فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مجموعه_ایمان
#موشن_گرافیک 30
آيا ممكن نيست چند #واجب_الوجود و #خدا در عالم وجود داشته باشد؟
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#فرزندت_کجاست_مادر؟ فاطمیہ داشت میرفت #هیئت. بهش گفتم مواظب خودت باش. برا اولین بار نگفت #چشم_ماد
مرز ما #عشـق❤️ است
هرجا اوست، آنجا #خاک ماست
سامرا، غزه، حلب، تهران
چه #فرقی می کند
پس اگر در طلب #معشوق🕊 باشی
درِ باغ #شهادت بالأخره باز می شود
و گاه محل #شهادت 🌷می شود:
#تهـران_پاسداران
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🏴روضه خوانی سید امیر حسینی در کنار مزار شهید #محمد_هادی_ذوالفقاری 🕊❤️ 🔺وادی السلام نجف 🍃🌹🍃🌹 @shah
🌷| خوب به یاد دارم از زمانی که هادی در #نجف ساکن شد
به اعمال و رفتارش خیلی دقت می کرد
شروع کرده بود برخی ریاضت های شرعی رو انجام می داد.مراقب بود که کارهای مکروه رو هم حتی انجام نده
وقتی در نجف ساکن بود بیشتر شب های جمعه با ما تماس می گرفت.اما در ماه های آخر خیلی تماساش رو کم کرد
عقیده من اینه که ایشون می خواست خودش رو از تعلقات دنیا جدا کنه |🌷
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
به تـمام
آدم هايے كه
قرار است بعـد از
من بميرند بگــوييد مـن
توی #لنز دوربينی جا مـــانده ام
كه #عكاسش ميخواست از #عشق_شهادت مستند بسازد .
#شهیدســـیدمرتضےآوینے🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
به تـمام آدم هايے كه قرار است بعـد از من بميرند بگــوييد مـن توی #لنز دوربينی جا مـــانده ام كه #
#آقاســـیدمرتضےآوینے
کاش دلت بهانه #شهادت نمیگرفت و تاب بیشتر ماندن داشتی😔!
کاش تا به امروز #شهید نشده بودی
و از ما مستندی🎬 میساختی!
از این همه #خستگی_هایمان
از این سردرگمی ها..
از اینکه گاهی در این شهر شلوغ🏙 آنچنان گم میشویم که #لبخندهای نظاره گر شهدا🌷 هم که در بعضی خیابان ها به ما خیره میشوند، مارا پیدا نمیکنند🚫!
راستی از آنجا چه خبر⁉️
اینجا ما خیلی خسته ایم😞!
نکند آنقدر غرق #عندربهم_یرزقون شده اید
که ما را به یاد نمی آورید؟!!
✘نه!✘
مگر میشود!
ما همان #اسیران از یاد رفته باشیم؟!!!!.
🍂ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد!
🍂در دام مانده باشد، صیاد رفته باشد!
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
👆👆👆 3⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷 شبیه باباست ..صورتش ..معصومیتش..حتی اخلاقش شیطنتهاش ... شاید کرار آمد تا ه
بچه هاش #دنیاش بودن
وقتی از منطقه برمیگشت
#کرار رو بغل میکرد و #میبویید و میبوسید
همه ما #گریه میکردیم
هرجا میرفت
کرار رو با خودش میبرد
#علاقش وصف ناپذیر بود
نمیشه لحظه #وداعشون رو تصورکرد😢
#شهید_مهدی_یاغی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
هر چقدر بگوییم #غواص !! بگوییم اروند !! باز هم ڪم است برای دانستن از #اروند فقط باید غواص باشے دستت
☄💦☄💦☄💦☄💦
#آب_ارونـــد
🌿سیاهی شب🌚 همه جا را گرفته بود...
بچه ها آرام و بی صدا 🔇پشت سر هم به ترتیب وارد #آب می شدند.
🌿هرکس گوشه ای از #طناب را در دست داشت. گاه گاهی نور منورها🎆 سطح آب را #روشن می کرد و هر از گاهی صدای خمپاره های💥 سرگردان به گوش می رسید .
🌿سی متر به ساحل #اروند یکی از نیروها تکان خورد. خواست فریاد بزند که نفر پشت سرش👥 با دست دهان او را گرفت و آرام در گوشش👂 چیزی زمزمه کرد.
🌿اشک از چشمان جوان سرازیر شد😭، چشم هایش را به ما دوخت و در حالی که #باحسرت به ما می نگریست، گوشه ی طناب را رها کرد و در آب ناپدید😨 شد.
🌿از مرد پرسیدم: «چی بهش گفتی؟»
با #تأمل گفت: «گفتم ♨️نباید کوچک ترین صدایی بکنیم وگرنه عملیات لو میره، اون وقت می دونی جون چند نفر... #عملیات نباید لو بره»
🌿تمام بدنم می لرزید😖، #جوان در میان موج خروشان اروند به پیش می رفت.
📚مجله طراوت/ شماره 22
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#کلام_بزرگان ✋ آنان که به من #بدی کردند،👊 مرا هشیار کردند..💡 آنان که از من #انتقاد کردند،✍ به من ر
#سیره_شھید
ســال دوم یک #اسـتاد داشــتیم
گیرداده بود همه باید #کراوات بزنند
سرامتحان،"چـمران" کراوات نزد،
استاد دونـمره ازش کم کرد
شد هــجده #بالاتـرین نمـره...
#شهیدمصطفی_چمران🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
از سیم خاردار #نفسشان عبور کردند که توانستند از سیم خاردار عبور کنند،
👈این بود #رمز عبورشان...
قریب به اتفاقشان، اهل بخور بخواب بودند...
#گلوله خوردند و برای همیشه #خوابیدند
#سایه_جنگ را شما از مملکت برداشتید نه عشوه های ظریفانه #دیپلماستی
🌷| شادی روح شهدای مدافع حرم صلواتی نثار کنید |🌷
📸 #شهید_محمودرضا_بیضایی
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
از سیم خاردار #نفسشان عبور کردند که توانستند از سیم خاردار عبور کنند، 👈این بود #رمز عبورشان... قر
3⃣4⃣4⃣ #خاطرات_شهدا🌷
💠نگذار کار بزرگم را خراب کنند
🌿بارِ آخری که در #اسلامشهر دیدمش، نگران بود که بعد از #شهادتش کسی شماتتی بکند؛
به ویژه در حق #رهبر عزیز انقلاب.
🌿می گفت:
می ترسم بعد از ما پشت سر #آقا حرفی زده شود.
محمودرضا خیلی #هوشیار بود. فکر همه جای بعد از شهادتش را کرده بود.
🌿جنس #نگرانیش را نمی دانستم. نگران این بود که مثل زمان #جنگ، کسانی بگویند که جواب #خون این جوان ها را چه کسی می دهد و از این حرف ها.
🌿نمی دانستم در برابر حرفش چه باید بگویم.
گفتم: این طوری فکر نکن، مطمئن باش چنین اتفاقی نمی افتد.
وقتی این را گفتم، برگشت گفت:
من می خواهم #کار_بزرگی انجام بدهم.
نباید حرفی زده شود که #ارزش آن را پایین بیاورد.!!
🌿چیزی پیدا نکردم در جواب حرفش بگویم.
بی اختیار گفتم: خون شهدای ما مثل خون #سیدالشهدا(ع)است. صاحبش #خداست. خدا نمی گذارد چنین اتفاقی بیفتد.
🌿گفت: به هیچ کس #اجازه نده پشت سر آقا حرف بزند.
خودش این طور بود.
دیده بودم که وقتی با کسی حرف نامربوطی درباره آقا می زد، #اخم هایش می رفت توی هم.
🌿اگر با #بحث می توانست جواب طرف را بدهد،جواب می داد
و اگر می دید طرف به حرف هایش ادامه می دهد ، #بلند می شد و می رفت.
📚کتاب تو شهید نمی شوی
#شهید_محمودرضا_بیضائی به روایت برادر
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
سر قبر نشسته بودم ، باران می آمد🌧 . روی سنگ قبر نوشته بود: « #شهیدمصطفی_احمدی_روشن» از خواب پریدم .
مصطفی هراسان از #خواب بیدار شد، ولی دیدم داره میخنده😄😅
علت رو که سوال کردم، گفت:
خواب دیدم که بالای یک تپه ایستادم
#امام_زمان (عج) رو دیدم😍
آقا دست روی شانهام گذاشت و گفت: مصطفی! از تو #راضی هستم😍
#شهید_هستهاے 🌷
#شهیدمصطفے_احمـدے_روشن
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
رفیق شهید داری؟ ✨❤️✨ شهید، شهیدت میکند؛ باورنمیکنی....؟؟؟؟ #بیدار که بشی، جاده خاکی #انحرافی رفته ر
#خدایا
خسته و واماندهام، دیگر رمقی ندارم😞، صبر و حوصلهام پایان یافته⛔️ زندگی در نظرم سخت و ملالت بار است؛ میخواهم از همه #فرار کنم. میخواهم به کنج عزلت بگریزم. آاااه دلم گرفته💔 زیر بار #فشار خرد شدهام.
#خدایا
به سوی #تو میآیم و از تو کمک میخواهم🙏،
جز تو دادرس و پناهگاهی ندارم. بگذار فقط تو بدانی😢، فقط تو از #ضمیرمن آگاه باشی.
اشک دیدگان خود را به تو تسلیم میکنم😭
#خدایا
کمکم کن. #ماه_هاست که کمتر سوی تو آمده ام. بیشتر وقتم صرف دیگران شده😔
#خدایا
عفوم کن🙏 از علم و دانش📚، کار و کوشش، دنیا 🌎و مافیها، معلم و مدرسه، زمین و آسمان و البته #دوستان؛ خسته و سیر شدهام.
#خدایا
خوش دارم مدتی در گوشه خلوتی فقط #با_تو بگذرانم؛ فقط اشک بریزم، فقط ناله کنم😭 و فشارها و عقدههای درونیام را فقط به تو بگویم🗣 #ای_شهید، ای دوست قدیمی من، سلام بر تو، بیا که دلم به خاطرت می تپد💗
#ای_خدای_بزرگ!
معنی زندگی را نمیفهمم، از همه چیز خسته شدم؛ فقط یک فرشته آسمانیـ🕊 است که همیشه بر قلب❤️ و جان من سایه میافکند. #هیچگاه مرا خسته نمیکند.
#فقط یک دوست قدیمی است که از اول عمر با او آشنا شدهام و هنوز از مجالست با او لذت میبرم😍. فقط یک شربت شیرین، یک نور و یک نغمه دلنواز🎵 وجود دارد که برای #همیشه مفرح است و آن دوست قدیمی من #شهید🌷 است.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_359326163803309207.mp3
10.78M
🎵 #صوت_شهدایی
🌴یه دسته گل دارم برای این حرم میدم
🌴گلم که چیزی نیست، برا حرم سرم میدم
🎤🎤 سیدرضا #نریمانی
👌 #بسیار_زیبا
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه 2⃣9⃣ 💠 شمر و شلمچه!! 🔸 از آن #بادمجان درشت های بمی بود که گلوله های #توپ فرانسوی صد بم
🌷 #طنز_جبهه 3⃣9⃣
💠سوپرطلا😄😄
🔸اکبر کاراته از تو خرابههای آبادان یه #الاغ پیدا کرده بود؛ اسمش رو هم گذاشته بود: «سوپرطلا»! الاغ همیشهی خدا #مریض بود و آب بینیش چند سانت آویزون.
🔹یه روز که اکبر کاراته برای بچهها سطلسطل #شربت میبرد، الاغه سرشو کرده بود توی سطل شربت و نصف شربتا رو خورده بود. حالا اکبر کاراته هی شربتا رو #لیوان میکرد و میداد بچهها و میگفت: بخورید که #شفاست.
🔸کمکم بچهها به اکبر کاراته #شک کردند و فهمیدند که الاغِ اکبر کاراته سرشو کرده داخل سطل شربت و #نصفشو خورده. همه به آب آویزون شدهی بینی الاغ نگاه کردند و #عق زدند.
🔹دست و پای اکبر کاراته رو گرفتند و انداختندش توی #رودخونهی بهمنشیر. اکبر کاراته که داشت #خفه میشد، داد میزد و میگفت: ای الاغ خر! اگه مُردم، اگه خفه شدم توی اون دنیا جلوتو میگیرم؛ حالا میبینی! او جیغوداد میکرد و بچهها از #خنده ریسه رفته بودند.😂😂
📚 مجموعه کتب اکبرکاراته، موسسه مصاف عشق
#لبخند_بزن_بسیجی😁
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh