آره درسته که همهی ِآدمها قرار نیست ما رو درککنن و این واقعاً هیچ اشکالینداره، اونها حقدارن دیدگاه ِخودشون رو بهصورت ِکامل بیانکنن و ما هم حقداریم اون رو نادیده بگیریم))
White-Mustang-Lana-Del-Rey.mp3
6.69M
گوشجان بسپارید🪴 #لانایروحنواز
ولیخب دستکارینکردن ِجوش ِروی ِصورت، یهلول ِخیلیخیلی بالا از خودداریعه که فکرکنم حالاحالاها بهش دست پیدا نخواهم کرد.
توروخدا کتابهاتون رو بههرکسی قرض ندید.
توروخدا کتابهاتون رو بههرکسی قرض ندید.
توروخدا کتابهاتون رو بههرکسی قرض ندید.
توروخدا کتابهاتون رو بههرکسی قرض ندید.
بعداز دوشگرفتن چیمیچسبه؟ صدآفرین خوابیدن زیرکولر، واقعاً میخوام بیهوش بشم و مثل ِاصحاب ِکهف صدسال ِدیگه از خواب بیداربشم🙏🏻
دقیقاً یکماه ِدیگه تابستون ِهزارو چهارصدو سه هم تموممیشه و تو هنوز اونبرنامهریزی ِکول و پرفکتت رو انجامندادی ضایعـعلیجان :))
اِهم .. درود، تا سلناـعلیتون برگرده من کنارتون خواهم بود و قراره باهم بریم گردش، باهام مهربون باشین وگرنه بهتون شیرکاکائو نمیدم🌝✨ میدونم با من بیشتر حال میکنین بابا هه)) _فلور
پ.ن: احتمالاً وقتی سلنا بیاد اینارو پاک کنه ولی بخدا قصد من فقط حفظ ممبره که بخاطر بیفعالیتی لفت ندن، بزرگی کنین آبروداری کنین، مرسی🎀
آمادهاید واسه یهگردش کوتاه تو جنگل قورباغه ها :> ؟ پس دیگه کمکم شال و کلاه کنین که بزنیم به دل جاده😀!
اینم یکی از همراهان عزیز و با گوگولیمونه که جهت رضای مادر گرانقدرش اول خونه رو تمیزکرد و بعد اومد سرایستگاه که فهمید ایداد بیداد! مترو رفته! ولی از اونجایی که هیچجوره کم نمیآورد ( از بچههای جنگل قورباغههاست دیگه، نکنه انتظارداشتین تسلیمشه؟ ) خستگی رکابزدن و بهجون خرید و برگشت خونه تا با دوچرخه پشت سرمون بیاد✨
و اینکه از اونجایی که لینک و رمز ناشناس صندوقپستی سلنای ِمرحوم رو ندارم، حرفی چیزی بود اینجا در خدمتم 🎀 @Fleur_granger
- ۳شهریور! ۲۴آگوست - ( قبلاز هرچیز حلول ِماه ِگوگول ِشهریور رو خدمت ِتمامی ِگرماییها، پاییزفنها، منتظران ِمدرسه و کرمریزی روی ِناظم و معاونها و تمام ِتابستونفنهای ِپشیمان تبریک و تهنیت عرضمیکنم زیراکه از وقتی شهریور شد اِنقدری زمان زودگذشت که باورمنمیشد دوروز از فضای ِمجازی کاملاً دور بودم .. )
- میدونستید اینواقعاً عادیبود که دوروز کامل در هیچیک از پلتفرمهای ِفضای ِمجازی حضورنداشتم؟ قراربود بیشتراز دوروز بشه ولیخب .. دلمنیومد، بهاینجا و افراد ِتوی ِایتا وابستهشدم و دوروز هم واقعاً زیاد بود، از اونجاییکه من همچُنان در خونهٔ مادربزرگه سکناگزیدهام پس اتفاقات ِهیجانانگیزی در این دوروز گذشته افتاده که شرح ِگلچینشون اینهاست :
( ۱شهریور ) : درستکردن ِساندویچ ِسوسیس ِهمهش گوشته و بهسبک ِعموحسن ِمعروف و با بهداشت ِ۱۰۳درصدی _ تنهاموندن با خالهکوچیکهام توی ِخونهٔ مامانبزرگم و سکوت ِقشنگیکه باعثشد سردردمخوببشه _ اومدن ِخالهبزرگهام که خیاطه و آشپزیش خیلیخوبه _ گشتن ِبیجهت درحیاط و کشف ِمکانهایی که نمیدونستم وجوددارن _ اوشیندیدن همراه با خوردن ِنونوپنیروسبزی با نون ِتازهٔ محلی _ تا صبح بیدارموندن و علاوه بر دیدن ِطلوع ِآفتاب قهقههزدن تا صبح با ویدیوهای ِاحسانمیرزاد و شخصیت ِقاسم ِاشکان و بقیهٔدوستان _ ابرهای ِپفپفی ِسفیدرنگ ِظهرپریروز .
( ۲شهریور ) : تا ظهرخوابیدن _ اومدن ِمهمونهای ِخیلیزیاد و سفرهٔبلندبالای ِخونهٔمادربزرگه .. البته که من فقط سیبزمینی سرخکرده خوردم چون غذا استنبلی بود، حیح 🤝 _ مهمونی ِخونهٔدخترخالهبزرگهام _ شبنشینی ِچهارساعته همراه با خالهسمیهام و دخترهاش، مامانم، خالهکوچیکهام، فاطمهزهرا و مامانبزرگه _ تخم ِمرغ ِدخترخالهبزرگهپز و ترکیدن ِجرقههای ِرنگی توی ِذهنم مثل ِکارتون ِموش ِسرآشپز _ آبطالبی و آبپرتقالهای ِمحشر _ خیالپردازی ِنصفهشبی در ساعت ِ۴صبح ِدیشب و لبخدهایی که برای ِفکرکردن بهآرزوهای ِفانتزی بهوجودمیان _ میکروفن ِشارژی ِفاطمهزهرا و مسخرهبازیهای ِبعدازظهریمان در پاتوق ِهمیشگی دستشوییحیاط _ کنسرت ِتمامی ِآهنگهای ِبلکپینک و سولوی ِاعضا در دستشویی حیاط توسط ِمن، فاطمهزهرا و خواهرم :>
پینوشت : حافظهٔمن اندازهٔماهیعه حتماً لحظات ِزیادی در این دوروز بوده که من بخاطرش خوشحال بودم و تونستم دوری از گوشی ِموبایل و فضای ِمجازی رو تحملکنم و کمی شبیه به دهههای ِقدیم که گوشی ِلمسی نبود زندگیکنم ولیخب یادمنمیاد ولیخب .. دلیلنمیشه که اصلاً وجودنداشتن .. #افکاروشخصیتمن