eitaa logo
66 دنبال‌کننده
315 عکس
58 ویدیو
0 فایل
✍️ قلمی سزاوار مدح است که برای هدایت بنویسد، ضلالت را ذلیل کند، نادیدنی‌ها را در سطور، دیدنی کند و در برخورد و اصطکاک با محیط، صریرش به خروش آید. علی فراهانی @M_AliFarahani
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹ننه آقا مادربزرگ نحیف و قدخمیده و البته پرماجرای من است. صورتی گندمی‌رنگ و کمی سوخته دارد. گونه‌های برآمده و نمکی او، در کنار بینی گردش، تو را متوجه چروک‌های صورتش، نمی‌کند. به موهای سر و کف دو دستش، همیشه حنا می‌زند. در حالت عادی، چهره‌اش، گرفته و غمگین است ولی به‌محض آن‌که صدایش می‌زنی: «ننه»، ابتدا لبخند می‌زند و بعد نگاهت می‌کند و با مهربانی و خیلی دل‌نشین می‌گوید: «جونم ننه». 🌸 به خاطر بدن لاغر و استخوانی‌اش، لباس زیاد می‌پوشد. یک‌بار در فصل زمستان که در خانه‌اش، به همراه یکی از نوه‌هایش، کنار کرسی نشسته بودیم از او اجازه گرفتم تا تعداد لباس‌هایی را که پوشیده، بشمارم. او که پایش زیر کرسی بود، با خنده، خود شروع به شماردن کرد. به عدد هشت یا نه لباس رسیدیم که گفت: بسه دیگه، جمع کنید. 🌺 پیر شده ولی هنوز حیااش کم نشده است. گوشتی در بدن ندارد، ولی همان استخوان را می‌پوشاند. می‌گوید: حیا برای زن، سقف آبروست. اگر به‌اندازه یک قطره، آب چکه کنه، باید درستش کرد و الا آب شرّه می کنه و روی اون زن رو آب می‌بره. ✍️علی فراهانی @Fanus_AliFarahani
🌱 کنیزها جمع شدند. دویست‌نفری شده بودند. دستور این بود که همه باید خودشان را به بهترین شکل، آرایش کنند.💅 برخی که سودای جایگاه بهتر از سوی خلیفه داشتند، تصمیم گرفته بودند که کار را تمام کنند و را جذب خود کنند. 🌱به دست هریک از کنیزها، ظرفی از جواهر داده شد تا هنگام نشستن آن حضرت، بیایند و دلبری کنند. 🌱مجلس برپا شد. سپاه خناس‌ها وارد شدند. هنگامه‌ای برپا شد. نوکران خلیفه، دیگر پلک نمی‌زدند. خدم‌وحشم‌، خود را در جایگاه امام جواد می‌دیدند و از ذوق‌زدگی، خنده را از دهان ترک نمی‌دادند. خیالات، پر شده بود از عقده‌ها، گاه یک نفر در تصور چند نفر و گاه چند نفر در تصور یک نفر. 🌱در فراز این غوغای فسق و پست، در ملکوت اعلی، در میان ملائکه علیا، محشری برپا شد. حقیقت، پر شده بود از فخر و مباهات. 🌱 از این همه سیاهی و ننگ آدمی، آن جوان زیبا، آن سلاله زهرا، آن ماه دلارام، آن نور فروزان، درخشید و مایه فخر آدمی شد؛ 🌺سرش پایین، نگاهش سنگین، دلش آرام به نام رحمان، بی‌اعتنا به آن کنیزان، دل رمیده به یاد الله، دل بریده از غیر الله. 🌺 و کنیزان گردن‌شکسته، مجلس را ترک کردند و مأمون ملعون، بار دیگر، بازنده این کارزار شد. 🌸 به! چه دل‌انگیز است این «» از جوانان . ✍️علی فراهانی علیک السلام @Fanus_AliFarahani
👵🏻️⃣ 🌿 روی تخت حیات خانه ننه آقا، کنار آقا نشسته بودم. آقا از تجربه‌ها و گذشته‌های خودش تعریف می‌کرد. 🌿 درست بود که سواد خواندن و نوشتن نداشت، ولی سرشار از تجربه‌های گران بود. از این پیرمردهای کهنه‌کار بود که با یک نگاه، ارزیابی‌ات می‌کرد. 🌿 بعد از پایان خاطره‌اش، مکثی کوتاه کرد و گفت: اون گربه رو روی درخت می‌بینی بابا؟ - «بله آقا، می‌بینم.» - «از کی هواش رو دارم. خیلی وقته اون بالا نشسته و نگاه به ما می‌کنه. می‌دونی چرا؟» بعداز قدری مکث، با خنده گفتم: «لابد داره از خاطره‌های شما لذت می‌بره.» آقا با نیم رخش، من رو نگاه کرد و با بالا بردن ابروی راستش، اخم کرد😒 و محکم گفت: «نه». بعد سرش را به سمت گربه برگرداند و ادامه داد: «اون گرسنه است. تا وقتی از ما، رو نبینه، حیا می‌کنه و نه جلو میاد و نه صدا می‌کنه. می‌بینی، چقدر خدا به این گربه حیا داده.» نگاهی به من کرد و با خنده گفت: به نظرت ما آدما، اینقدر حیا داریم؟!... @Fanus_AliFarahani
2️⃣ 🌺 در زمان رسول خدا صلوات الله علیه و آله مردی بود بسیار زشت. به خاطر لکه‌های روی صورتش، به او «ذو النَّمِرَة» می‌گفتند؛ نمرة در لغت به معنای لکه‌های شبیه پوست پلنگ است؛ اما قصه این مرد: 🍀 روزی ذوالنمره، دلش گرفت. دیگر نمی‌توانست خودش را به بی‌خیالی بزند. دنیا برایش تنگ و رنج‌آور شده بود. با خودش می‌گفت: «چرا من؟ چرا انقدر زشت؟ مگر خدا، هم خالق من و هم خالق زیبارویان نیست؟ مگر خزائن خدا کم شدنی بود که من را چنین آفریده؟.» 🍀او گمان می‌کرد خالقش تنها در حد داشتن ضروریات خلقت، به او عطا کرده و زیبایی را که مرتبه برتر خلقت است، از او محروم داشته است. پس تصمیمش را گرفت و نزد رسول خدا رفت. 🌹در محضر جناب مصطفی صلوات‌الله‌علیه‌وآله، مؤدب نشست. به پیامبری‌ او اعتقاد داشت. خدا را دوست می‌داشت ولی از خدا انتظار بیشتری داشت. 🌿 به محبوب خدا عرض کرد: «ای پیامبر خدا، برایم بگو که خدا بر من چه چیزهایی را واجب کرده است؟» بعدازآن که خاتم‌الانبیا، واجباتش را نام برد. ذوالنمره ناامیدانه به رسول خدا نگاهی کرد و بادلی شکسته گفت: «سوگند به‌آن خدایی که به‌حق، تو را به نبوت مبعوث فرموده، من برای پروردگار خود بیشتر ازآنچه بر من واجب کرده، چیزی انجام نخواهم داد.» 🌹 حضرت رحمةللعالمین فرمود: چرا ای ذو النمرة؟ عرض کرد: برای آنکه او مرا این‌قدر زشت آفریده! آن‌قدر زشت که مردم برای تمسخر همدیگر، از نام من استفاده می‌کنند. ذوالنمره را ضرب‌المثل برای افراد زشت قرار داده‌اند. این‌ها خواری نیست؟ 🌿ذوالنمره با سخنانش، قلب رسول مهربانی را به درد آورد و بلکه بالاتر، عرش خدا را لرزاند. در آسمان ملکوت، هنگامه‌ای برپا شد و جبرئیل، آن فرشته زیبا، بر پیغمبر اسلام، نازل شد و عرض کرد: 💐 ای رسول خدا، پروردگارت به تو دستور می‌دهد که از جانب او به ذوالنمره سلام کنی و به او بگویی: پروردگارت تبارک‌وتعالی می‌فرماید: آیا راضی نیستی که در روز قیامت تو را به زیبایی جبرئیل محشور کنم.💐 🌸 رسول خدا با خرسندی به ذوالنمره رو کرد و فرمود: این جبرئیل است که به من دستور داده که سلام خدا را به تو برسانم و به تو بگویم: آیا خوشنود نیستی که من می‌خواهم تو را در روز قیامت به زیبایی جبرئیل محشور کنم؟ آن‌قدر که دیگران به حال تو غبطه خورند. 🌿 ذو النمرة با خوشحالی گفت: «راضی‌ام خداجان. به عزتت سوگند من هم برای تو در کارهای خیر، بدان اندازه بیفزایم تا تو خوشنود شوی.» ✍️ و ای‌کاش آن خواهر یا دختر گرامی که در تلاش اثبات زیبایی خود به دیگران است، می‌دانست که اگر خدا را راضی کند، نیازی به خودآرایی برای بیگانگان ندارد. 🌿 او زیباست حتی بی نقش و نگار بر صورتش. 🌿 او زیباست چه در این دنیا، چه در آن عالم؛ 🌿 او زیباست مادام که حیا دارد. اگر در ظاهرش نقصی هم دارد، از خدا نیست که از طبع دنیا است که با یک بِه، چهره نیکو و با مشتی پِه، چهره زشت می‌شود . ✍️علی فراهانی ✔️ پردازشی بر روایتی از روضه کافی، حدیث الفقهاء و العلماء ✔️بِه: منظور میوه بِه است که خوردن آن در دوران بارداری، باعث زیبایی کودک می‌شود. ✔️پِه: مخفف پیه و به معنای شحم است. وجود چربی‌های اطراف صورت گاه باعث زشتی چهره می‌شود. صل الله علیه و آله و سلم @Fanus_AliFarahani
👵🏻 2️⃣1️⃣ 3️⃣ 👵🏻 دریکی از دورهمی‌های فامیلی، تمام بزرگ‌ترها، در پذیرایی خانه ننه‌آقا، جمع بودند. بچه‌ها هرکدام در گوشه‌ای گعده گرفته بودند. بحث بزرگ‌ترها درباره تفاوت علاقه‌های خانم‌ها با آقایان بود که 👴🏻آقا ناصر (یکی از پسرهای ننه‌آقا) رو به دختر کوچک ننه‌آقا کرد و با خنده‌ای طعنه‌آمیز گفت: «ببین آبجی، خودت بگو، الآن تو بازارا، زن‌ها تو مغازه‌های آرایشی بیشتر جمع‌اند یا تو کتابخونه‌ها؟» چشم‌های آقا ناصر که انگار اتم کشف کرده بود گرد شد🤩 و با کلی ذوق‌زدگی منتظر جواب آبجی فاطمه‌اش بود که ننه‌آقا👵🏻 به میدان مباحثه آمد و گفت: «آقا ناصر، ان‌شاءالله که ناصر دین باشی. راست می‌گی، زن‌ها تو مغازه‌های آرایشی بیشترن ولی اگر اونجا بیشتر پرسه می زنن، به خاطر مردهاشونه که از سرخاب سفیداب خوششون میاد. گیر کار، شما مردایید. اگه کتاب دوست داشته باشید، زن‌ها هم همونور می‌رن. خدا رحمت کنه شهید مطهری رو، به زنش بابت هر کتابی که می‌خوند، هدیه می‌داد آقا ناصر.» 👴🏻 آقا ناصر که خشکش زده بود، لب‌های شکفته‌اش رو جمع‌وجور کرد و به مبل تکیه داد و هیچ نگفت. 🔹🔹🔹🔹🔹 ✍️ ننه‌آقا راست می‌گوید: 🌿 وقتی به ذهن دختران ما از همان نوجوانی، دیکته نانوشته‌ای تحمیل می‌شود که باید در جنگ دزدیدن نگاه پسرها، پیروز شوند، 🌿 وقتی زنان متأهل ما در تلاش‌اند که با تمام حربه‌های زنانه، چشم و دل شوهر خود را حفظ کنند تا مبادا اسیر دزدی فتانه شود، 🌿 وقتی بی‌دین، زنان را در حد یک کالای ویترینی تنزّل می‌دهند، 🌿 وقتی در قالب شوخی و ترویج دین، با طرح مباحث ازدواج مجدد و استحباب متعه، ته دل آن‌ها به یکباره خالی می‌شود، 🍁 باید هم رتبه نخست بگیرد. 🍁باید هم طی صدسال گذشته، پوشش خانم‌ها در مقایسه با آقایان، بیشترین تغییر را کند. 🍁 باید در سردر مغازه‌ها بخوانیم: «برای فروشندگی، به یک خانم با ارتباط عمومی بالا نیازمندیم.» 🍁 و دور از انتظار نیست که دختران فریب‌خورده، مروارید عفتشان را همراه با توهین و تحقیر، برای پسران هرزه به حراج بگذارند. 🌺 اگر دختران و زنان ما قدر خودشان را نمی‌دانند، چون ما پدران و آقایان قدردان آن‌ها نبودیم. علاقه‌های خود را به سمت چیزهایی بردیم که تاوان آن را خانم‌ها باید بپردازند. 🌺 و همسران برای هم، از دین است همان‌طور که حفظ ارزش و آن‌ها از سوی هم، از دین است. ✍️علی فراهانی @Fanus_AliFarahani
📌جاذبه‌ها و دافعه‌های موضوع 📌ترسیم شبکه ارتباط مفاهیم 2️⃣1️⃣ 🔰هر موضوعی را که انتخاب کنید، به‌طبع شبکه‌ای از ارتباط‌ها را دربر دارد. ✔️ گاه با برخی از پدیده‌های اطرافش همخوانی دارد؛ پس آن‌ها را جذب می‌کند و ✔️ گاهی هم با برخی دیگر تضاد دارد؛ پس آن‌ها را دفع می‌کند. 🔷 موضوع را تصور کنید: ما مفاهیم ، ، ، ، ، و را با مفهوم حجاب همخوان می‌دانیم؛ یعنی حجاب، این مفاهیم گفته‌شده را جذب می‌کند و از طرفی، ضد آن مفاهیم را دفع می‌کند. 🔮 دانستن این شبکه ارتباطی برای نویسنده ازاین‌رو بسیار مفید و کارامد است، چون: ✅ یک داستان‌نویس می‌تواند مثلاً مفهوم نجابت را محور شبکه ارتباطی خود قرار بدهد و البته بین این موضوع و برخی از مفاهیم گفته‌شده مثل حجاب فاصله بدهد. حال نویسنده می‌تواند با خلق حوادث، جدال‌ها و درام‌ها روایتی بنویسد که نتیجه‌اش، جذب و اتصال این دو مفهوم بشود. ✅ یک یادداشت‌نویس می‌تواند درباره معماری یک خانه، ابتدا مفهوم حجاب را در نظر بگیرد؛ سپس با ترسیم شبکه ارتباطی میان مفاهیم گفته‌شده و رعایت ابعاد مادی و معنوی آن، مفاهیم حیا، عفت، قداست و... را پیگیری ‌کند. اینکه حیاط یک خانه علاوه‌بر داشتن حجاب و موانع دید، باید در نمایش لوازم خانه هم عفت داشته باشد. از طرفی، خانه‌ای که شبیه دخمه باشد، شاید حجاب و عفت را فراهم کند، اما متانت به معنای وقار را ندارد. 👈 ترسیم شبکه مفاهیم ذهن شما را در ارائه نظریات نو و استوار، بارور و خلاق می‌کند. قهر و آشتی بین کلمات، نزاع و صلح بین مفاهیم، شکستن و اتصال در ترکیب‌ها، دنیایی از خلاقیت پیش روی شما باز می‌کند. 🖇 به شبکه مفاهیم که اطراف مفهوم خواب در 🌷سوره یوسف🌷 ترسیم شده، دقت کنید: ✨ عالم خواب در مقابل عالم واقعیت که با تأویل صحیح، منجر به رابطه جذب و ارتباط مستقیم میان آن دو می‌شود. ✨پدیده خواب‌های پریشان در مقابل خواب‌های صادق که درنتیجه منجر به اثبات علم تأویل خواب می‌شود؛ ✨صداقت حضرت یوسف در مقابل دروغ زلیخا که درآخر منجر به رابطه جذب زلیخا به حضرت یوسف می‌شود؛ ✨تصویر پاکی حضرت یوسف در مقابل حوادثی که او را متهم به ناپاکی می‌کند و پایان این جدال که غلبه پاکی را نمایش می‌دهد. ✨ظلم و جدال برادران یوسف با او که درنتیجه با رأفت حضرت یوسف منجر به رابطه جذب و خضوع برادران می‌شود. 🌱این‌ها گوشه‌ای از شبکه مفاهیم موجود در سوره یوسف است. درباره شبکه مفاهیم، جاذبه‌ها و دافعه‌های موجود بین آن‌ها و ارتباطشان با ، سخن بسیار است... . ✍️علی فراهانی کم گوی و گزیده گوی چون دُر تا ز اندک تو جهان شود پر لاف از سخن چو دور توان زد آن خشت بود که پر توان زد https://eitaa.com/Sarir_AliFarahani