مژده 🤩مژده 🤩
بچه های عزیز 💗
طرح
#خاطرات_من 👐🏼💭
شروع شد! 🔉
خاطرات گاه شیرین ☺️ و گاه تلخ تون 😞 رو از
#امربه_معروف_ونهی_ازمنکر 🧕🏻
برای ما بفرستید 📱
تا در کانال رمانکده ساجده ها قرار بگیره 💗😍
با به اشتراک گذاشتن 🖥
حس خودتون ☺️
از این واجب فراموش شده 😞
به نشر و احیای اون کمک کنید 💪🏼
فراموش نکنید 🗯
این کار شما 👣
در روحیه دهی به آمرین خیلی کمک کننده است 🙃💕
⌚️ منتظر تجربه ها و خاطراتتون هستیم..... 😉
برای ارسال خاطره📱
یا کسب اطلاعات بیشتر 🔊
به آی دی زیر پیام بدین ⬇️
🆔 @dukhtarirany💟
°◎→♡←♡→♡←♡←♡→♡◎°
#امربه_معروف_ونهی_ازمنکر
#واجب_فراموش_شده
رسیدیم به بخش زیبای #خاطرات_من یه بخش جذاب با کاریزمای فوق العاده
😉فقط برای ساجده ها☺️
سلام
خسته نباشید
💞من مهسامحصل هستم و4⃣1⃣سالمه
درباره خاطراتم📋 درباره امربه معروف ونهی ازمنکرمیخوام بنویسم☺️
🌸یه روزرفته بودم پارک باخانواده
اونجاخیلی ازدخترابودن که حجاب درستی نداشتند💅🏻🙎🏻♀❌
💎به بعضی هاگفتم که موهاشون بکنن زیرروسری یاشالشون🤝🧣
به یکی ازاونها گفتم
گفت دوست ندارم🤪
من هم اصراری نکردم😒
امااون دختررفت مادرشوآورد👩👧
مادرش اومدبه من گفت به دخترمن چیکارداری⁉️
دوست نداره🚫 موهاشوبکنه زیرروسریش👳🏻♀
منم گفتم:((من هم اصراری نکردم))🤚🏻
بعداون خانم دستشوآوردتاگوش👂🏻 من روبگیره وبپیچونه〰 ➿
امابه دلیل اینکه من هد داشتم نتونست گوشموبگیره وضایع شد😄😁
اما من بازهم ناامیدنشدم وبازهم به کارم ادامه دادم😉
به دخترهاوخانم های زیادی تذّکر دادم
بعضی هاگوش دادن🤓 وبعضی هایی احترامی کردن☹️
🎀اماالان توی این دور و زمونه خیلی خانم🎊 هاودخترهای زیادی بی حجابن🙁😞 که وقتی 🍃بهشون میگیدموهاتون💇🏻♀ روبکنین توروسریتون بهمون بی احترامی میکنن🦋 🦋
#نفر_اول1⃣
#خاطرات_من👩🏻🏫
#امر_به_معروف_ونهی_از_منکر🧕
🌲@Sajedeha🌲
🍃خوب ماجرا از اونجایی شروع می شه که؛
ما چندتا بچه مذهبی🧕 توی مدرسه بودیم🏫
💥و یهو دغدغه 💫 امر به معروف💫 به ذهنمون خورد💡
تصمیم گرفتیم کاغذایی📃 کوچیک و یه نفر تزیین کنه🦋
یه نفر بنویسه📝
و یع نفر هم مخفیانه👣 توی جامدادی افرادی که می دونستیم ضعف 📈دینی دارن بزاره🗳
📋متن هامون رو هم با محتوا ارزش زن 👩از زبان👅 فلاسفه غربی شروع کردیم.🌎
حرف هایی مثلا از چارلی چاپلین🎩 و اینا...
👆🏻🙏اولین باری که می خواستیم انجام بدیم کل زنگ تفریح🔔 هارو یه نفر کشیک👀 می داد تا اون یکی👤 بره داخل جامدادی✏️ بچه ها یواشکی کاغذ ها رو بزاره.🔖
🤔اولش فکر نمی کردیم موفق بشیم✌️🏻 و کسی نفهمه⛔️
😶واکنش هاشون وقتی اون متن ها رو می دیدن جالب بود🤗
همشون دنبال صاحب👩 متن می گشتن 🕵♀و احتمال 📊ها عجیب غریب می دادن🤭
مثلا می گفتن حتما کار فلان دبیره👩🏫 حتما فلانه.✨
کلا تجربه جالبی بود🙃✌️🏻
#نفر_دوم2⃣
#خاطرات_من
#امر_به_معروف_ونهی_ازمنکر
🆔 @Sajedeha
سلام بر اهالی کتابخانه 📚
خاطره که زیاد هست ولی یکیش که یه خورده بامزه هست رو میگم 🗣👁
من 6⃣1⃣سالم هست
چندسال پیش که من 7⃣سالم بود
(خیلی بچه بودماا ولی عقل🧠 داشتم😁)
رفته بودیم پارک.🏡
باباجونم 🧔🏻 از همون بچگی مارو در انجام وظیفه امربه معروف راهنمایی میکرد 🛣
خداروشکرررر☺️.
اون شب هم خیلی خانمهای بدحجاب زیاد بودن 👱🏻♀
(منم روسریم رو نصفه سرم کرده بودم😁)
از اونجایی که همیشه پدرجان پشت من بودن 🕴 ومن میدونستم حمایتم میکنن👍🏻👎🏻 رفتم در دل بد حجابان 💓😆
به نفر اول که رسیدم فهمیدم باید فرارکنم 🏃♀🙄
خانم یه جوری صحبت میکرد 🤢 که انگار با من پدر کشتگی داشت 😑
منم الفراااارررر🏃♀🏃♀
نفر دوم خیلی جالب بود 😂
مخصوووصا برای خووودم 😅
+سلام ببخشین میشه حجابتون رو رعایت کنین ، آخه گناه داره 🚫🙂
↓خانم خیلیییی با خونسردی 😐گفت:↓
_خودت چرا رعایت نکردی 😶🤨
↓منم با کمال آرامش 🙃گفتم:↓
+دوست دارم 😗
در نظر داشته باشین 👣
بنده ۷ساله بودم وبلوغ فکری ام 🧠.....😂
آره دیگه .... 🤲🏻😀
خلاصه که خیلیییی خاطره باحالی بود 💪🏼
البته اون خانم هم خیلی با روی خوش برخورد میکرد 👩🏻😁
احتمالا چون دوستم داشت 😇
ولی از من به شما حکایت 😚:
پدر 🧔🏻
مثل کوه 🏔
بااااید پشت دخترش 🧒🏻باشه
اگر بابام از همون 7⃣ سالگی من رو تشویق 👏🏻 نمیکرد
من الان جز آمران و ناهیان شاید نبود☺️
درگوشی بگم←برای امربه معروف همیشه یه مرد پشتتون باشه عااالیه😉→
#نفر_سوم 3⃣
#خاطرات_من 👩🏻🏫
#کمیته_امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر 🧕🏻
اون روز برای اولین بار میخواستم امر ب معروف کردن رو تجربه کنم ....☺️
هم استرس داشتم هم خوشحال بودم .😥😄
با بچه ها ساعت ۱۱ قرار گذاشته بودیم 🕚
تو صحن حضرت خدیجه حرم ✨
با کلی دنگ و فنگ و تماس های ناموفق... 📱❌
تونستم بچه هارو پیدا کنم 😐😅
با گل های نرگس🌼 و کارت هایی ک یک تیکه از وصیتا نامه شهدا درباره حجاب 🧕🏻 داخلشون نوشته شده بود ، قرار شد بریم دور و اطراف حرم و ب خانمایی ک حجاب قشنگی نداشتن تقدیم کنیم ....☺️🤦🏼♀
خیلی ها با روی باز و خوشحالی قبول میکردن 😇😍 ، خیلی ها هم فقط برای گلش میگرفتن ... .
اما خب ی سری ها هم ، طلب کار بودن ازمون 😐♥️
همینجوری داشتیم تو خیابونای کنار حرم دنبال خانم بی حجاب میگشتیم .... 🙈😅🚶♀
یک آقایی درباره کاری ک داشتیم میکردیم ازمون پرسید و خلاصه ....
قصد داشت کمک مالی بهمون بکنه 🤑
60 تومن کاسب شدیم و قرار شد تو این راه ازش استفاده کنیم .
تو مسیرمون یک عروس خانم تبعه هم دیدیم ک برای مراسم عقد سمت حرم میرفتن 🧖🏻♀
بماند ک چ تیکه هایی از جانب خانوما بهمون تزریق شد ... 🙅🏻♀😶
ولی خب تا آخر خیابون ک رفتیم و ب همه خانوما گل و کارتامونو دادیم تصمیم ب برگشت سمت حرم شد .....
خسته و هیجانی از کارمون در حال برگشت ،
با یک صحنه ی وحشتناک مواجه شدیم ... 😢😨
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
گلهای نررررگس ..... 🌼🤯
کارتای وصیت نامهههه ..... 🍂😤
همشون تو سطل آشغال بوووودن 😢😢😤
ی سوزن بززررررگ زدن ب همه انرژیمون و پنچر شدیم 😕😖😢
در کنار این یک اتفاق بد
یک تجربه خیییلی قشنگ و جالبی بود 🌸💕
#نفر_چهارم4⃣
#خاطرات_من 👩🏻🏫
#کمیته_امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر 🧕🏻