◾️تقدیم به همسفر حضرت زینب
بانو امکلثوم (سلام الله علیهما)
خواهر بزرگتر است دیگر...آن هم زینب!...شعاع خورشیدی اش میـتابد تا دور دستها...آنگونه که در تابناکی نورش و در نام های مشترک فرزندانِ خانه ی علی علیه السلام،تاریخ تو را گم میکند...
درست در آستانه ی کودکانه هایت،پدر صدا میزند تا توشه برگیری از چشمان بسته ی مادر...
و همان کودکی ات را قلم های ناقص به پشتوانه ی ذهن های کرم خورده، به تحریف نشسته اند...
ولی تو پیش از این ها در کلام پیامبر مهربانی، گره خورده ای به دل پسرعمویت "عون بن جعفر"....
تاریخ گواه است که پدر،آخرین نان و نمک را از دستپخت تو برداشت...
و می رسی به کربلا...
به چکامه های ناگهان،که بیت بیت،تو را اشک می کند...و به خطبه های طوفانی که تاریخ، گاه به نام تو نگاشته است و گاه به نام خواهرت زینب...
و چه فرقی میکند از کدام گلو تراویده باشد که یک نورید در دو آینه...
سلام بر تو و خطابه های باشکوهت....
________________
سلام بر امکلثوم
شبیه صاعقه در فصل های بی باران
خبر رسید به بسیارها...به بسیاران!
خبر رسید تبر را به لکنت آورده
صنوبرانه ترین بعثت سپیداران!
که پایکوبی یک شهر را قُرق کردند
به سوگواره ی خون،دسته ی عزاداران...
که گیج و منگ ترین ها پریده اند از خواب
به صیحه های سحرگاهِ ایلِ بیداران!
چنان فصیح ز دارالاماره می گذرند
که اعتبار نماندَ برای معماران!
که داغ بر جگرانند و درد بر دوشند!
که زخم های مدامند در نمکزاران!
دو خواهرند و افق های دور دامنشان
نبوده جز ملکوت تبار "طیار"ان
به نام نامی ات ای حیدرانه های بتول!
به نام نامی ات ای امتداد کرّاران!
"بخوان به نام گل سرخ در صحاری شب"
بخوان به نام نفَس در دیار مرداران!
سراب در بغل از هر کویر رد شده اند
به چرک نوشیِ گندابه ها سزاواران!
کجای وسعت تاریخی ای همیشه بزرگ؟
که کرده اند به نامت طمع،طمعکاران
تو آن کلام بلندی که شبهه ات کرده است
مدام،پچ پچ موهوم ذهن بیماران!
سلام غربت ناگفته های نشنیده!
سلام زخمی تعبیرهای پوسیده!
به ژرفنای تو تا می رسد قلم،خواب است
کجا زلالی دریا نصیب مرداب است؟
قلم نوشته..ولی فصل ها نمی فهمند
که یاس با تبر اصلاً نمی خورد پیوند؟
تُیولِ شب چو به تاراج می دهد خورشید
کجا به شب پره ها باج می دهد خورشید؟
"بَناتنا لِبَنینا"... سخن گزاف نبود
برای عشق،از این خوشتر اعتراف نبود
"بناتنا لبنینا"...سخن تعارف نیست
که امر،امر دل است و در آن تکلف نیست
سلام آینه ی فصل سنگ باران ها!
بخوان به شیوه آتش، به سبک طوفان ها!
مقدّر است که یک چند،روضه تر باشی
که میزبان شب آخر پدر باشی
میان این همه ناباورِ مکرر هیچ
بگو که نان و نمک خورد و...زخم و...دیگر هیچ!
زمان گذشت و رسیدی به لحظه های محال
بخوان"خذیهِ و رُدّیه"..بگذر از گودال
میان دشتِ به تقدیر خود فرومانده
بهل چکامه شود بغض در گلو مانده!
به نام کودکِ در ازدحام تیر بخوان!
"و لهفُ قلبی علی الظامی الصغیر" بخوان!
کنار تشنگی دشت،موج خیز فرات
" و زادَنی حَسَراتٍ و زادَنی حَسَرات"..
بیا و مرثیه کن دشت روبه رویت را
به سوز اشک بیا تازه کن گلویت را
که با تمامی آتشفشانی ات بانو
هنوز مانده به جنگ جهانی ات،بانو!
هنوز مانده به فریادهای طوفانی
هنوز مانده که "ساعات" را بلرزانی
آهای خطبه ی جنجالی سر بازار!
قدم به کوچه ی این مثنوی-غزل بگذار!
بگو که ریشه ی ما با تبر نمی افتد
که سر فتاده و سودای سر نمی افتد
بخوان دوباره که بر کاخ های هرزه ی شهر
به جز به خطبه ی داغت شرر نمی افتد
بگو که قافله سالار تا شما دو تنید
به قدس ساحت یک زن،نظر نمی افتد!
آهای سرّ ستبرای شانه ی "زینب"
به بودِ توست که کوه از کمر نمی افتد!
مگر به نیت رسوایی همیشه ی خویش
و گرنه هیچ کسی با تو در نمی افتد
غروب بود و زنی می دوید و می گفتی
که زودتر بدود کاش اگر نمی افتد
شبیه کودک نوپا...ولی نه...نوپا هم
میان گودی و تل،این قدَر نمی افتد!
حدیث درد تو ای غربت نجیبانه!
مفصل است و در این مختصر نمی افتد...
میان خاطره ها...خاطرات نادلخواه....
رسیده شهر به آغاز خطبه...بسم الله....
بناتنا لبنینا....از جملات پیامبر(ص) است که روزی به فرزندان حضرت علی و حضرت جعفر علیهما السلام نگاه کرده و این جمله را فرمودند...
خذیه و ردیه...او را بگیر و برگردان...جمله ی امام حسین علیه السلام به حضرت ام کلثوم،زمانی که امام سجاد علیه السلام از خیمه بیرون آمده و قصد میدان داشت.
یا لهفَ قلبی علی الصغیر الظامی...چقدر دلم کباب شد بر کودک تشنه کام خردسال....اولین چکامه حضرت ام کلثوم علیها سلام...
ماتَت رجالی و افنی الدهرُ ساداتی
و زادنی حسراتٍ بعدَ حسراتٍ
مردان ما مردند و روزگار سرورانم را نابود کرد و حسرت ها روی حسرت هایم افزود...
از چکامه های حضرت ام کلثوم علیها سلام
#حضرت_ام_کلثوم
________________
کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی
@SayyedeAzamHoseini1