🌷شهید نظرزاده 🌷
♨️شهید حرمی که مثل مادرش #زهرا (س) بین درو دیوار ســ🔥ـوختـــ 🔹یکی دو سال بود #عباس خیلی اصرار می کر
✍برای #رفیق_آسمانی🕊
🍂 #سه_سال گذشت از اولین
روزی که خبر آسمانی شدنت در دنیـ🌎ــا پیچید و هزار هزار چشم خیره به عکس📸 هایی که از #تو دست به دست میشد
🌾آری سه سال گذشت از #اولین
نگاهی که به نگاه معصوم تو گره خورد
و انگار دلمـ💗 پر شد از #وجود_تو!
🍂سه سال گذشت از اولین روزی که
دوست داشتم #خودم را در آینه دلم شبیه تو👥 ببینم، همان قدر #معصوم
و پاک و نورانی✨
🌾دوست داشتم از تو بشنوم🎧 از زندگی پر برکتی که در #جوانی، آسمانی ات کرد و بدانم چه کردی‼️ که خدا کنار نامت به خط خون نوشت #شهیـــد!
🍂دوست داشتم شبیه تو نمــاز بخوانم؛ شبیه تو #زندگی کنم، جایی باشم که تو بودی👤 و راهی را بروم
که #تو_رفتی و دقیقا پا👣 جای پای
تو بگذارم که شاید من هم #شبیه_تو
عاقبت به خیر باشم✅
که شاید ...
#شـهـید_شوم_شبیه_تو!
#شهید_عباس_دانشگر🌷
#شهید_دهه_هفتادی_مدافع_حرم
#سالروز_شهادت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍برای #رفیق_آسمانی🕊 🍂 #سه_سال گذشت از اولین روزی که خبر آسمانی شدنت در دنیـ🌎ــا پیچید و هزار هزار
4⃣1⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠 شهادت عباس
⚜روستایی که تا یک هفته پیش تا مرز #سقوط رفته بود با همت، #شجاعت و رشادت های عباس و چند نفر از دوستان اینطور نشد🚫 و ما یک هفته زیر آتش سنگین و حملات دشمن💥 #مقاومت کردیم.
⚜وقتی روز آخر #روستا سقوط کرد و ما مجبور به ترک روستا شدیم به ما گفته شد که باید روستای پشتی را #پر_کنید تا دشمن نتونه از این جلوتر بیاد📛. یکی از بچه هامون زخمی شده بود و قرار شد ما اون رو به بهداری🚑 برسونیم.
⚜منم به #عباس گفتم بیا همراه ما بریم و این دوستمون رو برسونیم بهداری ولی عباس قبول نکرد❌. قرار شد عباس با #فرمانده تیپ بروند سمت منطقه جدید. دوباره بهش گفتم: عباس اینجا دیگه کاری نیست و بقیه هستند، بیا #بریم.⚡️ولی بازم عباس قبول نکرد.
⚜سر یک سه راهی╣ #راه_ما از هم جدا می شد. ما می خواستیم بریم به راست➡️ و سمت بهداری ولی عباس و بقیه به سمت چپ⬅️. #نگاهای_آخر ما بود، لبخند روی لبش😄 بود و داشت به من نگاه می کرد که از هم جدا شدیم💕.
⚜تقریبا دو ساعت⌚️ بعدش به ما خبر رسید که عباس به #شهادت رسیده و نمیشه جنازه عباس رو برگردوند عقب😔. شب اون منطقه خیلی ناامن بود و اصلا امکانش نبود که بشه #پیکرعباس رو عقب آورد.عباس #شب_جمعه پیکرش تنها افتاده بود.
⚜ما صبر کردیم و تقریبا ساعت 11 یا 12 جمعه بود که رفتیم به منطقه #شهادت_عباس. به ما گفته بودند که اونجا به دوتا ماشین🚙 #موشک_تاو اصابت کرده و شما باید احتمالا پیکر عباس رو کنار ماشین جلویی پیدا کنید.
⚜ما تا نزدیکی های دشمن رفتیم ولی ماشینی پیدا نکردیم😔. بعد خبر دار شدیم که اون ماشینی که ازش گذشتیم🚕 همون ماشینی بوده که پیکر عباس⚰ کنارش قرار داشته.
⚜داشتیم برمی گشتیم، یه مسجد 🕌حوالی اون منطقه بود و ما که از کنار این مسجد رد شدیم، یکی از دوستان گفت: به حق همین مسجد ان شاالله که پیکر عباس رو #پیدا می کنیم. آخه ما سر پیدا نشدن پیکر یکی دیگه از دوستان #شهیدمون خیلی زجر کشیدیم و طاقت نداشتیم که دیگه پیکر عباس هم برنگرده😭.
⚜وقتی دوباره رسیدیم به ماشینها، من بین #ماشین_سوخته_ودیوار، یک جسد سوخته دیدم که هرچه نزدیک تر می شدیم بیشتر شمایل عباس در آن دیده میشد😭. چون عباس قد بلند و هیکل رشیدی👤 داشت و وقتی رسیدیم بدون دیدن چهره اش و بدون هیچ تردید تشخیص دادم که این #عباس است
⚜چون دوتا انگشترهای عباس💍 را در دستش دیدم. فهمیدم که خود عباس است. یکی از این انگشترها رو یکی از بچه های #سوریه بهش یادگاری داده بود و به عباس گفته بود که من #شهید_میشم و وقتی که این انگشتر رو دیدی یاد من کن،⚡️ ولی عباس از همه جلو زد🕊. ولی کجا بودی ببینی که الآن عباس خودش #شهید شده و تو باید یادش کنی🌷.
#شهید_عباس_دانشگر
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
مشترک مورد نظر_1396-12-1-16-51.mp3
3.36M
🔊 #صوت_ویژه
📱 مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد...📞☎️
🌹 #شهید_عباس_دانشگر 🌹
🗣 سجاد نوری...
👇👇👇
@shahidNazarzadeh
4_5785005233256006271.pdf
11.4M
#فایلpdf
ویژه نامه #اذان_صبح_به_وقت_حلب
💠 زندگی نامه، خاطرات، دستنوشته ها و تصاویر......
⚜جوان مومن انقلابی
⚜شهید دهه ی هفتادی
⚜مجاهد فکری و فرهنگی
#شهید_عباس_دانشگر🌷
#شهید_مدافع_حرم
#خیلی_زیبا_و_تاثیر_گذاره
#خصوصا_برای_جوانان👌👌
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌺🍃🌺🍃 🍃هر جا می رفت، می ریختند دورش. یک شب داخل مسجدی بودیم نزدیک حلب، کارمان تمام شده بود.یک دفعه
✍ #خاطره_شهدا🌷
مصطفی صدرزاده روز #تاسوعا شهید شد.
خیلی دمغ و ناراحت بودیم. کمرمان شکسته بود. عصر عاشورا بعد از شکسته شدن #محاصره توانستیم به عقب برگردیم.
با عمار رفتیم مقر، با چند نفر دیگر روضه گرفته و به سر و صورتشان گِل مالیده بودند. با سر و ریش گِل زده آمد پیش ما.
تکتک نیرو های سید ابراهیم را #بوسید. جملهاش به بچه های عرب زبان این بود:《أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ》 به من که رسید، توی گوشم آرام گفت:《غصه نخور! منم چند روز دیگه #مهمان سید ابراهیم هستم.》
📚قسمتی از کتاب #عمار_حلب
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#شهدای_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠خواب مادر شهید 🌷درد #فراق و دوری احمد برایم رنجآور شده بود😔 و گاهی #سخنان اطرافیان بر دردم میافز
دل من تنگ همین
یک لبخنـــد
و تـــو در
خنده مستانه خود
می گـذری
نوش جانتـــ
امّـا
گاه گاهـی
به دل خسته ما هم
نظـری ...
#بهوقتدلتنگیت😔
#شهید_احمد_مکیان🌷
#طلبه_شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
دل من تنگ همین یک لبخنـــد و تـــو در خنده مستانه خود می گـذری نوش جانتـــ امّـا گاه گاهـی به د
5⃣1⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
💠خواب شهید صدرزاده را دیده بود
🌸دوره آخری که همراه احمد در منطقه بودم، دیگـر خبری از احمد سابق نبود.
انگار داشت خودش را آماده #پرواز می کرد. کمتر شوخی می کرد، اوقات فراغتش را مشغول قرائت #قرآن بود.اگر کوچک ترین غیبت می شنید، #تذکر می داد یا از مجلس بیرون می رفت.
🌸یک روز وقتی از #خواب بیدار شد، ناراحت بود. آنقدر اصرار کردم تا دلیل ناراحتی اش را گفت #خوابِ سید ابراهیم را دیده بود(شهید مصطفی صدر زاده) بعد از شهادت سیدابرهیم اولین باری بود که خوابش را می دید. می گفت:"سید با #خنده، ولی طوری که بخواد طعنه بزنه بهم گفت: بامعرفتا! به شماها هم میگن #رفیق! چرابه خانواده ام سر نمی زنید؟!"
🌸دوباره چند روز بعد ناراحت و بی قرار بود ولی چیزی نمی گفت.با کلی #اصرار و التماس حرف از زیر زبانش کشیدم.
گفت: "دوباره خواب سید ابراهیم رو دیدم.توی عالم خواب شروع کردم به #گریه کردن که سیدجان پس کِی نوبت من میشه؟ #خسته ام.خودت برام یکاری بکن"
🌸می گفت: سید درجواب #لبخند ملیحی زد و گفت: "غصه نخور. همه رفقایی که #جامانده اند، شهادت روزیشون میشه."
حالا که احمد رفته تنها دلخوشی ام همین جمله سید ابراهیم است.و به امید روزی هستم که خودم را دوباره در جمعشان ببینم.
راوی:دوست و همرزم شهید
#شهید_احمد_مکیان🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔹هر دو #زانوهایش را از دست داده بود وهمیشه درد⚡️ شدیدی داشت. #مینیسک پاهایش حسابی دچار مشکل شده بود
🍃🌸🍃🌺
🔸هـــــر چه گفتیم
🔹جــز #حکایت دوست💞
🔸در همـــه #عمر
🔹از آن پشـــمانیم😔
#شهید_محمدتقی_سالخورده🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍برای #رفیق_آسمانی🕊 🍂 #سه_سال گذشت از اولین روزی که خبر آسمانی شدنت در دنیـ🌎ــا پیچید و هزار هزار
🍃🌸🍃🌸🍃
شهيد دانشگر كمي قبل از شهادت نماز ظهر را در تيررس #دشمن اقامه ميكند؛ مثل ياران حسين(ع) اما باز هم #آرام است و اين موقعيت خطرناك از كيفيت نمازش كم نميكند
كسي نميداند در اين #نماز ميان عباس وخدا چه ميگذرد. او چند ساعت بعد به شهادت ميرسد...
«عباس ساعت سه و نيم بعد از ظهر پنجشنبه 95/3/20 به شهادت رسيد ولي ما در مقر بوديم #نميدانستيم كه عباس شهيد شده يا نه فقط ميدانستيم كه عباس براي جلوگيري از پيشروي دشمن به جلو رفته،
موقع #غروب خورشيد بود كه همه نگران بوديم و ميگفتيم عباس الان مياد، سياهي شب فرارسيد همه بيقرار بوديم.
گاهي از مقر بيرون ميآمديم #چشمانتظار عباس بوديم، از سر شب تا صبح هرصدايي كه ميآمد همه بيرون ميپريديم كه عباس اومد،عباس اومد
صبح فرارسيد، نيروهايي که براي #تفحص جلو رفتند، پيكر مطهرش را به عقب آوردند، ديديم #خون صورت عباس را خضاب كرده و سرخياش سرزمين #حلب را رنگین کرده است»
#شهید_عباس_دانشگر
#کلنا_عباسک_یازینب(س)
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
@shahed_sticker۲۳۰.attheme
221.2K
• #شهید_عباس_دانشگر ۳
• #تم_رفیق_شهید 📲
• #تم
🔻تم_های_جذّاب_ایتا😍👇
ایتایی متفاوت رو تجربه کن👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1214906384Cdb15194a25
Recording۲۰۱۵۰۶۰۴_001_1395-6-27-23-58.amr
369.3K
صوت ضبط شده #شهید_عباس_دانشگر
درجنوب حلب سوریه
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh