🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #رمــان •← #من_با_تو ... 1⃣1⃣ #قسمت_یازدهم بے حال وارد ڪوچہ شدم، عادت ڪردہ بودم چادر 😕سر
❣﷽❣
📚 #رمــان
•← #من_با_تو ...
2⃣1⃣ #قسمت_دوازدهم
ماشین 🚖سرخیابون ایستاد،رو بہ بنیامین گفتم:
_ممنون خدافظے! ☺️
دستم رو گرفت،عادت ڪردہ بودم!
_فردا بیام دنبالت باهم بریم دانشگاہ؟ 😍
بے حس دستم رو از دستش ڪشیدم بیرون.
_با،بابا میرم باے! 😉
مثل بچہ ها گفت:
_دلم تنگ میشہ خب! ☹️
حسے بهش نداشتم منتظر فرصت بودم تا باهاش بهم بزنم!
بہ لبخند ڪم رنگے اڪتفا ڪردم و پیادہ شدم!
بوق زد،نفسم رو با حرص دادم بیرون،برگشتم سمتش و براش دست تڪون دادم،با لبخند😀 دستش رو برد بالا و رفت!
آخیشے گفتم، با دستمال ڪاغذے برق لبم💄 رو پاڪ ڪردم و راہ افتادم سمت خونہ، جدے رو بہ روم، رو نگاہ میڪردم و محڪم قدم برمیداشتم!😏
مریم همونطور ڪہ داشت چادرش رو مرتب میڪرد بہ سمتم مے اومد، نگاهم ڪرد،با لبخند گفت:
_سلام هانیہ خوبے؟😊
دستم رو بہ سمتش دراز ڪردم و گفتم:
_سلام ممنون تو خوبے؟😊
همونطور ڪہ دستم رو میگرفت گفت:
_قوربونت.
سرڪوچہ رو نگاہ ڪرد و گفت:
_امین اومد من برم!😉
دیگہ برام مهم نبود، 😌دیدن مریم و امین زیاد اذیتم نمے ڪرد، فقط رد زخم حماقتم بودن، 😣
ازش خداحافظے ڪردم و وارد خونہ شدم،مادرم داشت حیاط رو میشست آروم سلام ڪردم 😊✋و وارد پذیرایے شدم!
مادرم پشت سرم اومد داخل
_هانیہ! 😊
برگشتم سمتش.
_بلہ مامان! 😊
نشست روی مبل،بہ مبل ڪناریش اشارہ ڪرد.
_بیا بشین!
بے حرف ڪنارش نشستم. با غصہ نگاهم ڪرد.
_قرارہ برات خواستگار بیاد! 🙂
پام رو انداختم رو پام.
_مامان جان من تازہ هیجدہ سال رو تموم ڪردم،تازہ دارم میرم دانشگاہ رو دستتون موندم؟
با اخم نگاهم ڪرد:
_نہ خیر!ولے بسہ این حالت!شدے عین یہ تیڪہ یخ،دوسالہ فقط ازت سلام،صبح بہ خیر،شب بہ خیر،خستہ نباشے،خداحافظ میشنویم!هانیہ چرا این ڪار رو با خودت میڪنے؟😠
بے حوصلہ گفتم:
_نمیدونم!روانشناس هایے ڪہ میرے پیششون میگن شوڪہ! 😕
با عصبانیت نگاهم ڪرد:
_بس نیست این شوڪ؟!هانیہ یادت بیارم ڪہ سال سوم همہ درس ها رو بہ زور قبول شدے؟یادت بیارم بہ زور ڪنڪور قبول شدے ڪجا؟! دانشگاہ آزاد قم رشتہ حسابدارے،خانم مهندس!بہ خودت بیا! 😠
از رو مبل بلند شدم.
_چشم بہ خودم میام،بہ در و دیوار ڪہ نمیام! 🙁
همونطور ڪہ میرفتم سمت اتاقم گفتم:
_خواستگار بیاد فقط سنگ رو یخ میشید من از این اتاق تڪون نمیخورم! 😐
_شهریار چرا باید پاے تو بسوزہ؟! 😠
با تعجب 😳برگشتم سمتش!
_مگہ شهریار رو چے ڪار ڪردم؟!
جدے نگاهم ڪرد.
_شهریار عاطفہ رو دوست دارہ بخاطرہ
تو....😐
نذاشتم ادامہ بدہ سریع اما با خونسردے گفتم:
_میدونم مامان جان اما لطفا ڪسے براے من فداڪارے نڪنہ!نگران نباشید عاطفہ رو ترور نمیڪنم،قرار خواستگارے رو بذار! 😐
در اتاق رو بستم،بدون اینڪہ لباس هام رو عوض ڪنم نشستم روے تختم و بہ حیاطمون خیرہ شدم، 👀
دوسال پیش اولین ڪارے ڪہ ڪردم اتاقم رو با شهریار عوض ڪردم!
#ادامه_دارد ....
✍نویسنده: #لیلی_سلطانی
Instagram:leilysoltaniii
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
4_199560102015927186.mp3
7.46M
💢همه سهمیهها مال شما
🍂 #بابای قشنگمو بهم بدین
💢تا منم سر روی #شونش بزارم
🍂دیگه چیزی نمیخوام
فقط #همین😭
👈تقدیم به #فرزندان_شهدا
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
✨🍃✨🍃✨
★مبادا #امشب دیر کنی
تمام جانِ من❣
به همین دیدارهای #شبانه بسته است
رویا هایی که هر شب⭐️ می بینم
تا #زنده بمانم ...
#محمدامین_جان
#شهید_علیرضا_بریری
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم❣
🌸«امروز» بگو میان قُنوتٺ🤲
به صد نیاز
☘عَجّل علی ظُهورکَ
#یافارسَ_الحِجاز
🌸 هردم بگوبه اشڪ روان 😭
روبه آسمان
☘عَجّل علی ظُهورکَ
#یاصاحِبَ_الزَمان
#اللهـم_عجـل_لولیـک_الفـرج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#صبـح با هر تپش ثانیه
آمیختـه است
#گوشـواری که به آونـگ ِ #دلـ❤️ آویخته است
هر #نفس، دست ِ دعا
#صبحدم از جانب ما
رنگ خـورشید☀️ به #چشمان شما
ریخته است😍
#شهید_مرتضی_عطایی
#سلام_صبحتون_شهدایی 🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
مداحی_آنلاین_توقع_حضرت_علی_از_شیعیان.mp3
4.72M
♨️توقع حضرت علی علیه السلام از شیعیان
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #رفیعی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
در گذر ِ مرگ ِ ســ❣ـرخ هر که #تو را دید، گفت: برگ ِ گل ِسرخ🌷 را #باد کجا میبرد؟! پ.ن: امروز ۱۰ ا
🌷شهید حاج امینی در دستنوشتهای✍ که در #تاریخ65/10/19 نوشته است درخواستهایی را خطاب به مردم و رهروان #راه_شهدا مطرح کرده است.
#شهید_حاج_امینی نوشته است:
📝از شما خواهش میکنم و میخواهم #همیشه چند موضوع را مد نظر داشته باشید:
↵ #هرگز دروغ نگویید
↵زود قضاوت نکنید❌
↵گذشت و #ایثار داشته باشید
↵خوشرو و خوش برخورد🙂 باشید
↵و اینکه #جبهه ها را پر نگه دارید✊
⭕️خدایا ما را ببخش و بیامرز!
✿خدایا #عاقبت_بخریمان بگردان!
⭕️خدایا ما را #آنی به خودمان وا مگذار!
✿خدایا #معرفت شناخت به ما عطا کن!
⭕️خدایا #امام عزیزو بزرگوارمان راحفظ بفرما!
#آمین یا رب العالمین
بنده حقیر امیر حاج امینی
🗓تاریخ 65/10/19 #روز_جمعه
⏰ساعت 12:30
#شهید_امیر_حاج_امینی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🚩 #شهادت یعنی، متفاوت به آخر #برسیم و گرنه، #مرگ پایان همه قصههاست … #شهید_حامد_کوچک_زاده🌷 🍃🌹🍃🌹
🔻دوست شهید:
💢یک بار موتورش🏍 را دزدیدند. ملامتش کردم که آخر مرد حسابی، چرا یک #قفل درست و درمان نمی بندی به بدنه این زبان بسته⁉️ می گفت: #بیخیال!
💢صبح ها که می خواست سر کار برود، با جثه لاغرش، موتور🏍 به آن سنگینی را #هل میداد و می برد تا سر خیابان. که نکند صدای روشن شدن موتور، #همسایگان را از خواب بیدار کند📛
💢 #دو_سال همسایه بودیم🏘به آداب همسایگی کاملا مسلط بود! همه چیز را #رعایت می کرد. از تفکیک زباله های تر و خشک گرفته، تا سر وقت⏱ زباله ها را به دم در آوردن و #تحویل نیروهای شهرداری دادن.
💢آدم ها را باید از #سبک زندگی شان شناخت. اعتقادم این است حامد قبل از عزیمت به #سوریه و دفاع از حرم عقیله بنی هاشم، خاص بود👌 و خاص زیست و برای #شهادت، انتخاب شد✅
#شهید_حامد_کوچک_زاده
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#استوری عجیب دلتنگیم سردار😭 حاج #قاسم_سلیمانی عزیز .. ♥️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🎤سردارسلیمانی:
✍| هر کدام از شما یک #شهید را دوست خود بگیرید و سیره عملی و #سبک زندگی او را بکار ببندید
ببینید چطور رنگ و بوی #شهدا را به خود می گیرید و خدا به شما #عنایت میکند. |🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #رمــان •← #من_با_تو ... 2⃣1⃣ #قسمت_دوازدهم ماشین 🚖سرخیابون ایستاد،رو بہ بنیامین گفتم: _مم
❣﷽❣
📚 #رمــان
•← #من_با_تو ...
3⃣1⃣ #قسمت_سیزدهم
وارد ڪافے شاپ🍹 شدم،
بنیامین از دور برام دست تڪون داد،👋
هم ڪلاسے دانشگاهم، حدود چهارماہ بود باهم در ارتباط بودیم،
رفتم سمتش، بلند شد ایستاد.
_سلام خانم خانما!
دستش رو بہ سمتم دراز ڪرد، باهاش دست دادم و نشستم.
_چے میخورے؟
نگاہ سرسرے بہ منو انداختم و گفتم:
_فعلا هیچے! 😕
+چہ عجب حرف زدے!😊
بے حوصلہ گفتم:
_ڪش ندہ باید زود برم! 😐
بدون توجہ بہ من رو بہ گارسون گفت:
_دوتا قهوہ ترڪ لطفا! ☕️☕️
دوبارہ برگشت سمتم،دستم رو گرفت هے دستم رو فشار میداد!
دستم رو از تو دستش ڪشیدم بیرون.
_صد دفعہ نگفتم خوشم نمیاد اینطورے نڪن؟!😠
_نخوردمت ڪہ! 😄
با عصبانیت گفتم:
_نہ بیا بخور!😠
لبخند دندون نمایے زد و گفت:😁
_اتفاقا مامان و بابام چند روز خونہ نیستن!
پوزخند زدم و بلند شدم.
_دیگہ بہ من زنگ نزن!
سریع بلند شد!
_هانیہ!خب توام!! شوخے ڪردم.😕
ڪیفم👜 رو انداختم روے دوشم.
_برو این شوخے ها رو با عمہ ت ڪن!
با اخم نگاهم ڪرد.
_گفتم شوخے ڪردم دیگہ ڪش ندہ!😐
همونطور ڪہ میرفتم سمت خروجے گفتم:
_برو بابا دیگہ دور و بر من نباش!
+حرف آخرتہ دیگہ؟! 😕
_حرف اول و آخر! 😠
با لبخند بدے نگاهم ڪرد
_باشہ ببینم بابا و داداشت چے میگن! 😏
آب دهنم رو قورت دادم😧 ولے حرڪتے از خودم نشون ندادم ڪہ بفهمہ ترسیدم!
دوبارہ حرڪت ڪردم سمت خروجے،
دو تا از دخترهاے مذهبے ڪلاس داشتن نگاهم میڪردن و حرف میزدن!
با خودم گفتم ڪارت بہ حراست نڪشہ! از ڪافے شاپ خارج شدم، حضور ڪسے رو پشت سرم احساسم ڪردم،برگشتم، بنیامین بود.😬
_شنیدے چے گفتم؟!😏
بیخیال گفتم:
+آرہ،ڪر ڪہ نیستم! 😏
دخترهاے ڪلاس از ڪافے شاپ اومدن بیرون یڪے شون گفت:
_خانم هدایتے مشڪلے پیش اومدہ؟😟
بہ نشونہ منفے سرم رو تڪون دادم،با شڪ راہ افتادن سمت دانشگاہ، 🏫
خواستم برم ڪہ بنیامین بازوم رو ڪشید با عصبانیت گفتم:
_چتہ وحشے؟!برو تا ملتو سرت نریختم!😡
انگشت اشارہ ش رو بہ نشونہ تهدید سمتم گرفت:👈🙎
_ببین من دست بردار نیستم.😏
نگاہ چندش آورے بهم انداخت و گفت:
_چیزے ڪہ ازت بهم نرسید!
دیگہ نتونستم طاقت بیارم محڪم بهش سیلے زدم😡👋 خواست ڪارے ڪنہ ڪہ پشیمون شد!
چندتا از طلبہ هاے👳👳 دانشگاہ ڪہ بہ معرفے استادها براے واحدهاے دینے مے اومدن، بہ سمتمون اومدن، حتما ڪار دخترها بود!
یڪے شون با لحن ملایمے گفت:
_سلام اتفاقے افتادہ؟ 😐
بنیامین با عصبانیت گفت:
_بہ تو چہ ریشو؟! 😠
با لبخند زل زد بہ بنیامین:😊
+چہ دل پرے از ریش من دارے!
سریع گفتم:
_این آقا مزاحمم شدہ!😏
پسر بدون اینڪہ نگاهم ڪنہ گفت:
_شما بفرمایید ما حلش میڪنیم! 😏
توقع داشتم اخم ڪنہ😕 و با عصبانیت بتوپہ بہ بنیامین بہ من هم بگہ خواهرم چادرت ڪو؟! 🙁
با تعجب راہ افتادم سمت دانشگاہ،
پشت سرم رو نگاہ ڪردم، داشت با لبخند با بنیامین حرف میزد!
#ادامه_دارد ....
✍نویسنده: #لیلی_سلطانی
Instagram:leilysoltaniii
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
برای دختران مظلوم شهدای مدافع حرم | حاج میثم مطیعی - @MeysamMotiee_ir.mp3
3.16M
#مدافعان_حرم
#دختر_شهید_مدافع_حرم
✨پدر ها به شوق تو اي مولا
✨تو ميدان كمر بسته اند
✨ببين دختران شهيدان را
✨كه چشم انتظار پدر هستند
🔻با نوای حاج #میثم_مطیعی
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌼★🌼★🌼
آنقدر #وسوسه دارم بنویسم که
نگو..تو کجایی پدرم ..⁉️
آنقدر حسرت دیدار تو دارم که نگو ..
بس که #دل تنگ💔 تو ام، از سر
شب🌙 تا حالا آنقدر بوسه به #تصویر تــ✨ـــو دادم 🍁که نگو
#شهید_محمد_مرادی🌷
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
سلام بر تو♥️
ای مولایی که بیرق #هدایت
به یمن وجود #تو برافراشته است
و سینه ات 💗
مالامال از #علم_الهی است ...
💕السَّلاَمُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ💕
#اللهـم_عجـل_لولیک_الفـرج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
•🍃♥️🍃•
تمام #خنده هایم را نذر کرده ام
تا تــ🌷ــو همان باشی
که صبـ☀️ـح یکی از روزهای خدا
عطر #دستهایت
#دلتنگی ام رابه باد🍃می سپارد ...
#شهید_میثم_علیجانی
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌺🍃🌺🍃 🌷چند سالی بود که با محمدحسن #هم_سرویس بودم و چون مسافت محل سکونت ما تا محل کار تقریبا زیاد بو
🔰باران نرم نرمک به تن شهر میزند و جان درختان را جلا میدهد. گوش کن! چه عاشقانه در گوش مردم این شهر #نجوا میکند. میشنوی⁉️ پیغام آسمانیان را برایمان آورده. هر قطره اش دنیایی از حرف های ناگفته با خود دارد❣
🔰اولین قطره ای💧 که روی دستم میچکد پیکی ست که خبر از #ابوخلیل آورده از اولین های هفت سال پیش. آن موقع که هیاهوی #سوریه گوش زمانه را کر کرده بود، کفتار ها به گرد #حرم زوزه میکشیدند زمان غرش شیران حیدری بود🌹
🔰اولین هایی که رفتند و صدای #لبیک_یازینب شان آهسته در این حوالی پیچید خبر پروازشان هم آهسته به گوش بعضی ها رسید. کوچ ابوخلیل نیز آهسته رخ داد، در پاییز🍂 آن زمان که صدای پای #آذر به گوش میرسید😔
🔰قطره های دیگر خبر از شقایق های #آسمانی دیگر میآورند ولی من هنوز گوش سپردم به نوای همان قطره اول. بوی #یاس پیچیده در این حوالی، بوی #بهشت.
🔰قطره میخواهد آخرین گفته هایش را هم بر دلم حک کند که میگوید: تا #شهید نباشی شهید نمیشوی. دنباله اش هم مرا بیتی مینوشاند: منزل وصل پس از رد شدن از #خویشتن است. وصل اگر میطلبی روی خودت پا بگذار😓
🔰همه معادلاتم را همین یک بیت بهم میریزد کسی آهسته در گوش دلم نجوا میکند: #رسول رسول زمین...آقا رسول صدایمان را داری؟ اینجا زمینگیر شدیم کاری بکن، #تخریبچی میشنوی چه میگوییم؟ #هفت_سال از نبودت گذشته و امسال هفتمین پاییزی ست که در یادها #جاودانه شدی❤
#شهادتت_مبارک
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
🕊به مناسبت سالروز شهادت #شهید_رسول_خلیلی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
هی نگاهت بڪنم!
گم بشوم در #چشمت
گم شدن در شبِ #چشمان_تو
پیـــدا شـدن اسـت ...😍
#جانباز_مدافع_حـرم
#شهید_حسین_اسداللهی
#ایام_ولادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍خوابش #تعبیر شد؛ بر اثر جراحت پهلو و مثل #حضرت_زهرا(س) شهید شداز بچگی به #شهدا علاقه داشت اما اصلا
🍃نسیم نوازشگرانه موی سَرو را شانه میزند و #مادرانه صورتم را نوازش میکند، گلبرگ یاس باغچه مان میزبان قطرات بازیگوشی است که چندی پیش میهمانش شدند و ابرها کمکم خسته از بازی هرکدام گوشهای از این #آسمان جای میگیرند وَ عده ایشان همپای #پرستوها از این دیار کوچ میکنند.
🍃پرستوی خیال من نیز بر بام #مشهد_الرضا مینشیند. آنجا نسیم پچپچ کنان در گوش طبیعت از #زینبیه میگوید😓
🍃میشنوی پرستو؟! ندای یا زهرایش را شمیم زینبیه با خود به اینجا آورده، آنقدر #دردناک است که سرو استوار خانه مان قد خم کرده یاس با طراوت دیروز ، امروز با همین شمیم در خود فرو رفته و رنگش به کبودی گراییده😞
🍃ببین پرستو! #خون از پهلویش میرود و فریاد های یا زهرایش فضا را معطر میکند به عطر #یاس. نفس های آخرش با یا زهرا های خونینش به شمارش میافتد🥺
🍃تو هم میبینی؟ این دم آخری خانمی قد خمیده دست به #پهلو به این سو میآید سرش را به دامن میگیرد و #سید_ذاکر برای بار آخر زمزمه میکند سرم بر دامن زهراست مادر...
🍃دیگر خبری از عطر یاس نیست، صدای #ناله یا زهرا نمیآید این همه ارادت یک جا او را به #حضرت_مادر وصل کرد.
🍃خوشا به حالت پرستو همسفر پرستوی مدافع شدی و با بال خونین به اوج آسمان رفتید، جایی هزاران فرسخ دورتر از اهل زمین به وصال #معشوق شتافتید🕊
🍃آنجا جایی برای ما هم هست؟ صدایمان میرسد؟ سیم خاردار های #نفس بدجور به پاهایمان پیچیده برای آزادیمان کاری کن.
#شفاعت لازمیم😔
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
🕊به مناسبت سالروز شهادت #شهید_محمد_سخندان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
مرا که تبعید کردند تفرش، بار خانواده افتاد گردن #مهدی. تازه دیپلمش را گرفته بود و منتظر نتیجه ی کنکو
سالـروز شهادت شهید مهدی زین الدین🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
سالـروز شهادت شهید مهدی زین الدین🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃قلم های بسیاری خوبی هایش را بر صفحه کاغذ #شهادت داده و کتاب ها دقایق زندگی اش را روایت گر بوده اند. #قلب های زیادی به امید شفاعتِ او می تپند و شلوغی همیشگی مزارش نشان از بی قراری دلهایی است که با فاتحه ای، آرام می شوند ❤️
🍃فرمانده ... حال روزهایمان خوب نیست.نبض ایمانمان کند می زند و توکلمان از نفس افتاده. روزگار #تکلیف بلاتکلیفی را برایمان دیکته می کند و از سنگینی بارِ گناه، کمر خم کرده ایم😔
🍃نمازهایمان حسرت ِ اول وقت بر دل داشتند و حال به وقت بی خیالی، قضا می شوند. ناله ی وجدانمان را نمی شنویم. گاهی #صُمٌّ_بُكْمٌ_عُمْيٌ می شویم و یادمان می رود برای چه آمده ایم
🍃از باقیمانده محبت حسین در دل گاهی #زیارت_عاشورا می خوانیم با فراز #إِنِّي_سِلْمٌ_لِمَنْ_سَالَمَكُمْ بغض می کنیم و با حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ دل می شکند. شرمنده حسین زمان شده ایم که با اعمالمان خنجر به قلب اش می زنیم.از او دور شده ایم و دلمان گرم به دوستان حقیقی و مجازیِ بسیاری است که ما را سرگرم کرده اند به #گناهان. گناهانی که #حیا را بلعیده و وجدانمان را به مهمانی بی خیالی دعوت کرده اند. ظاهرمان آهِ حسرت بر دل دیگران می نشاند و باطنمان آهِ شرمندگی بر دل💔
🍃ای شهید این روزها کسی دلش برای دیگری نمی سوزد. الجار ثم الدار را فراموش کرده ایم و ظلم کردن شده عادتمان . دروغ و #تهمت اعمال روزانه زندگی شده و قلب های شکسته بسیاری را در پرونده اعمالمان بایگانی کرده ایم.
اینجا تکلیف را خیلی ها از یاد برده اند و بی خیالِ #قیامت ،به فکر #دنیا هستند😓
🍃گناهان بسیارند و #بغض ها گلوگیر، راه فراری نداریم.نفسمان به تنگ آمده، زمین گیر شده ایم و #شهادت آرزوییست دست نیافتنی. فرمانده برگرد.اینجا زمین و زمان تو را کم دارد.بیا و با خودت #همت و #باکری را بیاور. #نجات بده غرق شدگان در محاصره دنیا را 😭
به مناسبت سالروز شهادت #شهید_مهدی_زین_الدین
نویسنده: #طاهره_بنائی_منتظر
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh