#بشاگرد_۲
■راهی که طی شد ...
● قسمت دوم : میناب و حال و هوای آن (۱)
🔺بعد از انداختن رای در شعبه اخذ رای در ایستگاه راه آهن بندر عباس و استراحت کردن در آنجا ، مدتی بعد به سمت میناب حرکت کردیم . هوا چه در داخل مینی بوس و چه در بیرون مینی بوس فرقی نمیکرد ، قصد خود بر این بود که در آن لحظات که از بندر به سمت میناب در حرکت بودیم مدام استراحت کنم و ... تا خستگی راه اذیتم نکند .گذشت و گذشت ، مجبور شدم که ارتباط بگیرم،در مینی بوس در پشت صندلی راننده ی مینی بوس نشسته بودم و با خود گفتم چه خوب است که ارتباط را باهمین راننده ی بومی میناب برقرار کنم ....
■ اوس عباس و حال وهوای آن از میناب ...
🔺اسمش اوس عباس بود ، به گفته ی خودش ۱۵ سال راننده ی همین مسیر ها بوده است ، اول از گرمای بیش از حد شرجی بودن بندر پرسیدم و او گفت : مردمان این منطقه در این ایام از اول صبح کولر گازی در خانه یا درمحل کار روشن میکنند و دیگر این کولر بیست و چهار ساعته روشن است . و خودش هم حتی از گرمای بیش از حد بندر گله داشت . مدتی گذشت و پس از مدتی به ورودی های میناب رسیدیم ، حال وهوای میناب هم تقریبا مثل بندر بود ، منتها شرجی بودن و گرمای آن از بندر کمتر ...
🔺نکته قابل توجه برای من "سبک معماری" خانه های میناب بود و شلوغی خیابان ها و گرمی ارتباطی که این مردم با همدیگر داشتن ، علتش را از داش عباس جویا شدم او گفت : در این جا همه من را در میناب میشناسند و من هم مثلا آن پسر که در آنجا راه میرود اگر بگویم ای پسر فرزند که هستی و اسم پدرش را بگوید من پدر او را میشناسم!
"همه دراین جا بیرون هستند ، همه همدیگر را میشناسند" ، این مسئله یکی از ویژگی های بارز شهر میناب است ...
🔺و همین مسئله باعث شده است که در برابر تمامی هجمه هایی که دشمن بسمت نابود کردن خانواده و فرهنگ و اصالت ما ایرانی ها وارد میکند، مینابی ها پیروز باشند ، چرا که اصالت و فرهنگ خود حفظ کرده اند و اجازه نمی دهند که این فرهنگ ازبین برود ...
#راهی_که_طی_شد
#قسمت_دوم
✍علی بختیاری
🗓فهرست مجموعه راهی که طی شد
✅@Serat1357talabe | صراط
■ادامه قسمت دوم : میناب و حال و هوای آن (۲)
● به وقت ناهار میناب ...
به وقت ناهار نزدیک میشدیم، ظاهرا توقفی کوتاه برای صرف ناهار را در ساختمان کمیته امداد میناب داشتیم و همین هم شد ، ناهار را در آنجا میل کردیم و پس از آن دیگر به سمت خمینی شهر رهسپار شدیم ، از میناب تا خمینی شهر با مینی بوس چیزی حدود ۴ یا ۵ ساعت طول کشید و در این بین بچه ها در اتوبوس برای اینکه حوصله ها از بین نرود یا با همدیگر صحبت میکردند و یا خود را برای منبر و روضه و یا حتی کار با بچه ها آماده میکردند.
جرقه ی آن را هم حاجقای ذوالفقاری در مینی بوس زد . حاجقا ی ذوالفقاری از شاگردان استاد میرزامحمدی بودند که در این تبلیغ بشاگرد مارا همراهی میکردند.
مسیر صعب العبور است و تنها چیزی که بدن انسان را بهم میزند همین مسیر کوهستانی و همراه سنگ و لای است که بنده حتی از مرتبطین حاج عبدالله والی پرسیدم که چگونه حاج عبد الله این جاده ها را صاف کرده اند ، ایشان گفتند اکثر این جاده ها در همان اوایل با دست خالی صاف شده است ، یعنی با کلنگ و بیل صاف شده است و بعدا دستگاه های هندسی آمدند و کار سرعت بخشید .
#قسمت_دوم
#راهی_که_طی_شد
✍علی بختیاری
🗓فهرست مجموعه راهی که طی شد
✅@Serat1357talabe | صراط
#بشاگرد_۲
روایت بیست و هشتم
⭕️موقعیت جغرافیایی بشاگرد
✅@Serat1357talabe | صراط
● راهی که طی شد ....
■قسمت سوم : خمینی شهر و حال وهوای آن
🔺پس از ساعتها پی نمودن مسیر الحمد لله به خمینی شهر که محل اسکانمان بوده رسیدیم ، خمینی شهر به عنوانی مرکز فعالیت های فرهنگی بشاگرد حساب میشود و اکثرا هر رویداد فرهنگی ، مذهبی اگر بنا باشد در دل بشاگرد صورت گیرد از خمینی شهر خط میگیرد، خمینی شهر محل استقرار حاج عبدالله والی هم بود و دفتر خود را در این منطقه بنا کرده بود ،حاج عبدالله در کمیته کار میکرد و او رئیس کمیته امداد شهرستان بشاگرد بود به همین واسطه محل اسکان ما واحد فرهنگی کمیته خمینی شهر بود .
● حضور حاج عبد الله و تحولات آن :
🔺زمانی که او پا در این منطقه گذاشت ، اهالی بشاگرد روحیه ی محکوم به شکست داشتند و میگفتند: "نمیشود" "مانمی توانیم " و ما در این منطقه خواهیم "مُرد" ، حاج عبدالله برای اینکه بفهماند که این منطقه برای آنان سود خواهد داشت دست به کار شد .
🔺چند درخت در محوطه ی کمیته کاشت مثل " نخل" " سرو" و... که همگی در این منطقه جواب داد . وبخاطر همین وقتی وارد کمیته شدیم ، چند درختی در فضای محوطه کاشته شده بود که از همه ی درخت ها بلند تر و... که بعدا فهمیدیم شاهکار حاج عبد الله والی است .
🔺حاج عبد الله دراین مرکز کارهای دیگری هم انجام داده است و یکی از آنها ساخت "مرکز فرهنگی خمینی شهر" بوده که در این جا رو به ساخت نو کپر برای مسافرین کرده بود که درنوبه خودش بینظیر است ....
هم توانسته هویت کپر در آن حفظ شود وهم کپر از آن حالت محرومیت خارج ودر نو کپر دارای یک شکل و شمایل تمییز و بصرفه شده و همراه با برق و آب و گاز و دهها کار های دیگر که مجال پرداختن به آنها نیست وفقط از آنها نام برده میشود: "حوزه علمیه خمینی شهر" ، "سالن سینمای خمینی شهر" (در دست ساخت) ، "مسجد خمینی شهر" ، "گلزار شهدای خمینی شهر" و.....
🔺بعد از گشت و گذاری اولیه در محوطه ی کمیته حال و هوای آن به سمت محل اسکان یعنی مجتمع فرهنگی هنری خمینی هر رفتیم و در آنجا اسکان داده شدیم .
#راهی_که_طی_شد
#قسمت_سوم
✍علی بختیاری
🗓فهرست مجموعه راهی که طی شد
✅@Serat1357talabe | صراط
"راهی که طی شد "
روایتی ازسفر تبلیغی محرم ۱۴۰۳
شهرستان بشاگرد ، حومه ی خمینی شهر
✍علی بختیاری
👇👇👇
فهرست روایت
✅@Serat1357talabe | صراط
#بشاگرد_۲
روایت بیست و هشتم
⭕️مجموعه عکس های خمینی شهر ...
از نمای کلی خمینی شهر تا مسجد ، گلزار شهدا ، باغ و....
✅@Serat1357talabe | صراط
#بشاگرد_۲
روایت بیست و نهم
درخت نخل و سرو ی که حاج عبد الله برای اولین بار در خمینی شهر کاشت تا بفهماند در خاک بشاگرد میشود چیزی کاشت ...
✅@Serat1357talabe | صراط
● "راهی که طی شد" ...
■قسمت چهارم : روز اول
🔺در اسکان ، استراحتی کوتاه کردیم و پس از آن مقرر شد که فضای داخلی محل اسکان کمی مرتب و حال و هوای محرم را داشته باشد .
حاجآقای استاد حسینی به بنده فرمودند که بروم مداحی در بلندگوی دستی بگذارم تا کمی حال وهوا عوض شود ..
🔺یادم هست زمینه شب دوم هیئت ریحانه الحسین در محرم ۹۲ گذاشته بودم ، به اذعان برخی از دوستان کمی خواب آور بود 😉، دیگر نوبت، نوبتِ حاجقای ذوالفقاری بود که به میدان آمد و نوای "حسین مولا" جناب حسین طاهری را در دل محل اسکان پیچاند .... ، با خود گفتم خوب شد آنچه مورد سلیقه خود بود را برای بچه ها نگذاشتم یعنی حضرت "حاج منصور" ، "جناب میرزا" و "حاج مهدی" ، و ءاِلاّ ...😂
🔺بعد از آن ، همه یاعلی گفتند و هرکسی به گونه ای مشغول شده بود ، قرار شده بود که بخشی از محل اسکان بشود حسینیه ی محل اسکان و محل تجمع هر روز ی ما در آن ...
🔺عده ای از بچه ها مشغول چنین کاری شده بودند و عده ای دیگر نیز مشغول بریدن کتیبه های تهیه شده برای محل تبلیغ بودند .
🔺حال و هوای محل اسکان مثل شب اول محرم بود و همه به گونه ای درگیر آماده کردن خود برای آن بودند ...
#راهی_که_طی_شد
#قسمت_چهارم
✍علی بختیاری
🗓فهرست مجموعه راهی که طی شد
✅@Serat1357talabe | صراط
#بشاگرد_۲
روایت سی ام
حسینیه ی محل اسکان ، مجتمع فرهنگی جهادی خمینی شهر
✅@Serat1357talabe | صراط
● "راهی که طی شد"...
■ قسمت پنجم : اعزام به منطقه ی تبلیغ ...
🔺پس از مدتی استراحت کردن ، نوبت، نوبتِ شُور کردن سر انتخاب شدن محل تبلیغ بود، در بشاگرد گروه ۳۵ نفره ی ما حدود ۱۵ روستای محروم وبعضا صعب العبور بشاگرد را برای تبلیغ پیش بینی کرده بود، از جمله روستا ها : بهتیش ، خمینی شهر ، کهناب بالا و پایین ، در کلاهو ، پوسمن ،گازُم بَز و....
🔺طبق اعلامی که به ما کردند قرعه ما به نام ما روستای "درکلاهو" بود ، روستایی محروم و از جمله روستا هایی بود که مسافتش با خمینی شهر که محل اسکانمان بود بیشتر بود .
🔺درکلاهو نزدیک امامزاده ای است به نام "امامزاده نجم الدین" ، امامزاده نجم الدین محل تجمعی بشاگردی ها در سال در آنجا بود و همین مسئله موجب شده بود که وقتی حاج عبدالله وارد منطقه بشاگرد شد ، بدنبال محل "تجمع" بشاگردی ها میگشت،و چه بهتر است اینکه حاج عبد الله در این مکان با اهالی بشاگرد صحبت های خودش را بزند و در اوایل سال ۶۰ که به این منطقه حضور یافت و وسخنان اساسی اش را درجمع اهالی بشاگرد گفت:
🔺«ما به خاطر تأکید و دستور حضرت امام خمینی به اینجا آمده ایم. تمام مشکلات شما به خاطر ظلم و فساد رژیم طاغوت و شاههای ظالم قدیم است که همه فقط به فکر خوش گذرانی و عیش و نوش خودشان بودند و هیچ توجهی به مناطق دورافتاده و محروم مثل بشاگرد نداشتند. اما انقلاب به دست خود مردم مستضعف پیروز شد و ان شاء الله "با کمک خود شما این وضع عوض میشود" (تاخمینی شهر ص ۷۳۹)
🔺همراه بنده در روستای در کلاهو کسی نبود جز حاجقا محسن حسنی ، فردی خوش رو و خوش سفر ، که همان روز عازم درکلاهو شدیم ....
#راهی_که_طی_شد
#قسمت_پنجم
🗓فهرست مجموعه راهی که طی شد
✅@Serat1357talabe | صراط
#بشاگرد_۲
روایت سی و یکم
⭕️حضور حاج عبد الله در تجمع مردم بشاگرد در روستای درکلاهو ، امامزاده نجم الدین ...
📗صفحه ۷۳۹ کتاب تاخمینی شهر
✅@Serat1357talabe | صراط
#خاطرات
اختتامیه ی ششمین دوره اسلام ناب
کرج ، اردوگاه شهید حقانی
مرداد ۱۴۰۳
✅@Serat1357talabe | صراط
● "راهی که طی شد"
■ قسمت ششم : "در کلاهو روز اول" (۱)
🔺لباس را پوشیدیم با "بسم الله الرحمن الرحیم" ، همه در لباس طلبگی جور دیگری شده بودند ، بار دومی بود که ملبس میشدم ، اما اینبار خیلی تفاوت میکرد گویی برایم دیگر تفاوتی نمیکرد و برایم عادی شده بود که لباس میپوشیدم و آن بخاطر تجربیات تبلیغی قبل از این تبلیغ است که بنده الحمدلله این چهارمین مرتبه ای تبلیغ بنده بود، و این نکته را میرساند که "تعدد تجربیات تبلیغی" چقدر میتواند اثر گذار باشد و مسیر طلبه را در ارتباط با اجتماع هموار میکند ...
🔺وسیله ی رفت و آمد ما "یک عدد کاپرا بود" که ماشین مخصوص کمیته بود ، وراننده ی آن کسی نبود جزء "حاج حسن" که رانندگی بولدزر ، خاور ، و... را در کارنامه ی خود دارد .
🔺هوا کم کم در حال تاریک شدن بود و غروب آفتاب در حال رخ دادن بود و بایدسریع روستای های محل تبلیغ میرسیدیم،پس از مدتی همگی سوار در کاپرا شدیم و به سوی مناطق تبلیغی سفر کردیم.اول سفر خیلی آرام وخیلی جاده خوب بود ولی رفته رفته جاده خاکی شد ک مسیر صعب العبور، درکلاهو جزو آخرین روستا های درمسیر بود ، هرچه جلو میرفتیم خاک بیشتر میشد، جاده کوهستانی تر و همین مسئله همچنان ادامه داشت ...
🔺تک به تک و نفر به نفر از دوستان در هر روستایی که بودند وقتی میرسیدیم پیاده میشدند.کمی مانده به اذان که به مقصد رسیدیم،آری، اسم آن بود روستای درکلاهو ، وقتی وارد فضای روستای درکلاهو شدم دیدم که متاسفانه این روستا مسجد نوساز دارد و مسجد هنوز تکمیل نشده بود،واینکه نماز زا اهالی درکلاهو در حسینیه میخواندند، در کلاهو دو حسینیه دارد ،یکی حسینیه جدید و یکی حسینیه قدیم،ومن و آقای حسنی برنامه ای که چیده شده بود درحسنیه ی قدیم بود که پانصد متر با حسینیه ی جدید فاصله داشت ...
ادامه دارد ...
#راهی_که_طی_شد
#قسمت_ششم
✍علی بختیاری
🗓فهرست مجموعه راهی که طی شد
✅@Serat1357talabe | صراط
#بشاگرد_۲
روایت سی و دوم
روز اول اعزام به مناطق تبلیغی
✅@Serat1357talabe | صراط
#بشاگرد_۲
روایت سی و سوم
حاج حسن ، راننده "کاپرا"
✅@Serat1357talabe | صراط
#بشاگرد_۲
روایت سی و چهارم
تبلیغ "کاپرا" 😉
✅@Serat1357talabe | صراط