eitaa logo
سیده اعظم حسینی
736 دنبال‌کننده
27 عکس
39 ویدیو
0 فایل
اشعار و آثار دکتر سیده اعظم حسینی.. شماره ی ایتا جهت تبادل نظر و ارائه ی پیشنهادات و انتقادات 09179148588
مشاهده در ایتا
دانلود
◾️به مناسبت ایام عزای رسول مهربانی ها (درد دل گونه ی حضرت زهرا با پیامبر رحمت.) _____________________ تو می روی، پس از این، احترام می شکند تو می روی و دل من مدام می شکند علی، غریبترین عابر است وقتی که میان کوچه جواب سلام می شکند بگو امام جماعت اگر معاویه شد نماز از اول رکن قیام می شکند امام اگر که " مُذل" خوانده شد در این کوچه بگو که معنی قرآن، تمام می شکند مدینه شهر فروش غدیر اگر بشود بگو "عقیله" به بازار شام می شکند هر آن که چشم بدوزد به سکه های طلا میان برق دو چشمش، امام می شکند به منفعت طلبی گر خواص رو کردند حریم شرع، میان عوام می شکند سر حسین مرا سنگ های کوفی نه که لقمه؛ لقمه ی شوم حرام می شکند چه فرق می کند این کوچه یا ته گودال؟ چه فرق می کند این سال یا کدامین سال؟ بگو امام کشی رسم می شود وقتی که جابه جا بشود سنت حرام و حلال بگو که شبهه چنان میکند که"ابن زیاد" "حسین" جلوه کند زیر سبزی یک شال بگو حرام اگر خورده شد نمی فهمید امام عصر به خطبه نشسته یا دجال مشخص است که یک روز خیمه می سوزد که روشن است مداوم، چراغ بیت المال دگر به تاک خراسان هم اعتمادی نیست اگر که پیش رود وضع، بر همین منوال... گران گرفت فدک را... گرانتر از هر چیز نخوانده بود به عمرش" مکاسب" این دلّال دلم گرفته، دلم داغدار رفتن توست مگر که کارگشایی کند اذان بلال _____________________ کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی @SayyedeAzamHoseini1
🏴 السلام علی فاطمه الزهرا این زن که به در بسته همه بال و پرش را دیده ست لهیب شرر دور و برش را؟ این یاس که بر روی خزان پنجه کشیده ست آیا نشنیده ست صدای تبرش را؟ این زن که چنین سینه سپر کرده در آشوب انگار ندیده ست شکاف سپرش را این سیب بهشتی که سپرده به سرِ میخ جای نفس و بوسه گرم پدرش را در خانه خاموش علی چیست که این زن اینگونه در آغوش گرفته ست درش را؟ این بانوی آب است کسی نیست به آبی خاموش نماید حرم شعله ورش را؟ این زن شب قدر است، کسی نیست بخواهد تغییر دهد سیر قضا و قدرش را؟ پیداست درآن ردّ قدمهای "محمد" این کوچه که بسته ست مسیر گذرش را سیلی ثمر نخل فدک بود و نشسته ست دستی که به بانو بچشاند ثمرش را مسدودترین کوچه و بن بست ترین دست ای کاش علی نشنود اصلا خبرش را می خواست بگیرد جلوی چشم پسر را اما نتوانست ببیند پسرش را بانو نتوانست سرِ پا....نتوانست دستش نتوانست بگیرد کمرش را آرام تکانید کمی چادر خاکی می خواست که پنهان بکند بیشترش را ردّی که روی صورت او بود ولی گفت با غربت چشمان علی مختصرش را از کوچه که برگشت، علی دید که در راه بسته ست دگر فاطمه بار سفرش را... ........... کانال اشعار دکتر سیده اعظم حسینی @SayyedeAzamHoseini1
با عرض سلام وادب این اثر، از آثار برگزیده ی سوگواره ی بین المللی سفینه النجاه است ،این سوگواره(اجلاسیه ی نخبگان منابر شیعه) روزهای آتی در جوار حرم اباعبدالله علیه السلام با حضور نمایندگان 45 کشور برگزار می گردد. موضوع سوگواره ،پیراهن حضرت اباعبدالله علیه السلام می باشد.. پیراهن... مبارک باد بر خورشید،این دلخواه پیراهن! به نام نامی بافنده؛ بسم الله،پیراهن! گره خورده ست با تار ازل،پود ابد؛ آنک خوشا این جلوه ی فرخنده ی ناگاه؛پیراهن! خوشا بی رنگی این "صبغة الله"ی که می ریزد به روی این بهشت ساده ی کوتاه؛پیراهن! در این تابیدنِ ناگاه، چشم آسمان روشن! که می افتد شبی بر چشم های ماه،پیراهن! نخستین "حُسن یوسف"، یازده شب خواب می بیند که هی گُل می کند در ژرفنای چاه،پیراهن! زنی می ایستد بر آستان عرش و می دانم قیامت می کند روزی بر این درگاه،پیراهن! عجب اعجازِ نابِ از مدارِ عقل،بیرونی! مبادا تار و پود پیرهن را جوشش خونی! کنار لحظه های "آدم" و حال پریشانش "تَلَقّیٰ آدمُ" می ریزد از چاک گریبانش مبارک باد بر آشفتگی های پس از عصیان طراز کیمیای آستین توبه افشانش! کدامین اسمِ "دریا" لابه لای درز او جاری ست؟ که کشتی را به ساحل می رساند شور طوفانش رسولانِ رمیده، با نخ تسبیح پیراهن به هر موجی فرود آیند،ماهی نیست زندانش! کدامین عطر رازآلود، پیچیده سحر در آن؟ که افشا می کند تنگ غروبی پیر کنعانش! بگو با شعله، یک چادر نماز از جنس پیراهن اگر پشت دری دیدی،همین است آن،نسوزانش! ملَک، دست توسل بر چنین پیراهنی دارد که در هر گوشه اش حرزِ نفس های زنی دارد! در این هنگامه ی نمرودخیزِ سربه سر آتش خوشا پیراهنی از جنس "ابراهیم" در آتش! گوارا باد فصل روشن اعجاز، بر شعله! مبارک باد این "برد" و "سلام" و نور، بر آتش! شکوفا گر شود در امتداد شعله،پیراهن ببین در امتداد شعله می گردد سپر،آتش! میان "ان یکاد" تارهایش، بی خطر دریا کنار "آیة الکرسیّ" پودش، بی اثر آتش! بگو پیغمبرِ گم کرده راهِ "اِذ رَاٰیٰ ناراً" بیا از ریشه های سرخ پیراهن ببر آتش! دوباره خاطراتش را مشوش می کند هیزم که زن را می شناسد،وای آن زن پشت در..آتش! و حالا کوچه ای مانده که از پشت نگاه زن سیاهه می کند اموال غارت رفته را حتماً: " میان هلهله- ناگاه- فریادِ زنی گم شد صدای شیهه ی ده اسب تا آمد،تنی گم شد درون وسعت گودال،خنجرها قسم خوردند که پیش چشمهاشان ردّی از بوسیدنی گم شد غروبی کاکلی جوگندمی چرخید در صحرا همین که خورجین "خولی" آمد،خرمنی گم شد هوای گرگ و میش اول شب بود وقتی که میان خارها چین های ریز دامنی گم شد کمی آنسوتر از صبح اسارت،صبحِ ناباور که زیر رج رج زنجیرهایش گردنی گم شد زنی در لابلای نیم سوزِ در، زمین افتاد و ناگاه از میان خیمه ها پیراهنی گم شد!" خوشا سیر و سلوکی این چنین،کاین پیرهن دارد که انگشتر دو روزی جا به دست اهرمن دارد... گرفته بال "جبرائیل" تا عطر سجافش را تمنا کرده هر فصل گُلی،دور طوافش را! ورای باورِ گل هاست! این را باد می داند که افشا می کند با بوی هر گل، اعترافش را زنی دیرینه تر از این جهان،دیرینه تر از خود شبی تابیده با دوکِ فلق،نورِ کلافش را خوشا خلوت نشینی های او با چارده معصوم! بنازم فصل های دیرپای اعتکافش را! نمایان می شود پیراهن موعود و می بینند سحر، با پرده ی "رکن یمانی" ائتلافش را نمایان می شود روزی و می بینند پوشانده زنی بر قامتِ "فرزند انسان"، دستبافش را سلام ای پرچمِ در اهتزاز! ای وعده ی روشن! سلام ای چاوُشِ "یوسف"! سلام ای بوی پیراهن! .............. کانال اشعار سیده اعظم حسینی @SayyedeAzamHoseini1