🌷شهید نظرزاده 🌷
🌹خدایا شهادت را نصیبم کن، دلم برای #حسین_خرازی پر میکشد، دلم برای شهدا پرمیکشد 🌹دنیا را رها کنید،دن
#شهید_کاظمی یار صادق و راستین سرداران ⇜شهید باکری 🌷
⇜زینالدین
⇜ #خرازی
⇜همت
⇜بقایی و... بود
و تمام وجود خود را #وقف حضور در جبهههای نبرد کرده بود و بیشک یکی از برجستهترین و مقتدرترین #فرماندهان دفاع مقدس محسوب میشود👌
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید_کاظمی یار صادق و راستین سرداران ⇜شهید باکری 🌷 ⇜زینالدین ⇜ #خرازی ⇜همت ⇜بقایی و... بود و تم
7⃣5⃣9⃣ #خاطرات_شهدا🌷
💠خاطره سردار حاج قاسم سلیمانی
از سردار شهید حاج احمد کاظمی🌷
🔰هیچ #جلسه ای، هیچ خلوتی، جلسه رسمی، جلسه دوستانه، جلسه خانوادگی، مسافرتی وجود نداشت🚫 كه او #یاد باكری و خرازی و همت و این شهدا🌷 را نكند.
🔰هیچ نمازی📿 ندیدم، كه احمد بخواند و در قنوت یا در پایان نماز گریه نكند😭 وپیوسته این ذكر:⇜«یا رب الشهدا، یا رب الحسین، یا رب المهدی » ورد زبان #احمد بود و بعد گریه می كرد.
🔰از دست دادن احمد همه را ناراحت كرد😔 اما آن چیزی كه بچه های جبهه با احمد #دلخوش بودند و با رفتن او غمگین شدند این بود كه، احمد #تداعی رفتارهای جنگ بود✊ تداعی خلوص، صفا، پاكی، صداقت بود.
🔰وقت سخن با احمد ناخودآگاه آدم را به یاد #خرازی می انداخت💭 به یاد #همت🌷 می انداخت حیای احمد آدم را به یاد آن انسان پر از #حیای جنگ می انداخت.
#شهید_احمد_کاظمی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
روز اول بود که همه ورودی های #دانشگاه امام حسین (علیه السلام) دور هم جمع شده بودیم، دوری از خانواد
💠 #مجروحیت_وتحمل_درد
🌷دفعه دوم که اومده بود سوریه یه #ترکش خورد تو دستش. همه طبق معمول تو این فکر بودن که الان سید مجتبی (شهید حسین معز غلامی) با یه ماشین برمی گرده #عقب که به دستش رسیدگی کنه و خون ازش نره.
🌷ولی دیدیم خیلی #آروم و بدون هیچ ترسی و بدون اینکه درد رو توی چهره اش نشون بده رفت ی گوشه نشست و شروع کرد به بیرون آوردن #ترکش با ناخنگیر !
🌷می گفت: نمی تونم برم عقب کار رو زمینه؛ بعدشم #خودش دستشو پانسمان کرد و پاشد.
🌷چون #فرمانده بود تمام تلاششو می کرد که حتی ی ذره هم احساس درد و ضعف تو چهره اش
معلوم نباشه و روحیه بقیه #تضعیف نشه .
#شهید_حسین_معزغلامی🌺
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
👈 چـــادر ٺـو
عَلَم این جبهـۂ #جنگ_نرم اسٺ
#علمـدار_حــیا 🌸
مــبادا دشمن،
چــادر از سـرٺ بردارد
گردان #فاطمـی باید
با چادرش، بوے یــ🌸ــاس را در شــهر پخش ڪند
#بانوی_زینبی
این را بدان که #زینب
همان کسی ست که در راه #عفتش عباس میدهد.
#با_چادرمان_مدافع_حرمیم✌️
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌺🍃🌺 در دانشگاه رشته ی #مدیریت می خواند؛ سال ۸۸ در جریان #فتنه کلا چند روز وسط معرکه بود، شوخی که ن
🔻 #تقید به نماز _حفظ حریم نامحرم
به دوستش گفت: بیا یه کاری کنیم
رفیقش سرش را انداخت پایین و با #اخم گفت: چکار کنیم؟
رسول گفت بیا قرار بذاریم مراقب دوتا چیز توی #دوستی باشیم.
➖مراقب چی؟
یکی نماز؛ بخصوص #نماز_صبح، یکی هم #نگاه_به_نامحرم ....
#رفیق_مثل_رسول
#شهید_رسول_خلیلی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠اینک شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_منوچهر_مدق به روایت همسر(فرشته ملکی) 9⃣2⃣ #قسمت_بیست_ونه 💞آن ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻓ
﴾﷽﴿
📚 #رمان
#اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_منوچهر_مدق
به روایت همسر(فرشته ملکی)
0⃣3⃣ #قسمت_سی
💞ﺑﻌﺪ از ﺟﻨﮓ و ﻓﻮت اﻣﺎم زﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎ آدم ﻫﺎي ﺟﻨﮓ وارد ﻣﺮﺣﻠﻪ ي ﺟﺪﯾﺪي ﺷﺪ. ﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﻣﺎ را ﻣﯽ ﺷﻨﺎﺧﺖ و ﻧﻪ ﻣﺎ ﮐﺴﯽ را ﻣﯽ ﺷﻨﺎﺧﺘﯿﻢ.اﻧﮕﺎر ﺑﺮاي اﯾﻦ ﺟﻮر زﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮدن ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﺸﺪه ﺑﻮدﯾﻢ. ﺧﯿﻠﯽ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﻋﻮض ﺷﺪ. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ:ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺗﺎ دﯾﺮوز ﺑﺎﻫﺎش ﺗﻮي ﯾﮏ ﮐﺎﺳﻪ آﺑﮕﻮﺷﺖ ﻣﯽ ﺧﻮردﯾﻢ، ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﯿﻢ ﺑﺮوﯾﻢ ﺗﻮي اﺗﺎﻗﺶ، ﺑﺎﯾﺪ از ﻣﻨﺸﯽ و ﻧﻤﺎﯾﻨﺪه و دﻓﺘﺮ دارش وﻗﺖ
ﻗﺒﻠﯽ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ. ﺑﺤﺚ درﺟﻪ ﻫﻢ ﻣﻄﺮح ﺷﺪ. ﺑﻪ ﻫﺮ ﮐﺲ ﺑﺮ اﺳﺎس ﺗﺤﺼﯿﻼت و درﺻﺪ ﺟﺎﻧﺒﺎزي و ﻣﺪت ﺟﺒﻬﻪ ﺑﻮدن درﺟﻪ ﻣ ﯽ دادﻧﺪ. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﻫﯿﭻ ﻣﺪرﮐﯽ را رو ﻧﮑﺮد. ﺳﺮش را اﻧﺪاﺧﺘﻪ ﺑﻮد ﭘﺎﯾﯿﻦ و ﮐﺎر ﺧﻮدش را ﻣﯽ ﮐﺮد، اﻣﺎ ﮔﺎﻫﯽ ﮐﺎﺳﻪي ﺻﺒﺮش ﻟﺒﺮﯾﺰ ﻣﯽ ﺷﺪ .ﺣﺘﯽ اﺳﺘﻌﻔﺎ داد ﻗﺒﻮل ﻧﮑﺮدﻧﺪ.
💞ﺳﺎل ﺷﺼﺖ و ﻧﻪ، ﭼﻬﺎر ﻣﺎه رﻓﺖ ﻣﻨﻄﻘﻪ. آن ﻗﺪر ﺣﺎﻟﺶ ﺧﺮاب ﺷﺪ ﮐﻪ ﺧﻮن ﺑﺎﻻ ﻣﯽ آورد. ﺑﺎ آﻣﺒﻮﻻﻧﺲ آوردﻧﺪش ﺗﻬﺮان و ﺑﯿﻤﺎرﺳﺘﺎن ﺑﺴﺘﺮي ﺷﺪ.
از ﺳﺮ ﺗﺎ ﭘﺎش ﻋﮑﺲ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ . ﭼﻨﺪ ﺑﺎر آﻧﺪوﺳﮑﻮﭘﯽ ﮐﺮدﻧﺪ و از ﻣﻌﺪه اش ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺑﺮداري ﮐﺮدﻧﺪ، اﻣﺎ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻧﺪ ﭼﻪش اﺳﺖ. ﯾﮏ ﻫﻔﺘﻪ ﻣﺮﺧﺺ ﺷﺪه ﺑﻮد.
💞ﮔﻔﺖ: "ﻓﺮﺷﺘﻪ، دﻟﻢ ﯾﮏ ﺟﻮري اﺳﺖ .اﺣﺴﺎس ﻣﯽ ﮐﻨﻢ روده ﻫﺎم دارد ﺑﺎد ﻣﯽ ﮐﻨﺪ."
دو ﺳﻪ ﺗﺎ ﺗﻮت ﺳﻔﯿﺪ ﻧﻮﺑﺮاﻧﻪ ﮐﻪ ﺟﻤﺸﯿﺪ آورده ﺑﻮد، ﺧﻮرده ﺑﻮد. ﻧﻔﺲ ﮐﻪ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪ، ﺷﮑﻤﺶ ﻣﯽ آﻣﺪ ﺟﻠﻮ و ﺑﺮ ﻧﻤﯽ ﮔﺸﺖ. ﺷﺪه ﺑﻮد ﻋﯿﻦ ﻗﻠﻮه ﺳﻨﮓ. زود رﺳﺎﻧﺪﯾﻤﺶ ﺑﯿﻤﺎرﺳﺘﺎن. اﻧﺴﺪاد روده ﺷﺪه ﺑﻮد. دوﺑﺎره از روده اش ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺑﺮداري ﮐﺮدﻧﺪ. ﻧﻤﻮﻧﻪ را ﺑﺮدم آزﻣﺎﯾﺸﮕﺎه. ﺗﺎ ﺑﺮﮔﺮدم ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ را ﺑﺮده ﺑﻮدﻧﺪ ﺑﺨﺶ ﺟﺮاﺣﯽ. دوﯾﺪم ﺑﺮوم ﺑﺎﻻ، ﯾﮏ دﺧﺘﺮ داﻧﺸﺠﻮ ﺳﺮ راﻫﻢ را ﮔﺮﻓﺖ.
ﮔﻔﺖ: "ﺧﺎﻧﻮم ﻣُﺪق اﯾﻨﻬﺎ ﺗﺸﺨﯿﺺ ﺳﺮﻃﺎن داده اﻧﺪ وﻟﯽ ﻏﺪه را ﭘﯿﺪا ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ. ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﺷﮑﻤﺶ را ﺑﺎز ﮐﻨﻨﺪ و ﺑﺒﯿﻨﻨﺪ ﻏﺪه ﮐﺠﺎﺳﺖ.
ﮔﻔﺘﻢ: "ﻣﮕﺮ ﻣﻦ ﻣﯽ ﮔﺬارم."
ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ را آﻣﺎده ﮐﺮده ﺑﻮدﻧﺪ ﺑﺒﺮﻧﺪ اﺗﺎق ﻋﻤﻞ.
ﮔﻔﺘﻢ: "دﺳﺖ ﺑﻬﺶ ﺑﺰﻧﯿﺪ روزﮔﺎرﺗﺎن را ﺳﯿﺎه ﻣﯽ ﮐﻨﻢ.
ﭘﻨﺒﻪ ي اﻟﮑﻞ را ﺑﺮداﺷﺘﻢ، ﺳﺮم را از دﺳﺘﺶ ﮐﺸﯿﺪم و ﻟﺒﺎس ﻫﺎش را ﺗﻨﺶ ﮐﺮدم. زﻧﮓ زدم ﭘﺪرم و ﮔﻔﺘﻢ ﺑﯿﺎﯾﺪ دﻧﺒﺎﻟﻤﺎن. ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺘﻢ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ را از آﻧﺠﺎ ﺑﺒﺮم. دﮐﺘﺮ ﮐﻪ ﺳﻤﺎﺟﺘﻢ را دﯾﺪ،ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﻧﻮﺷﺖ، ﮔﺬاﺷﺖ روي آزﻣﺎﯾﺶ ﻫﺎي ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ و ﻣﺎ را ﻣﻌﺮﻓﯽ ﮐﺮد ﺑﻪ دﮐﺘﺮ.......، ﺟﺮاح ﻏﺪد ﺑﯿﻤﺎرﺳﺘﺎن ﺟﻢ.
💞ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ را روز ﻋﺎﺷﻮرا ﺑﺴﺘﺮي ﮐﺮدﯾﻢ ﺑﯿﻤﺎرﺳﺘﺎن ﺟﻢ. اذان ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ، ﺑﺎ اﯾﻦ ﮐﻪ ﺳِﺮُم داﺷﺖ، ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ اﯾﺴﺘﺎد و ﻧﻤﺎز ﺧﻮاﻧﺪ. ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮد. ﺳﻼم ﻧﻤﺎزش را ﮐﻪ داد، رﻓﺖ ﺳﺠﺪه و ﺷﺮوع ﮐﺮد ﺑﺎ ﺧﺪا ﺣﺮف زدن:"ﺧﺪاﯾﺎ ﮔﻠﻪ دارم. ﻣﻦ اﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺳﺎل ﺟﺒﻬﻪ ﺑﻮدم.ﭼﺮا ﻣﻦ را ﮐﺸﺎﻧﺪه اي اﯾﻨﺠﺎ، روي ﺗﺨﺖ ﺑﯿﻤﺎرﺳﺘﺎن؟ ﻣﻦ از اﯾﻦ ﺟﻮر ﻣﺮدن ﻣﺘﻨﻔﺮم....
#ادامه_دارد...🖊
📝به قلم⬅️ #مریم_برادران
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✫⇠اینک شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_منوچهر_مدق
به روایت همسر(فرشته ملکی)
1⃣3⃣ #قسمت_سی_ویک
💞ﺑﻌﺪ ﻧﺸﺴﺖ روي ﺗﺨﺖ ﮔﻔﺖ:"ﯾﮏ ﺟﺎي ﮐﺎرم ﺧﺮاب ﺑﻮد. آن ﻫﻢ ﺗﻮ ﺑﺎﻋﺜﺶ ﺑﻮدي. ﻫﺮ وﻗﺖ ﺧﻮاﺳﺘﻢ ﺑﺮوم آﻣﺪي ﺟﻠﻮي ﭼﺸﻤﻢ ﺳﺪ ﺷﺪي. ﺣﺎﻻ دﯾﮕﺮ ﺑﺮو. ﻫﻤﻪي ﺑﯽ ﻣﻬﺮي و ﺳﺮﺳﻨﮕﯿﻨﯿﺶ ﺑﺮا ي اﯾﻦ ﺑﻮد ﮐﻪ دل ﺑﮑﻨﻢ . ﻣﯽ داﻧﺴﺘﻢ.
ﮔﻔﺘﻢ: "ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺧﺎن ﻫﻤﭽﯿﻦ ﺑﻪ رﯾﺸﺖ ﭼﺴﺒﯿﺪه ام و وﻟﺖ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ. ﺣﺎﻻ ﺑﺒﯿﻦ."
ﻣﺎ روزﻫﺎي ﺳﺨﺖ ﺟﻨﮓ را ﮔﺬراﻧﺪه ﺑﻮدﯾﻢ. ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮدم اﯾﻦ روزﻫﺎ ﻫﻢ ﻣﯿﮕﺬرد، ﭘ ﯿﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ و ﺑﻪ اﯾﻦ روزﻫﺎ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯾﻢ. ﻧﺎﻫﺎر ﺑﯿﻤﺎرﺳﺘﺎن را ﻧﺨﻮرد. دﻟﺶ ﻏﺬاي اﻣﺎم ﺣﺴﯿﻦ(ع) ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺖ. دﮐﺘﺮش ﮔﻔﺖ:"ﻫﺮﭼﻪ دﻟﺶ ﺧﻮاﺳﺖ ﺑﺨﻮرد. زﯾﺎد ﻓﺮﻗﯽ ﻧﺪارد." ﺑﻪ ﺟﻤﺸﯿﺪ زﻧﮓ زدم و او از ﻫﯿﺌﺖ ﻏﺬا و ﺷﺮﺑﺖ آورد. ﻫﻤﻪ ي ﺑﺨﺶ را ﻏﺬا دادﯾﻢ. دو ﺑﺸﻘﺎب ﻣﺎﻧﺪ ﺑﺮاي ﺧﻮدﻣﺎن.ﯾﮑﯽ از ﻣﺮﯾﺾ ﻫﺎ آﻣﺪ. ﺑﻬﺶ ﻏﺬا ﻧﺮﺳﯿﺪه ﺑﻮد. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺑﺸﻘﺎب ﻏﺬاش را داد ﺑﻪ او و ﺳﻪ ﺗﺎﯾﯽ از ﯾﮏ ﺑﺸﻘﺎب ﺧﻮردﯾﻢ. ﻧﮕﺮان ﺑﻮدم دوﺑﺎره دﭼﺎر اﻧﺴﺪاد روده ﺑﺸﻪ، اﻣﺎ ﺑﻌﺪ از ﻇﻬﺮ ﮐﻪ از ﺧﻮاب ﺑﯿﺪار ﺷﺪ ﺣﺎﻟﺶ ﺑﻬﺘﺮ ﺑﻮد.
ﮔﻔﺖ: "از ﯾﻪ ﭼﯿﺰ ﻣﻄﻤﺌﻨﻢ. ﻧﻈﺮ اﻣﺎم ﺣﺴﯿﻦ روي ﻣﻦ ﻫﺴﺖ. ﻓﺮﺷﺘﻪ، ﻫﺮ بلایی ﺳﺮم ﺑﯿﺎد ﺻﺪام در ﻧﻤﯿﺎد."
💞{ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺪار ﻣﺎﻧﺪ. ﻧﻤﺎز ﻣﯽ ﺧﻮاﻧﺪ، دﻋﺎ ﻣﯽ ﮐﺮد، زل ﻣﯽ زد ﺑﻪ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﮐﻪ آرام ﺧﻮاﺑﯿﺪه ﺑﻮد ،اﻧﮕﺎر ﻓﺮدا ﺧﯿﻠﯽ ﮐﺎر دارد. از ﺧﻮدش ﺑﺪش آﻣﺪ. ﺗﻈﺎﻫﺮ ﮐﺮدن را ﯾﺎد ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮد. ﮐﺎري ﮐﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯽ ﮐﺮد ﺑﺘﻮاﻧﺪ. اﯾﻦ ﭼﻨﺪ روز ﺗﺎ آﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﺗﻮاﻧﺴﺘﻪ ﺑﻮد ، ﭘﻨﻬﺎﻧﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮده ﺑﻮد و ﺟﻠﻮي ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺧﻨﺪﯾﺪه ﺑﻮد. دﮐﺘﺮ ﺗﺸﺨﯿﺺ ﺳﺮﻃﺎن روده داده ﺑﻮد. ﺳﺮﻃﺎن ﭘﯿﺸﺮﻓﺘﻪي روده ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻌﺪه زده ﺑﻮد. ﺟﻮاب ﮐﻤﯿﺴﯿﻮن ﺳﭙﺎه ﻫﻢ آﻣﺪه ﺑﻮد: ﺟﺎﻧﺒﺎز ﻧﻮد درﺻﺪ. ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ دﯾﺮوز زﯾﺮ ﺑﺎر ﻧﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮدﻧﺪ ﮐﻪ اﯾﻦ ﺑﯿﻤﺎري ﻫﺎ از ﻋﻮارض ﺟﻨﮓ ﺑﺎﺷﺪ. ﺑﺎ اﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺑﺎز ﺑﻨﯿﺎد ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮد ﺑﯿﻤﺎري ﻫﺎي ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﻣﺎدرزادي اﺳﺖ.
ﻫﻤﻪ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺑﻮدﻧﺪ؛ ﻓﺮﺷﺘﻪ، ﺟﻤﺸﯿﺪ، دوﺳﺘﺎن ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ. اﻣﺎ ﺧﻮدش ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪ ﮐﻪ « وﻗﺘﯽ ﺑﻪ دﻧﯿﺎ آﻣﺪم، ﺑﺪﻧﻢ ﭘﺮ از ﺗﺮﮐﺶ ﺑﻮد. ﺧﺐ، راﺳﺖ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ.» ﻫﯿﭻ وﻗﺖ ﻧﺘﻮاﻧﺴﺘﻪ ﺑﻮد ﻣﺜﻞ او ﺳﮑﻮت ﮐﻨﺪ...
#ادامه_دارد...🖊
📝به قلم⬅️ #مریم_برادران
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
Beheshty950509_05.mp3
6.75M
🎵 #صوت_شهدایی
✨آرزوم اینه که #مدافع_حرم باشم....
✨روسفید پیش خواهر #شاه_کرم باشم😔
🎤🎤 #سیدرضا_نریمانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh