🌷شهید نظرزاده 🌷
یکی از دوستان و همرزمان شهید حسین ولایتی فر نقل می کرد که: وقتی در آن سر و صدا و شلوغی و #هیاهو هم
تو تبریز دوره عمومی #پاسداری با هم درباره تست های #پزشکی سپاه صحبت می کردیم.
وقتی من رفتم برای #چک پزشکی یک دکتر بود که خیلی #سخت میگرفت؛ یعنی تقریبا هرکس قبل از من رفت داخل رو #رد کرده بود.
تا اینکه نوبت من شد، منم رفتم داخل. تا نشستم همون دکتره که میگفتن خیلی #سختگیره، گفت: اوه اوه واستا ببینم تو چقدر قیافت شبیه #شهداست!
بیا دفترچت رو بگیر و برو.دفترچم رو #بدون چک پزشکی امضا کرد و اومدم.
دکتر تو فاصله یه باز و بسته کردن در و نشستن روی صندلی با دیدن چهره ای که یه #لبخند همیشه نشسته بود یه گوشه اش، همه چیز رو تا آخر #حکایت فهمیده بود...
راوی: سیدجواد ژیان اخوان
#شهید_حسین_ولایتی_فر🌷
#شهید_ترور_اهواز
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#عاشقانه_شهدا❤️ 🌸بعد از هیئت رایه العباس، با لیوان #چای روی سکوی وسط خیابان #منتظرم میایستاد. 🌸وق
🍃✨🌺✨🍃
🌷تهران که میآمد وعده میکرد #مسجد_ارگ در مراسم های حاج منصور ارضی.
تازه موتور خریده بودم. بعد از #افطار گفتم میآیم دنبالت باهم برویم.
🌷از میدان شهدا که رد شدیم یک ماشین پیکان سفید #خلاف آمد و پیچید جلوی ما. بدجور خوردیم بهش. #پرت شدم. از بالای سرم رد شد خیلی متبحرانه خودش را جمع کرد. استخوان ترقوهام شکست.
🌷محمدحسین زخم های سطحی برداشت. میخواستم زنگ بزنم به پلیس، نگذاشت. میگفت #طوری_نیست...
گفتم: بابا من داغون شدم، چیزی از موتورم نمونده
گفت: این بنده خدا گناه داره، #گرفتاره
🌷بالاخره به راننده ماشین گفت برو! من رو برد بیمارستان امام حسین (ع). دکتر آورد بالای سرم. اذان گفتند؛ #بدون سحری نیت روزه کرد؛ هرچه اصرار کردم نرفت خانه
🌷بچه اولش که به دنیا آمد از همان بدو تولد مشکل #تنفسی داشت.
هرچی زنگ میزدم جواب نمیداد.
بعد از چند روز پیام داد: دارم پسرم را #دفن میکنم
🌷از یزد که آمد نمیخواستم راجع به آن قضیه صحبت کنم.
معلوم بود در دلش #غصه دارد. با خانمش میآمد مسجد ارگ
🌷یکدفعه گفت: اگر این مناجات حاج منصور نبود نمیدانم میتوانستم این درد را تحمل کنم یا نه... اینجا که میام #آرام میشوم.
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#همت_مقاومت
#ذاکر_اهل_بیت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌿#خاطره_ای_از_شهید
✍کارهایبدون ریا
همه کارهاشو دوست داشت #بدون اینکه کسی #بدونه انجام بده.
بدون #ریا، مادرشون نقل میکنند
بعد از ازدواج شهید و ازدواج خواهران .، با توجه به بیماری و تنهایی مادر یه روز نزدیک عید بود که شهید ساعت 6صبح از در وارد شد و سریع مشغول نظافت منزل شد . مادر میگفت مگه نمیری سره کار ؟ شهید گفت امروز مرخصی گرفتم فرماندم مادرمه در اختیار اونم ولی باید #قسم بخوره به کسی #نگی من اومدم کارای خونرو کردم.
شهید_جاویدالاثر_امیرکاظم_زاده
"جزء #اولین شهداےمدافع حرم"
#نحوه_شهادت همراه انفجار مهیب در تانک که چیزی از پیکر مطهر باقی نماند..
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh