶🤨 ↓منم با کمال آرامش 🙃گفتم:↓ +دوست دارم 😗 در نظر داشته باشین 👣 بنده ۷ساله بودم وبلوغ فکری ام 🧠.....😂 آره دیگه .... 🤲🏻😀 خلاصه که خیلیییی خاطره باحالی بود 💪🏼 البته اون خانم هم خیلی با روی خوش برخورد میکرد 👩🏻😁 احتمالا چون دوستم داشت 😇 ولی از من به شما حکایت 😚: پدر 🧔🏻 مثل کوه 🏔 بااااید پشت دخترش 🧒🏻باشه اگر بابام از همون 7⃣ سالگی من رو تشویق 👏🏻 نمیکرد من الان جز آمران و ناهیان شاید نبود☺️ درگوشی بگم←برای امربه معروف همیشه یه مرد پشتتون باشه عااالیه😉→ 3⃣ 👩🏻‍🏫 🧕🏻
اون روز برای اولین بار میخواستم امر ب معروف کردن رو تجربه کنم ....☺️ هم استرس داشتم هم خوشحال بودم .😥😄 با بچه ها ساعت ۱۱ قرار گذاشته بودیم 🕚 تو صحن حضرت خدیجه حرم ✨ با کلی دنگ و فنگ و تماس های ناموفق... 📱❌ تونستم بچه هارو پیدا کنم 😐😅 با گل های نرگس🌼 و کارت هایی ک یک تیکه از وصیتا نامه شهدا درباره حجاب 🧕🏻 داخلشون نوشته شده بود ، قرار شد بریم دور و اطراف حرم و ب خانمایی ک حجاب قشنگی نداشتن تقدیم کنیم ....☺️🤦🏼‍♀ خیلی ها با روی باز و خوشحالی قبول میکردن 😇😍 ، خیلی ها هم فقط برای گلش میگرفتن ... . اما خب ی سری ها هم ، طلب کار بودن ازمون 😐♥️ همینجوری داشتیم تو خیابونای کنار حرم دنبال خانم بی حجاب میگشتیم .... 🙈😅🚶‍♀ یک آقایی درباره کاری ک داشتیم میکردیم ازمون پرسید و خلاصه .... قصد داشت کمک مالی بهمون بکنه 🤑 60 تومن کاسب شدیم و قرار شد تو این راه ازش استفاده کنیم . تو مسیرمون یک عروس خانم تبعه هم دیدیم ک برای مراسم عقد سمت حرم میرفتن 🧖🏻‍♀ بماند ک چ تیکه هایی از جانب خانوما بهمون تزریق شد ... 🙅🏻‍♀😶 ولی خب تا آخر خیابون ک رفتیم و ب همه خانوما گل و کارتامونو دادیم تصمیم ب برگشت سمت حرم شد ..... خسته و هیجانی از کارمون در حال برگشت ، با یک صحنه ‌ی وحشتناک مواجه شدیم ... 😢😨 . . . . . . . . . . . . . . . گلهای نررررگس ..... 🌼🤯 کارتای وصیت نامهههه ..... 🍂😤 همشون تو سطل آشغال بوووودن 😢😢😤 ی سوزن بززررررگ زدن ب همه انرژیمون و پنچر شدیم 😕😖😢 در کنار این یک اتفاق بد یک تجربه خیییلی قشنگ و جالبی بود 🌸💕 👩🏻‍🏫 🧕🏻