🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰 #غلام_عباس وقتی کسی ازمحمد تقاضای کمک میکرد آنچه در توان داشت در طبق اخلاص میذاشت #شهید_محمد_اسد
3⃣1⃣2⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠نحوه شهادت #شهید_محمد_اسدی🌷
🔹همرزمان #پاکستانی شهید از دوربین پیکر چند #شهید را بین نیروهای خودی و دشمن مشاهده میکنند و به جانشین محمد میگویند که در همان لحظه شهید بزرگوار سر میرسند و میگویند #مادران این شهداء چشم به راه #فرزندانشانند
🔸او میرود که #پیکر_شهدا را با چند نفر دیگر که داوطلب میشوند برگردانند که در نزدیکی پیکر شهدا #کمین میخورند و به شهادت میرسند و مادر این شهید هم چشم انتظار #فرزندش میماند و بعد از یک سال چشم انتظاری در نهایت پیکر پاکش را در مشهد #تشییع و به خاک میسپارند.
🔹در زمان حضور طولانی مدت(حدود شش ماه) در سوریه به همرزمش گفته بود:
🔸دلم برای #خانواده و پدر و مادر و برادران و خواهرانم #تنگ شده است ولی #غیرتم اجازه رفتن به #مرخصی را به من نمیدهد و از حضرت زینب (س) #خجالت میکشم که او را تنها بگذارم ،
🔹اگر او را تنها بگذارم در آن دنیا #جوابی برای حضرت علی(ع) ندارم که بدهم و من #پوتینهایم را جفت کرده ام و اصلا به مرخصی نمیروم یا باید #جنگ تمام شود و ما به پیروزی کامل برسیم و یا اینکه من به #شهادت برسم
#شهید_محمد_اسدی🌷
شادی روحش #صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷 یکی از خصوصیات شهیدحججی( که ما اون رو توی موسسه حاجی صدامی کردیم) این بود که اهل خرج کردن در راه خدا بود.
با دوستای زیادی ازجوانان انقلابی ( به تعبیر رهبر عزیزمون ) کار کردم ... 😍✌️
🌷 ولی این خصوصیت رو حقیقتا به این شکل و بااین نیت درکسی سراغ ندارم.
ایشون یه جمله #زیبایی داشتن :(دست دهنده وا نمی کنه؛ یعنی اگه بخشنده بودی، محــتـاج نخواهی شد. )
#شهید_محسن_حججی😍
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4⃣1⃣2⃣ #خاطرات_شهدا🌷
💠#عارف_كوچولو
🌷شانزده ساله بود و از خانواده اى روحانى. اطلاعات #مذهبى فراوانى داشت. به همين دليل بچه ها به او (عارف كوچولو) مى گفتند. در خط سوم، جايى كه قبضه هاى #خمپاره مستقر بودند قرار داشتيم.
🌷مى خواستم به خط بروم، با همه خداحافظى كردم او نبود گشتم، كنار #رودخانه پيدايش كردم. نشسته بود و با خودش زمزمه اى داشت. آهسته #گريه مى كرد به شوخى گفتم: «چيه؟ خلوت كردى! التماس دعا»
🌷گفت: «روضه حضرت على اصغر (ع) مى خوانم». پرسيدم: «چرا حضرت على اصغر؟» ادامه دادم: «ولى تو را كه به خط مقدم نمى برند كه #شهيد شوى؟!» گفت: «سه روز ديگر همين جا، كنار قبضه هاى خمپاره، من و سه نفر از بچه ها مستقريم. دو تا از #همراهان مى روند. من و يك نفر ديگر اين جا مى مانيم. گلوله هاى خمپاره از طرف #دشمن مى آيند. من آن را توى #آسمان مى بينم. مى آيد و مى آيد. به زمين مى خورد و #تركش آن گلوله مرا پاره مى كند....
🌷....و دقيقاً همان شد كه گفته بود.
راوى: همرزم شهيد محمد تقى غيور انزله
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
از سنگر حق شیر شکاران همه رفتند
مستانِ میِ #پیر_جماران همه رفتند
غم نامه بُوَد ناله ی پُرسوز #شهیدان
ما با که نشینیم که یاران همه رفتند...
#خانههای_ویلایی_در_جبهه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
9.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استاد_رائفی_پور
✅اسرار سوره #اسراء از نابودی اسرائیل در اخرالزمان و پیروزی نهایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
آخرین حرفهای رفاقتی 🌹شهید رسول خلیلی🌹 🔹همه که باید بریم 🔸 چقدر خوبه زیبا بریم. 🔹 برام دعا کنی
درون من
ز تو یک دم
نمیشود خالی...
یک نگاهت برای تمام عمر من کافیست😌
#شهید_رسول_خلیلی🕊❤️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
6.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک دقیقه با پنج شهید خلیلی😍
#شهید_علی_خلیلی #شهید_رسول_خلیلی #شهید_ابراهیم_خلیلی #شهید_مصطفی_خلیلی #شهید_سجاد_خلیلی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
5⃣1⃣2⃣ #خاطرات_شهدا🌷
#همت_خاك_پاى_همه_بسيجى_هاست.
🌷محو سخنان #حاج_همت بوديم كه در صبحگاه لشگر با شور و هيجان و حركات خاص سر و دستش مشغول #سخنرانى بود.
🌷مثل هميشه آنقدر صحبت هاى حاجى #گيرا بود كه كسى به كار ديگرى نپردازد. #سكوت همه جا را فراگرفته بود و صدا فقط صداى حاج همت بود و گاهى صداى #صلوات بچه ها.
🌷تو همين اوضاع صداى پچ پچى توجه ها را به خود جلب كرد. صداى يكى از #بسيجى هاى كم سن و سال لشگر بود كه داشت با يكى از دوستاش صحبت مى كرد.
🌷فرمانده دسته، هر چى به اين بسيجى تذكر داد كه #ساكت شود و به صحبت هاى فرمانده لشگر گوش كند؛ توجهى نمى كرد. #شيطنتش گل كرده بود و مثلاً مى خواست نشان بدهد كه بچه بسيجى از #فرمانده لشگرش نمى ترسد!
🌷خلاصه فرمانده دسته، يك #برخوردى با اين بسيجى كرد. سر و صداها كار خودش را كرد تا بالاخره حاج همت متوجه شد و صحبت هايش را قطع كرد و پرسيد: «برادر! اون جا چه خبره، يك كم تحمل كنيد #زحمت رو كم مى كنيم.»
🌷كسى از ميان صفوف به طرف حاجى رفت و چيزى در #گوشش گفت. حاجى سرى تكان داد و رو به جمعيت كرد و خيلى محكم و قاطع گفت: «آن برادرى كه باهاش برخورد شده بياد جلو.»
🌷بسيجى كم سن و سال شروع كرد سلانه سلانه به سمت #جايگاه حركت كردن. حاجى صدايش را بلندتر كرد: «بدو برادر! بجنب» بسيجى جلوى جايگاه كه رسيد حاجى محكم گفت: «بشمار سه #پوتين هات را دربيار.» و بعد شروع كرد به شمردن. بسيجى كمى جا خورد و سرش را به علامت #تعجب به پهلو چرخاند....
🌷بعد پوتين اون بسيجى را گرفت و توش آب ريخت بسيجى متحير به حاج همت نگاه مى كرد؛ بعد حاج همت #پوتين پر از آب را به #دندان گرفت و آب داخل اون رو نوشيد. و گفت: فقط مى خوام بدونيد كه همت خاك پاى همه بسيجى هاست و بسيجى پس از اين حرف همانطور #متحير نشسته بود....
#شهید_ابراهیم_همت❤️🕊
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh