eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.1هزار عکس
7.4هزار ویدیو
209 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
مرا خوانده ای و عاشـ♥️ـق کرده ای دُرست✔️ 💥اما هم بین تمام دوست داشتنی های💖 عالم در لابلای هزاران چشــ👀ـم نگاه "انتخاب" کرده ام 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🌼حل میشود شکوهِ غزل 🍃در 🌼ای هر چه هست و نیست 🍃در عالم تـ♥️ـو 🌼هر شب به  فکر می‌کنم 🍃هر بی‌قرارترینم💓 برای تو 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
سلام ما به لبخندشهیدان♥️ به ذکرروی سلام مابه گمنامان🌷 لشگر به تسبیحات معبر همان‌هایی که عمری کردند اگر رفتند دیگر برنگردند😔 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پدرت و خودت گنج مقامی♥️ پدرت حضرت خورشیــ☀️ـد و خودت تمامی غنچه ای🌹 نیست که نفست را نشناسد تو که ذکر و درودی و سلامی😍 (ع) 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
مداحی آنلاین - دوباره پای دلم به سمت میخونه رفت - میرداماد.mp3
3.78M
🌸 (ع)🌸 💐دوباره پای دلم به سمت میخونه رفت 💐لب عطش زده ام روز لب پیمونه رفت 🎤 بسیار زیبا👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
مادرش #چهل روز میهمان امامزاده شد و در این چله پیکر پسرش را از حضرت زینب س #طلب کرد. روز چهلم از #ه
🔻 مادر شهید 🔹یک روز با من تماس☎️ گرفت گفت مادر به همین زودی می‌خواهم بروم "کربلا" همه کارهایش این طورغافل گیر کننده بود خوشحال شدم. 🔸کمتر از سه روز پاسپورتش📖 را آماده کرد و به رفت. وقتی برگشت واقعا تحول عجیبی در او احساس می‌کردم بیشتر از غریبی و یارانش می‌گفت. 🔹مدت کمی نگذشته بود که گفت: مادر به مهم دیگری خواهم رفت دلم گواهی بد می‌داد😢 گفت: نگران نباش به یک دوره موتور سواری می‌رویم. زنگ زدم به برادرش او هم گفته‌اش را تایید کرد. 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔻 مادر شهید 🔹یک روز با من تماس☎️ گرفت گفت مادر #حلالم_کنید به همین زودی می‌خواهم بروم "کربلا" همه ک
5⃣3⃣2⃣1⃣ 🌷 🔰به (س) و حضرت ابوالفضل(ع) علاقه خاصی داشت به من گفت: می‌خواهم به دوره سوریه بروم. از اینکه یک دفعه چنین تصمیمی گرفته بهت زده شدم😟 او از هدف🎯 و آرمان اصلی‌اش گفت منم مانع رفتنش نشدم. 🔰به گفته همرزمانش در اول حرم "حضرت زینب(س)" و رقیه(س) را زیارت می‌کنند. گویا هاشم رجزی آماده کرده بود که در بخواند اما می‌گوید: اول در عملیات شرکت کنم وقتی انتقام👊 گرفتیم در برگشت رجز خوانده و عزاداری خواهیم کرد. 🔰شب روز 7 اسفند ماه📆 به خط مقدم اعزام می‌شوند تا ده صبح با می‌جنگند. آنجا هاشم رشادت‌های خوبی نشان می‌دهد و چندین نفر👥 را از معرض تیر دشمن نجات می‌دهد و اسلحه و مهمات را به سمت خودی می‌اندازد تا به دست دشمن نیفتد، در این لحظات مجروح💔 می‌شود. 🔰به دلیل شرایط سختی که در منطقه حاکم بود و به دلیل محاصره پیکرش در آن سمت می‌ماند. تا معلوم نبوده که هاشم شهید شده یا نه😔 13 روز طول می‌کشد از دست مسئولان و نظامی نیز به دلیل شرایط بد منطقه کاری برنمی‌آمد❌ 🔰تا اینکه شب آقا علی اکبر (ع) 40 نفر از افراد قرارگاه یک عملیات انجام می‌دهند. نزدیک صبح🌥 با ظرافت خاص و با "عنایت خداوند" پیکر هاشم🌷 را انتقال می‌دهند. 🔰بعد از آخرین زمان تماس📞 خبری از او نداشتیم به نگرانی ما افزوده می‌شد و به غیر از کاری از دستمان برنم‌ آمد. روزی که پیکر شهید⚰ را انتقال می‌دهند به من پیامک آمد که پیکر هاشم در است. هر کدام از ما تا آن موقع خواب‌های متفاوتی از آمدنش می‌دیدیم. حتی بارها برای شهادتش عیان شده بود. 🔰هاشم دو بارز داشت که در کمتر کسی پیدا می‌شود، دلسوزی♥️ و ؛ اگر کسی چیزی از او می‌خواست تمام سعی و تلاشش را می‌کرد تا او را به خواسته‌اش برساند👌 هر کس هر کاری و مشکلی داشت وی اولین کسی بود که پیش قدم می‌شد. خودش را دست بالا نمی‌گرفت اگر مجلس ترحیم برای فردی از اطرافیان برگزار می‌شد او در صف کمک رسانی✋ حاضر می‌شد. از پخش اعلامیه در کوچه پس کوچه ها گرفته تا پذیرایی از مهمانان انجام می‌داد. راوی: برادر شهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh