🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃﷽🍃 رهبر معظم انقلاب: هدفتان #شهادت نباشد، هدفتان انجام تکلیف فوری و فوتی باشد. البته #آرزوی شهادت
2⃣9⃣5⃣ #خاطرات_شهدا🌷
🌷 #روحالله را نمیشناختم.
یک سالی در اردوی #راهیان_نور او را دیدم و باهم، هم صحبت شدیم.
🌷یادم میاد در مورد یک #بنری که در اردوگاه نصب شده بود صحبت میکردیم.
🌷 روحالله در میان حرفهایش گفت: «تو این دوره زمونه گاهی #تاثیر یه کلیپ یک دقیقهای یا یه عکس و پوستر از یک ساعت منبر و سخنرانی بیشتره...»
🌷این حرفش در من خیلی اثر کرد. تاثیر حرف او بود که به سمت «کارهای #گرافیکی» رفتم.
🌷بعد از چند سال وقتی با رفقا به بهشت زهرا(س) آمده بودیم، در کمال تعجب با #مزارِ او روبهرو شدم.
🌷بعد از شهادتش متوجه شدم که او هم در کارهای هنری و گرافیکی و کامپیوتری سررشته داشته و معتقد بوده: #سرباز_امام_زمان باید همه کاری بلد باشه.
شهید_مدافع_حرم
#شهید_روح_الله_قربانی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸بهش گفتم #حاجی عکس بچه📸 تو زدی جلوی چشمت سنگینت میکنه نمیزاره راحت بپّری 🕊 دلتـ❤️ #دنیایی میشه...
7⃣0⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔺احمدرضا بیضائی
🔻برای حاج مرتضی
🔰گاهی بعضی #انسان ها را یک یا دو بار، یا یک روز، یا حتی یک ساعت🕰 یا دمی بیشتر نمی بینی 💥اما #عمق تأثیری که از دیدار آنها در تو ایجاد می شود آنقدر زیاد است که با هیچ #تأثیر دیگری نمی توانی مقایسه اش کنی❌
🔰مثل تأثیری است که زمین خشک و تشنه #کویر از باران🌧 می گیرد و تأثیری که جسم مرده از #دم_مسیح(ع) شهید #حاج_مرتضی مسیب زاده🌷 از این آدمها بود.
🔰من #سه_بار بیشتر او را ندیده بودم اما در هر سه بار، خاطره دیدارش آنقدر در من ماندگار💝 شد که حرارت♨️ یادآوری آن را همیشه بعد از #شهادتش در سینه ام احساس کرده ام
🔰چه در دیداری که با او در دانشکده #افسری، وقتی سال ۸۳ 🗓به دیدار #محمودرضا رفته بودم داشتم و چه وقتی بعد از شهادت محمودرضا🌷 یکی دوبار به #تبریز آمد. حاج مرتضی بعد از شهادت محمودرضا مثل تنور آتش🔥 می سوخت.
🔰در #چهلم شهادت محمودرضا وقتی آمد و بالای #مزار محمودرضا رسید گر گرفته بود. نشست، سرش را پایین انداخت و های های گریه کرد😭 من پشت سرش ایستاده بودم👤 شانه های #مرتضی جوری تکان می خورد که من احساس می کردم الان تعادلش بهم می خورد و نقش زمین می شود.
🔰هر چه کردم آنجا #حرفی_بزند، مطلبی بگوید، نکته ای یا #خاطره ای از محمودرضا یا دیگر شهدا🌷 بگوید چیزی نگفت و سکوت کرد🔇 اما سکوتش طولی نکشید که شکست⚡️ #مرتضی یکهو منفجــ💥ــر شد.
🔰سرش را رو به آسمان گرفت و فریاد زد: #خداااااا، سر مزارش آمدم آرام نشدم، کوثر را بغل کردم💞 آرام نشدم... حالا درد #جا_ماندن را تحمل کنم یا درد فراق را⁉️ مرتضی آنجا مثل آدمهای مجنون و بیقرار دور خودش می چرخید و گریه می کرد😭
🔰هیچکس را بعد از #شهادت محمودرضا مثل حاج مرتضی ندیدم🚫 اشک و آه حاج مرتضی، اشک و #آه_غم و اشک روضه نبود؛ #تمنای_شهادت بود و چقدر هم زود به آن رسید🕊
🔰یادم نمی رود که وقتی در #دانشکده افسری خواستیم با جمع بچه ها عکس📸 یادگاری بگیریم #مرتضی یکهو از جمع جدا شد👤 و مثل اینکه چیزی یادش افتاده باشد گفت: #شش_گوشه... شش گوشه و رفت و پوستر بزرگی از ضریح امام حسین(ع)🕌 را آورد و گرفت جلوی سینه اش و به عکاس گفت: #حالا_بگیر!
🔰حاج مرتضی در "۱۴ خرداد ۱۳۹۵" مظلومانه در #سوریه به شهادت رسید🌷 و به یارانش پیوست🕊 یکی از لباسهای ورزشی #محمودرضا را از من خواسته بود، قول داده بودم آنرا از #کوثر محمودرضا بگیرم و به دستش برسانم ⚡️اما مرتضی سبکبار بود و خیلی زود #رفت پیش محمودرضا💞 ما ماندیم و عهد وفا نشده مان😔
#شهید_مرتضی_مسیب_زاده
#سالروز_شهادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍ #برگی_از_خاطرات 🌷روزی از موضوعی #ناراحت بودم و از آن رنج میبردم، ابوالفضل منو دید و بعد از فهمید
🌷اين لطف خدا بود كه #ابوالفضل نسبت به بقيه همسن و سالهايش👥 متفاوت باشد. مادرش زمان برادر بزرگترش مريض احوال بود و شايد هنگام #شيردادن به آنها دقت نداشت اما براي ابوالفضل هميشه #باوضو شير ميداد.
🌷به نظر خودم شير دادن با وضو به بچه #تأثير بسيار زيادي در رفتار و روحيات او دارد👌 #شهيد بدون وضو از خانه خارج نميشد❌ به دوستانش هم خواندن قرآن📖 و #نماز_شب را بسيار توصيه ميكرد.
#شهید_ابوالفضل_راه_چمنی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍ #خاطرات_شهدا 🌷انگشترهایی که براخودش تهیه میکرد معمولا بارکاب های خوبی بود، اما یکی دوماه بیشتر د
🍃🌸🍃
✨گاهی اوقات وقتی بحثی صورت میگرفت میدیدم واقعا صحبت هایش منطقی است.
✨رسول میگفت: آیت الله حق شناس(ره) یا حاج آقا مجتبی تهرانی(ره) و چنین شخصیت هایی اگردر دانشگاه صحبت کنند قطعا بر محیط دانشگاه #تاثیر خواهد داشت. یعنی فقط به منبر هیئتها اکتفا نمیکرد، بلکه دغدغه دانشگاهها را نیز داشت.
✨من تاکنون ۱۲۶۸ دانشگاه و مقر در تهران و شهرستانها حتی کربلا و سوریه برای صحبت و سخنرانی در خصوص شهید خلیلی دعوت شده ام. به قول سردار حسینی میگفت: شهید خلیلی بین المللی شده است.
✨ما به رسول پول توجیبی میدادیم برای مسیر رفت و آمد از مدرسه به خانه، اما او این پولها را جمع میکرد میبرد به بسیج میداد، تا کار #فرهنگی در حوزه شهدا انجام دهند، ما هم وقتی رفتار او را میدیدیم تشویقش میکردیم.
🍃راوی: به نقل از پدربزرگوار شهید🍃
#شهید_رسول_خلیلی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍂 #نماز_شبش هیچ وقت ترک نمیشد هیچ وقت ندیدم نماز شب شهید قاسم سلیمانی قطع شود❌ آن هم نه نماز شبی عا
💠دلیل اینکه قلب های مردم💔 در #فراق شهید حاج قاسم سلیمانی میسوزد چیست؟
✍یکی از علما فرمودند: دلیل اینکه مردم برای #سردار_سلیمانی اشک ریختند😭 و قلبشان سوخت و هنوز هم آرام نشدند❌ این است که ↯↯
⭕️قلب قطب عالم امکان "حضرت بقیه الله عج" به #درد آمده و اشک آن حضرت جاری شده و این مطلب برکل عالم #تاثیر میگذارد. ماهنوز سردار سلیمانی را نشناختیم😔
#شهید_قاسم_سلیمانی
#سرباز
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#نیمه_پنهان_ماه 1 زندگی #شهید_مصطفی_چمران 🔻به روایت: همسرشهیــد #قسمت_چهارم 4⃣ 🔮مصطفی گفت: همه تاب
❣﷽❣
#رمان📚
#نیمه_پنهان_ماه 1
ﺯﻧﺪگی #شهید_مصطفی_ﭼﻤﺮﺍﻥ
🔻به ﺭﻭﺍیت: ﻫﻤﺴﺮشهیــد
#قسمت_پنجم 5⃣
🔮یادم هست در یکی از سفر هایی که به روستا ها می رفت همراهش بودم. داخل ماشین هدیه ای به من داد - #اولین هدیه اش به من بود و هنوز ازدواج نکرده بودیم - خیلی خوش حال شدم😍 و همان جا باز کردم دیدم #روسری است، یک روسری قرمز با گل های درشت، من جا خوردم. اما او لبخند زد و به شیرینی گفت: «بچه ها دوست دارند شما را با روسری ببینند» از آن وقت روسری گذاشتم و مانده.
🔮من می دانستم بچه ها به مصطفی حمله می کنند که چرا شما خانمی را که #حجاب ندارد می آوري مؤسسه اما برایم عجیب بود که مصطفی خیلی سعی می کرد - خودم متوجه می شدم - مرابه بچه ها نزدیک کند💕 می گفت:« ایشان #خیلی_خوبند. این طور که شما فکر می کنید نیست. به خاطر شما می آیند مؤسسه و می خواهند از شما یاد بگیرند. ان شاءالله خودمان بهش یاد می دهیم.
🔮نگفت این حجابش درست نیست. مثل ما نیست، فامیل هایش آن چنائی اند. این ها خیلی روی من #تاثیر گذاشت. او مرا مثل یک بچه کوچک قدم به قدم جلو برد، به اسلام آورد👌 نُه ماه... نه ماه زیبا با هم داشتیم و بعد ازدواج💍 کردیم. البته ازدواج ما به #مشکلات سختی بر خورد. «تو دیوانه شده ای، این مرد بیست سال از تو بزرگ تر است، #ایرانی است، همه اش توی جنگ است، پول ندارد، همرنگ ما نیست❌ حتی شناسنامه ندارد.»
🔮سرش را گرفت بین پاهایش و چشم هایش را بست😔 چرا ناگهان همه این قدر شبیه هم شده بودند؟ انگار این حرفها متن یک نمایش نامه بود که همه حفظ بودند جز #او؛ مادرش، پدرش، فامیل، حتی دوستانش. كاش او در یک "خانواده معمولی" به دنیا آمده بود. كاش او از خودش ماشين نداشت، کاش پدر او به جای تجارت بین #آمریکا و ژاپن معلمی می کرد، کارگری می کرد، آن وقت همه چیز طور دیگری می شد...
🔮می دانست، می دانست وضع #مصطفی هم بهتر از او نیست. بچه هایی که با مصطفی هستند او را دوست ندارند، قبولش نمی کنند... آه خدایا سخت ترین چیز همین است. کاش مادر بزرگ اين جا بود . اگر او بود #غاده غمی نداشت. مادر بزرگ به حرفش گوش می داد. دردش💔 را می فهمید.
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#آخرین_کلام شهید بهشتی🌷 قبل از لحظه شهادت 🌺دوستان #بوی_بهشت می آید! 🔸دکتر بهشتی پشت تریبون🎙 قرار
0⃣7⃣2⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰پیش از انقلاب او را با عبارتهایی مانند: #نایب امام خمینی در ایران و مدیر اجرایی قدرتمند #آیتالله_خمینی توصیف میکردند. اسناد آمریکایی نشان میدهد آنها قبل و پس از پیروزی انقلاب✌️ تلاش بسیاری برای مذاکره با #بهشتی انجام دادهاند. در گزارشهای آمریکایی دکتر بهشتی فردی اندیشمند توصیف شده که کسانی که با او در تماس بودهاند را تحت تاثیر قرار داده است✅
🔰او را یکی از معدود رهبران مذهبی معرفی کردهاند که جهان مدرن را به وضوح #درک میکند. او را مطلوبترین👌 مقام ایرانی برای مذاکره معرفی کردهاند؛ به عنوان کسی که اندیشههایش واضح، جدی و منسجم است و بیش از آنچه میتواند انجام بدهد تعهدی نخواهد پذیرفت🚫 نقطه نظرات دیگران را درک میکند حتی اگر آنها را قبول نداشته باشد و حرفهای تبلیغاتی بیاساس یا #دروغ نمیگوید.
🔰آیتالله بهشتی زبان انگلیسی🔠 عربی و آلمانی را میدانست و در مذاکرات و یا #مصاحبههای مطبوعاتی گاه با این زبانها سخن میگفت.
🔰یک روز شهید بهشتی در مدرسه #فیضیه برای طلاب سخنرانی داشتند. به درخت توتی🌳 که در مدرسه هست اشاره ای کردند و گفتند: این درخت توت شاهد #فریادهای من در بحث بوده است ولی مسئله ای پیش آمد که ناچار شدم این مسیر را رها کنم.
🔰در درس #علامه_طباطبایی شرکت کردم و در همان جلسه اول در مطالب ایشان به نظر من اشکالی داشت که من صلاح ندیدم📛 در همان جلسه اول اشکال کنم. لذا صبر کردم درس تمام شد و وقتی خواستند به منزل بروند🏘 اشکالم را مطرح کردم.
🔰خیلی با #آرامش جواب دادند. باز به جواب ایشان اشکال کردم☝️ و باز به من جواب دادند. و از این تاریخ بود که دیگر تصمیم گرفتم "بدون فریاد" اشکال کنم و این که می بینید به آرامی جواب شما را می دهم #تأثیر این برخورد مرحوم علامه با من بود.
📚منبع: سیره شهیددکتربهشتی/ص 55
#شهید_سیدمحمد_بهشتی
#سالگرد_شهادت🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰خوابی که خبر از شهادت مهدی را داد 🔸دو روز مانده به #شهادت مهدی مادر بزرگش خوابی می بیند. وی در این
2⃣0⃣3⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
📿مادر شهید:
🍁 از بچگی فردی #خاص بود و هیچ وقت گریه نمیکرد، طوری بود که من گمان کردم مشکلی دارد که گریه نمیکند اما دیدم نه، او فقط #لبخند میزند. خیلی زود راه افتاد و اولین کلامی که به زبان آورد «شهیدم کن» بود طوری که مادربزرگش تعجب میکرد که زبانش با این کلمه باز شده است.
🍁از پولش چیزی برای خود پسانداز نمیکرد و همیشه آن را به دیگران #کمک میکرد و با #شهید_ابراهیم_هادی ارتباط عاطفی زیادی داشت.
🍁هر كسي با هر منش و رفتاري اگر با او ارتباط برقرار مي كرد، با او #رفيق مي شد. مهدي مي گفت كه شايد اين رفتار و اين اخلاق من #تأثير خودش را بگذارد و از راه اشتباهي كه انتخاب كرده اند برگردند. مهدي در #عمل جذب حداكثري داشت.
🍁او پای ثابت مکتب آیت الله حق شناس بود، یه روز به همراه تعدادی از دوستانش به دیدن آیتالله #حقشناس رفته بودند که آیتالله از بین دوستانش، فقط به مهدی یک #دستمال داده و گفته بود اشکهایی😭 که برای امام حسین (ع) میریزی را با این دستمال پاک کن و آن را نگهدار تا در کفنت بگذارند.
🍁در يك جلسه كه مهدي در محضر استاد ميرود، آيتالله حقشناس تا او را ميبيند به #گريه ميافتد. دوستانش تعجب ميكنند كه چرا استاد گريه ميكند و چه رازي بين او و مهدي وجود دارد؟ و هيچكسي نميدانست كه مرد خدا در چهره آفتاب سوخته شاگردش، نور #شهادت را ميبيند. مهدي همه راز و نيازش با امام حسين(ع) بود.
🍁مهدی همیشه به جز روزهای عید لباس مشکی⚫️ به تن داشت و معتقد بود که بعد از مصیبت #حضرت_زینب (س) باید همیشه عزادار بود، در آخر نیز به توصیه خودش تربت #کربلا و دستمال اشکش را در کفنش گذاشتند.
راوی:مادر شهید
#شهید_مهدی_عزیزی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 7⃣#قسمت_هفتم 💢 به او #حمله_ور شود و خونش را بر زمین بری
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
8⃣#قسمت_هشتم
💢 در #گوششان زمزمه مى کند:انى اعلم ما لاتعلمون .(2)دوست 🥀دارى به انگشت اشاره ات ، پرده از #ظواهر عالم بردارى و لشکر #بینهایت اجنه را نشان این سپاه #بى_مقدار دشمن👹 دهى و تقاضاى تضرع آمیز امدادشان را به دشمن بفهمانى....
🖤و بفهمانى که #یک_اشاره_امام☝️ کافیست تا میان سرها و #بدنهایشان فاصله اندازد و زمین کربلا را از سرهایشا ن سیاه کند... اما امام با اشاره #مژگانش آنها را به آرامش مى خواند و اشتیاق دیدارش با #رسول االله را به رخشان مى کشد.🍂
💢 دوست🌸 دارى...
ولى هیچ کدام از این #کارها را که دوست دارى ، انجام نمى دهى .
فقط چشم از #شکاف خیمه🏕 به امام مى دوزى و رد نگاه او را دنبال مى کنى .
امام ، نگاهش را بر چهره #پیرترها عبور مى دهد و باز اراده سخن گفتن مى کند و تو با خود مى اندیشى که مگر هنوز حرفى براى گفتن مانده است ؟
مگر هیچ رگى از غیرت و هشیارى در این قوم باقى است که بتوان بر آن تکیه کرد و احتمال #تاثیر را بر آن بنا نهاد⁉️
🖤مى دانى که #حسین به منفى بودن این پاسخ واقف تر است
اما او #فوق_وظیفه عمل مى کند و دلش 💔براى راهیان جهنم هم #مى_سوزد.🔥مردم ! ببینید چه کسى پیش روى شما ایستاده است. سپس به #وجدانهایتان مراجعه کنید و ببینید که آیا کشتن من و شکستن حریم من رواست ؟
💢 آیا من فرزند زاده #پیامبر شما نیستم ؟ و فرزند وصى او و پسرعم او و اولین ایمان آورنده به خدا #تصدیق کننده رسول او و آنچه از جانب پروردگار آمده ؟آیا حمزه #سیدالشهداء عموى من نیست ؟ آیا جعفر طیار عموى من نیست ؟آیا مادر من ، فاطمه دختر پیامبر شما نیست ؟آیا جده ام خدیجه ، اولین زن اسلام آورده نیست ؟
🖤آیا پیامبر درباره من و برادرم نفرموده که ما سید جوانان اهل بهش🌸تیم؟
آیا انکار مى کنید که پیامبر جد من است ؟ #فاطمه مادر من است ؟ على پدر من است و...؟بغض ، راه گلویت را سد مى کند، اشک😭 در چشمهایت حلقه مى #زند و قلبت❣ گر مى گیرد.
مى خواهى از همان شکاف خیمه⛺️ فریاد بزنى: برادر! همین افتخارات ما #جرائم ماست .
💢 اگر تو فرزند على نبودى ، اگر جد تو پیامبر نبود که سران این قوم با تو #دشمنى نمى کردند و چنین لشکرى به جنگ با تو نمى فرستادند! عداوت اینها به احد برمى گردد، به بدر، به حنین .
#کینه اینها کینه #خندقى است . بغض اینها، بغض خیبرى است.مساله اینها، مساله پیامبر و على است . برادرم ! همین فرداست که سر مقدس تو را پیش روى یزید بگذارند و یزید
مست و لایعقل زمزمه کند:
🖤_لعبت هاشم بالملک فلا
خبر جاء و لا وحى نزل
و از بنیان ، منکر خدا و وحى و #پیامبر شود. اینها پیامبرى را حکومت و پادشاهى مى بینند و درپى جبران آن سالها از دست رفته اند.برادرم ! عزیزدلم💓 ! اینها اکنون #محصول_سقیفه را درو مى کنند. اینها فرزندان همانهایند که پدرمان على را خانه نشین کردند.
تو به على افتخار، چه مى کنى ؟ آرى برادر! جرم ما همین افتخارات ماست.
مى خواهى فریاد بزنى و این حرفها را به گوش برادرت برسانى .
💢اما #بغضت را فرو مى خورى و دم برنمى آورى . دوست دارى ماجراى جمل(3) را براى #برادرت مرور کنى.
جمل مگر همین دیروز نبود؟ طلحه و زبیر(4) از سر کینه با عدالت على ، عایشه را سوار بر شتر، علم کردند و به جنگ با ولایت کشاندند!#عایشه ابتدا وقتى فهمید که نام شتر، عسگر است ، تردید کرد و به یاد این کلام پیامبر افتاد که : مبادا بر شترى #عسگر نام سوار شوى و به جنگ روى
اما #طلحه و #زبیر لباس و زینت همان شتر را عوض کردند...
#ادامه_دارد.....
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh