تو تا «تو»یی عقاب نه،
سیمرغ هم شوی
پربسته میشوی...
من تا «من»م نسیم نه،
شِنباد هم شوم،
خمیازهی
شکستهی
پیوسته
میشوم...
با هم ولی شکسته و پربسته نیستیم؛
من خسته میشوم،
تو
خسته میشوی،
«ما»
خسته
نیستیم...
#مرتضی_امیری_اسفندقه
#نیمایی
@Selectedpoems
گفت:
شعر تازهای بخوان
گفتمش:
زخم تازهای نخوردهام...
شاعرانه خنده کرد و گفت: خوب ماندهای!
گفتمش: ولی تو خوب رفتهای!
شاعرانه تر شکفت و گفت:
واژههای چندلایه... بازی زبان...
گفتمش: چگونه؟
گفت:
بگذریم؛
زخم
تازهای
بخوان
#مرتضی_امیری_اسفندقه
#نیمایی
@Selectedpoems
در صف شلوغ نان
لحظهای خیال تو
از مقابلم گذشت و دور شد
ناگهان دلم
ریگ داغی از تنور شد
#میلاد_عرفان_پور
#نیمایی
@Selectedpoems
هان ای پرنده_پلک!
هربار میپری خبری خوب میرسد
کی جای نامه، بوسهی مکتوب میرسد؟
#کبری_موسوی_قهفرخی
#نیمایی
@Selectedpoems
کاشانهی من کو؟
اینجا؟
نه!
اینجا؟
نه!
اینجا
با من صمیمی نیست
من
از کجا
افتادهام
اینجا؟
کو خانهی من، خانهی من کو؟
آن خانهی پر جمعیت،
کوچک
آن هودج پیچک
آنجا که نرخ نان
ارزانتر است از گشنگیها
و
میوههایش درهم و برهم؛ همه خوب است
آنجا که پهنای خیابانش
پوشیده است از سیبهای قرمز و زرد
[از] درشت و ریز
و جویهایش
گاهی پر است از سبزی و
نارنگی و
کاهو
کو آن محله؟
آن محله کو؟
آنجا که صبح آشنا دارد
و نیمهشبهایی
که از الهام سرشار است
آنجا که میخوابند
گاریها
شباشب
کوفته
خسته
با مردم خسته کنار هم
و همچنان در انتظار هم
آنجا که قهوهخانهها گرم اند
با هرکس از هرجا
و نسیه داده میشود
حتی...
اینجا؟
نه!
اینجا؟
نه!
اینجا حیاط خانهها
اندازهی هم نیست
و صبح و ظهر و شب
در کوچهها
انگار
آدم نیست
اینجا که ماشینهای مریخی
با جیغهای ناگهانی
خواب سحر را برمیآشوبند
اینجا؟!
این سقفهای بی مروت؛
سقفهای کج؟
اینجا؟!
این خانههای اینچنین سرکش
با اینهمه دالان تو در تو
کو خانهی من؟
خانهی من کو؟
کاشانهی من کو؟
#مرتضی_امیری_اسفندقه
#نیمایی
@Selectedpoems
این همیشهها و بیشهها،
اینهمه بهار و اینهمه بهشت،
اینهمه بلوغ باغ و بذر و کشت،
در نگاه من
پر نمیکنند جای خالی تو را...
#محمد_رضا_شفیعی_کدکنی
برشی از یک #نیمایی
@Selectedpoems
ورق میزنم برگهای گل اطلسی را
ورق میزنم سالها
روزها را
ورق میزنم آسمان را
زمین را
ورق میزنم عمر را
-آشکار و نهانی-
به دنبال آن لحظهٔ جاودانی
#محمد_رضا_شفیعی_کدکنی
#نیمایی
@Selectedpoems
آخرین روزهای اسفند است
از سرِ شاخ این برهنهچنار
مرغکی با ترنّمی بیدار...
آخرین شکوِه از زمستان است؟
یا نخستین ترانههای بهار؟
#محمد_رضا_شفیعی_کدکنی
برشی از یک #نیمایی
@Selectedpoems
معنای انحنای زمان چیست؟
جز خم شدن به حرمت این عشق
در لحظهای
که میگذرد
از کنار ما
#محمد_رضا_شفیعی_کدکنی
برشی از یک #نیمایی
@Selectedpoems
گام مینهی به سوی من
بادرنگ و بیشتاب
گام مینهم به سوی تو
آنچنان که
مؤمنی به مسجدی و
عارفی به خانقاه
در میان جذبهٔ جلیلِ
لحظههای آبیِ برهنه،
بینقاب
میتپد دلم
مثل قلبِ
زخمخوردهٔ
پرندهای
در غروب آفتاب...
#محمد_رضا_شفیعی_کدکنی
#نیمایی
@Selectedpoems