eitaa logo
•نِعٔمَ‌الٔرِفیْقٔ•
1.6هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
166 فایل
•نِعٔمَ‌الٔرِفیْقٔ• - إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ . - به خاطر بهشت عاشق شهادت نباش ! به خاطر قرب الهـی، رسیدن به خدا عاشق شهادت باش '! کپی ؟ صدقه‌جاریست . خادم تبادل : @moohham .
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 ✨✨ در فاصله چند متری با عراقیا درگیر شدیم کاظم روی تپه بود که زخمی شد رفتم کنارش و دیدم خون زیادی ازش رفته خواستم بلندش کنم که گفت : "برو و منو اینجا بزار " بهش گفتم : " تو رو می رسونم بیمارستان " اما کاظم گفت : " آقا در مقابلم نشسته .. " آرام گفت : " 🌹السلام علیک یا امام زمان ' عج ' 🌹و پر کشید🕊 .. " .. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Shahidmohammadhadizolfaghari
✨✨🌹 🌷🌷🌷 مهریه ما یک جلد کلام الله📔 مجید بود و یک سکه طلا . سکه را که بعد از ازدواج بخشیدم ، اما آن یک جلد را محمد بعد از ازدواج🍃 خربد و در صفحه اولش اینطور نوشت : " امید به این است که این کتاب📔 اساس حرکت مشترک ما باشد و نه چیز دیگر ، که همه چیز فنا پذیر است جز این کتاب . " و حالا هر چند وقت یکبار وقتی خستگی بر من غلبه میکند ، این نوشته ها را می خوانم و آرام میگیرم..!!! 🌹🌹 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Shahidmohammadhadizolfaghari
#خاطرات_شهدا #شهید_حسین_خرازی ✨✨✨ شهيد خرازی يک عــــارف🌌 بود. هميشه با وضـــــــو بود. نمازش توام با گريه و شور و حال بود و نماز شبش تـــــرک نمی شد. او معتقد بود؛ هرچه می ‌كشيم و هرچه كه به سرمان می‌آيد از نافرمانی #خـــــداست و همه، ريشه در عــــــدم رعايت حلال و حرام خـــــدا دارد... 🍃🌹🍃🍃 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Shahidmohammadhadizolfaghari
✨✨✨ پیشونی بندها رو با دقت زیر و رو میکرد پرسبدم : "دنبال چی میگردی ؟ " گفت : "سربند' یا زهرا💓 ..' . " گفتم : "چه فرقی داره یکیشو بردار ببند دیگه .." گفت : " نه .. اخه من مادر ♥ندارم .. " ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Shahidmohammadhadizolfaghari
🕊🕊🕊 ✨✨✨ بچہ محــل بودیم . حالا هم توی خیبـــر شده بودیم همرزم. صبح عملیـــات دیدمش؛ شده بود غــرق خــــــــون🌹، دوتا دستاش قطــــع شده بود... همہ بدنش پر بود از تیــــر و ترکش. وصیـــت نامہ اش📝 توی جیبش بود. همون اول وصیت نامہ📝 نوشـــــتہ بود؛ " همون طور کہ اسمم رو گذاشتند ابوالفـــــضل، مثل حضرت ابوالفضل 'ع' شهــــــید شم" دوتا دستاش قطــــــع شده بود... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Shahidmohammadhadizolfaghari
✨✨ 🌺 🕊🕊🕊 با یه عده طـــلبه آمدند قم. همه شدند الا محــــسن. خواب امام حسیــــــن'ع'❤ رو دیده بود. آقــــــا بهش گفته بود: "کارهات رو بکن این بـــار دیگه بار آخــــره🌌 " یه ســـــربند داده بود به یکےاز رفقاش، گفته بود که شدم ببندیدش به ســـــینه ام. آخه از آقا🌹 خواســـتم بےســــر شم. با چند تا از فرماندهان رفته بود توی دیدگـــــاه. گلوله 120خورده بود وسطـــــــشون جنـــــازه اش که اومد،ســـــر نداشت😭. سربند رو بستیم به سیـــنه اش.. روی سربند نوشته بود ؛ "🌹أنا زائر الحســــــین ع🌹" 💓💓 (ع) ~🌷~🌷~🌷~ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Shahidmohammadhadizolfaghari
🕊🕊🕊 ✨✨ روزی پس از ادای نماز صبح ، رو به یکی از برادران روحانی میکند و می پرسد : " حاج آقا ! اگر کسی خواب امام علی علیه السلام را ببیند ، چه تعبیری دارد ؟ " روحانی در پاسخ می گوید : " باید دید چه خوابی دیده و ماجرا چگونه بوده است " دیگر چیزی نمی گوید ، اما دو ساعت بعد در یکی از محور های عملیاتی🍁 ، در حالیکه فرق سرش شکافته بود😭 ، به دیدار حضرتش❤️ شتافت و رستگار شد ..!! 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Shahidmohammadhadizolfaghari
#خاطرات_شهدا ✨ ☺️🕊 میگفت خسته نشدۍ از این همه رفاقت با شهدا🌹..؟! گفتم چرا #خستہ بشم..؟ تازه دارم راه🛣 درست رو میرم... گفت سخت نیست دارۍ مثہ شهدا رفتار میکنے..! گفتم خیلۍ سخته ،مثه نگه داشتن آتیش🔥 تو دسته ولی تازه دارم معنی #عشـق♥️ رو میفهمم... گفت باشہ اصلا هرچۍ تو بگے ولی آخر این #رفاقـت چیه...؟! گفتم : لیاقت نوکری #حضرت‌زینـب (س) مهر تایید #عمہ‌سادات🌸 برگشت گفت میشہ منم با شهدا دوست بشم...؟! منم این رفاقتـو میخوام... حالا باید چیکار کنم مثہ #شهدا بشم اخرهم شهید شم...؟! گفتم یہ شرط داره ، گفت چہ شرطۍ؟ گفتم: #شهادت بہ‌شرط رعایت... گفت باشہ هرچند سختہ‌ولے میخوام #شهیدانه زندگے کنم تا مثہ شهدا بمیرم...🌙 #شهید_مدافع_حرم حمیدسیاهکالی مرادی 🌹 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Shahidmohammadhadizolfaghari
🌹 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🕊 🕊🕊🕊 نشستم جلوش و زل زدم توی چشماش گفتم : " آقا معلم ! برا همسرتون درسی ، بحثی نداری .. ؟ " گفت : " حالا دیگه خونه هم شده مدرسه .. ؟ " گفتم : " استاد استاده ، چه توی خونه ، چه توی مدرسه .. ! " گفت : "هر وقت خواستی نذری کنی ، ده تا نماز شب🌷 نذر کن .. سحر خیز باش و از الان بچه ها رو عادت بده به سحر خیزی و 🌑.. " 🍃🍃🍃 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Shahidmohammadhadizolfaghari
#خاطرات_شهدا 🌹 💟مصطفی و نذرش🙏 زمانی که #هیئت را بنا کرد اصلا از نذرش اطلاعی نداشت. یک روز آمد خانه و با خوشحالی گفت: #مامان یک هیئت به اسم حضرت #عباس ( ع) زدم. 🌷خیلی خوشحال شدم و #اشک در چشم هایم جمع شد. وقتی دید دارم گریه می کنم با تعجب علتش را پرسید؟😔 اشک هایم را پاک کردم و گفتم: آخه تو رو نذر عمویم عباس(ع) کردم 🙏🌹 حالا خوشحالم که این کاروکردی . 🌷ازآنجا متوجه شدم که حسابی #هوای مصطفي را دارند. برای مصطفي خیلی اتفاقهای #خطرناکی می افتاد و همیشه ختم بخیر می شد.🌹 🌷همیشه برایم عجیب بود که چقدر #مصطفي درمعرض خطر بوده و همیشه به خیر گذشته. کنجکاو حکمت خدا می شدم..... حالا خوب دلیلش را می فهمم. #عمویم مصطفی را برای خاندان آل علی علیه السلام انتخاب کرد. #شهید_مصطفی_صدرزاده🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Shahidmohammadhadizolfaghari
#خاطرات_شهدا🌹 ✨ #حاج_احمد🕊 ✨ ⚜سرما پسرک را کلافه کرده بود سر جایش درجا می‌زد ته #تفنگ می‌خورد زمین و قرچ قرچ صدا می‌داد: ماشین تویوتا🚛 جلوتر ایستاد، احمد پیدا شد و گفت: تو مثلاَ #نگهبانی این جا⁉️ این چه وضعشه؟ یکی باید مراقب خودت باشه می‌دونی این جاده چقدر خطرناکه⚠️ ⚜دست هایش را توی هوا تکان می‌داد مثل #طلب_کارها حرف می‌زد و می‌آمد جلو، ببینم تفنگتو، تفنگ را از دست پسر بیرون کشید، چرا تمیزش✨ نکرده‌ای؟ این تفنگه یا لوله بخاری⁉️ پسر تفنگ را پس گرفت و مثل بچه ها زد زیر گریه😭 ⚜تو چطور جرئت می‌کنی به من امر و نهی کنی، می‌دونی من کی‌ام؟ من نیروی برادر #احمدم اگه بفهمه حسابتو می‌رسه، بعد هم رویش را برگرداند و گفت: اصلاَ اگه خودت بودی می‌تونستی توی این سرما❄️ نگهبانی بدی؟ #احمد شانه هایش را گرفت و محکم بغلش کرد، بی صدا اشک می‌ریخت و می‌گفت: تو رو خدا منو ببخش😢 پسر تقلا می‌کرد شانه هایش را از دست های او بیرون بکشد، دستش خورد به کلاه پشمی🎩 احمد، کلاه افتاد و احمد را شناخت سرش را گذاشت روی شانه‌اش و گریه کرد😭 #جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان🕊 💟 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Shahidmohammadhadizolfaghari
#خاطرات_شهدا 🕊 🍃🌹🍃🌹🍃🌹 ❇مرتضی می گفت: «من باید به جایی برسم که #خدا من رو با انگشت نشان بده☝️ و بگه این #مرتضی رو که میبینین؛ من عاشقش💞 شدم و خون بهاش رو با #شهادت دادم. من از مرتضی #دعای شهادت ندیدم. می گفتم: «تو خودت را برای خدا می گیری!» می گفت: «آره. این #قشنگه که خدا خودش بگه از تو خوشم اومده،😍 بیا پیش #خودم » ✍ به روایت همسربزرگوارشهید #شهید_مدافع_حرم مرتضی حسین پور 🌹 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Shahidmohammadhadizolfaghari
🕊 😔 گل🌹 رو به طرف بابا دراز کرده بود می گفت : " بابا جون بگیر " بابا نگاه می کرد و گریه می کرد تعجب کردم که چرا گل رو نمیگیره پرستار که ملحفه رو کنار زد دلم آتیش🔥 گرفت دو دست و پای پدر قطع شده بود😭 ..!! پدر گریه می کرد و دختر بهش زل زده بود.!! 🕊چه ابوالفضلی جنگیدن انها که دلشان با خدابود❣ 🕊🕊🕊🕊 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Shahidmohammadhadizolfaghari
1⃣ 🌷 🔴داستان واقعی.... شاید خیلیا بدونین ... شاید ندونین... یه روز یه پسر 19ساله 👱... که خیلیم پاک ☺️ بوده ساعت دوازده شب 🕛... باموتور🏍 توی تهران پارس بوده... داشته راه خودشو 🏍 میرفته... که یهو میبینه یه 🚘ماشین با چندتا 👥👥 پسر... دارن دوتا 👩🏻👩🏻 دخترو به زور 😨 سوار ماشین میکنن... تو ذهنش فقط یه ☝️چیز اومد... 👈ناموس... 👈ناموس 👌 کشورم ایران... میاد پایین... 😡 تنهاس... درگیر میشه.. 🗣 لامصبا چند نفر به یه نفر... 👊✋💪 توی درگیری دخترا 👩🏻👩🏻سریع فرار میکنن و دور میشن... میمونه علی و...هرزه های شهر... 😰 تو اوج درگیری بود که یه چاقو 🔪صاف میشینه رو شاهرگ گردنش..😢 میوفته زمین... پسرا درمیرن... 🏃 کوچه خلوت...شاهرگ...تنها...دوازده شب... 😭 علی تا پنج صبح اونجا میمونه ... پیرهن سفیدش😖 سرخه سرخه... مگه انسان چقد خون داره... 😔 ریش قشنگش هم سرخه... سرخ و خیس...😒 اما خدا رحیمه... یکی علی رو پیدا میکنه و میبره بیمارستان... اما هیچ بیمارستانی قبولش نمیکنه...😳 تا اینکه بالاخره ... یکی قبول میکنه و ... عمل میشه...😐 زنده میمونه😊... اما فقط دوسال بعد از اون قضیه... دوسال با زجر...بیمارستان🏥...خونه...🏠 بیمارستان...خونه... میمونه تا تعریف کنه...چه اتفاقی افتاده..😐 میگن یکی ازآشناهاش میکشتش کنار... بش میگه علی...اخه به تو چه؟ 😠چرا جلو رفتی؟ 😟 میدونی چی گفت؟ 🤔 👌گفت حاجی فک کردم 😊 دختر شماست... ازناموس 😌شما دفاع کردم... 👈جوون پر پر شده مملکتمون.... علی نوزده ساله به هزارتا ارزو رفت... 👉 رفت که تو خواهرم... 👩🏻 اگه اون دنیا انگشتشو به طرفت گرفت... 👈 گفت خداااااا... من از این گله دارم... 😡 داری جوابشو بدی...؟؟ 🌹 ___________________ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Shahidmohammadhadizolfaghari
❤️ ‍ 🕊🕊🕊 یه روز کہ اومدم خونه💒 چشماش سرخ شده بود.😔 نگاه ڪردم دیدم ڪتاب گناهان کبیره📚 شهید دستغیب تو دستاش گرفته ... بهش گفتم : گریه ڪردے🤔؟ یه نگاهے به من ڪرد و گفت : راستے اگه خدا اینطوری کہ توی این ڪتاب نوشته با ما معامله کنہ عاقبت ما چے میشه⁉️ مدتے بعد برای گروه خودشـون یه صنـدوق🗳 درست ڪرده بود و به دوستاش گفتہ بود: هر ڪس غیبت بڪنہ 50 تومان💰 بندازه توے صندوق، " باید جریمــــه بدید تا گنــــــاه تڪـــرار نشـــــه 🍃🌹🍃🌹🌹 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Shahidmohammadhadizolfaghari
در نجف تصمیم گرفت که سه روز آب و غذا کمتر بخوره یا اصلاً نخوره تا حال آقا علیه السلام رو در روز عاشورا درک کنه.روز سوم وقتی خواست از خانه بیرون بیاد که چشماش سیاهی رفت. می گفت : مثل ارباب همه جا را مثل دود می دیدم. اینقدر حال من بد شد که نمی توانستم روی پای خودم بایستم. از آن روز بیشتر از قبل مفهوم و و علیه السلام را فهمید. 🌷 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ShahidMohammadHadizolfaghari
ترکشی به سينه اش نشسته بود. برده بودنش برای آخرين عمل جراحی. قبل از عمل بلند شد که برود بهش گفتن : بمان! بعد از عمل مرخصت می کنن ،اينجوری خطرناکه. گفت: وقتی اسلام در خطر باشه من اين سينه رو نمی خوام... #خلبان_شهيد_احمد_کشوری #خاطرات_شهدا 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Shahidmohammadhadizolfaghari
#خاطرات_شهدا #زیارت_عاشــوراےهمیشگے عــملیات کربــلای ۴ بود. اتش دشمن سنگین بود.زیر یک پــل جمع شده بودیم.جای پنـــج نفر بود, اما ده نفر به زحمت خود را جا داده بودیم و پا ها از زیر پل بیرون زده بود.دیدم رضا چراغ قوه اش را بــیرون اورد و نورش را انداخت روی کتاب کوچک دعایش و شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا. گفتم رضا تو این شــرایط چه وقت زیارت خوندنه!!! خندید و گفــت مــن از اول انقلاب تا حالا یه روز هم زیارت عاشورام ترک نشده, حــتی زمانی که در سینــما کار می کــردم!.... و *شاید بــا همـین زیــارت عاشــوراها برات شهــادتش را گرفــت* 😞 #شهید_عبدالرضا_مصلی_نژاد🌷 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @Shahidmohammadhadizolfaghari
#خاطرات_شهدا ▪️سرباز آقا باید...▪️ هر شب حوالی ساعت ۱۲ با صدای خش خش ساک ورزشی اش که روی زمین کشیده میشد،متوجه آمدنش میشدم. نا نداشت از خستگی. من که حق میدادم بهش. 🔸هر کس باشد از اول #صبح برود دانشگاه پی درس و بحث،هشت #غروب برسد خانه و تمام ماندنَش بشود به قدر عوض کردن لباس و برداشتن ساک باشگاهش باشد و باز با عجله برود و تا #نیمه_شب هم تمرین کند،معلوم است دیگر رمقی نمی ماند برایش. 🔺دوره آموزشی دو ساله و تمرینات سخت ورزشی را با شوق و لذت گذراند،چون اعتقادش بود:"سرباز آقا باید سالم باشه و بدنی #قوی داشته باشه. وقتی آقا ظهور کنه برای سپاهش #بهترین ها رو انتخاب میکنه." ❗️منبع:کتاب #ابووصال 🌹🥀🌹 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 @Shahidmohammadhadizolfaghari
📜 😓حیا را از شهدا سر کلاس جواب معلمش رانمیداد🤔 میگفت: تا حجاب نداشته باشی ما باهم صحبتی نداریم... ❤️شہید محمد @ShahidMohammadHadizolfaghari
#خاطرات_شهدا 💌 . در #نجف تصمیم گرفت که سه روز آب و غذا کمتر بخوره یا اصلاً نخوره تا حال آقا #اباعبدالله_الحسین علیه السلام رو در روز عاشورا درک کنه. . روز سوم وقتی خواست از خانه 🏡بیرون بیاد که چشماش👀 سیاهی رفت. . می گفت : مثل #ارباب همه جا را مثل #دود می دیدم. اینقدر حال من بد شد که نمی توانستم روی پای خودم بایستم. . 🌺از آن روز بیشتر از قبل مفهوم #کربلا و #تشنگی و #امام_حسین علیه السلام را فهمید. .خوشا زبانی که شهدا را یاد کند با ذکر یک #صلوات🌷 #شهیدمحمدهادی_ذوالفقاری ✨ 🌸🍃 @ShahidMohammadHadizolfaghari
🌸 ✨✨ در فاصله چند متری با عراقیا درگیر شدیم کاظم روی تپه بود که زخمی شد رفتم کنارش و دیدم خون زیادی ازش رفته خواستم بلندش کنم که گفت : "برو و منو اینجا بزار " بهش گفتم : " تو رو می رسونم بیمارستان اما کاظم" گفت : " آقا در مقابلم نشسته .. " آرام گفت : 🌹السلام علیک یا امام زمان'عج' و پر کشید🕊 🦋👇🏻🦋👇🏻🦋 https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981 ❤️ڪانال شهیـــــد محمــــدهــــادے‌ذوالفقـــارے❤️
🌸 🍃 فوتبال یا قرآن👇 مسئله از همان کودکی در احمد شکل گرفت‌ من هم به فوتبال، دو و شنا علاقه داشتم. از همان کودکی هروقت میخواستم با دوستان فوتبال بروم احمد را هم می بردم. از همان جا عشق در احمد شکل گرفت‌ آرام آرام فوتبالش خوب شد تا جایی که برای تیم منتخب استان قم دعوت شد. آمد پیش من و گفت: بابا چه کار کنم؟ گفتن: تصمیم با خودته. اگه خواستی برو فوتبال، اگرم خواستی برو موسسه برای حفظ قرآن. چون مسئله حفظ قرآن پیش آمد فوتبال را تعطیل کرد. راوی: پدر شهید 🦋👇🏻🦋👇🏻🦋 https://eitaa.com/joinchat/3048734740Cd4d2cbd981 ❤️ڪانال شهیـــــد محمــــدهــــادے‌ذوالفقـــارے❤️
🌷 😍♥️ زاده مـداحـ بـود و عاشـقـ (سلام‌الله علیها)✨... آیـت‌الله مـیردامـادیـ نقـل میـ کـرد:🕊 بـعـد از مـحـمدرضـا خـوابشـ رو دیدـم و بهـش گفتمـ: - مـحمـدرـضا! ایـنـ همـه از حـضرـت زهـرا سـلام‌الله علیها🌹 گفــتی و خـوـندی، چـه ثـمـریـ براـت داـشــت؟ بـلافاصـلـه گفـت: - همین که در آغوـش فرزندـش حـضـرت مهـدی (عجل الله تعالی فرجـه) جـان دادم،برام کافیـه...😍 🌷 📚منبع : ✨💖الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💖✨ |°•نِعٔمَ‌الٔرِفیْقٔ•°|
💫وقــتی کـار فـرهـنگـی را شـروع مـی‌کـنـید بـا اولـین چـیـزـی کـه بـایـد بـجـنگیـمـ خـودمـاـن هـسـتـیـم..👌 ✅وـقـتـی کـه کـارـتان مـی‌گیرـد تـازـه اوـل اسـت ♨️زیـرا بـه سـراغـتـان مـی‌آیـد... ❣ |°•نِعٔمَ‌الٔرِفیْقٔ•°|