فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهید_ابوالفضل_راه_چمنی
🔰آموزش بستن گره های راپل توسط
شهید بزرگوار #ابوالفضل_راه_چمنی به نوجوانان مسجد حضرت زینب(س) پاکدشت (پشت بام مسجد)
#کلنا_عباسک_یازینب
تاریخ شهادت۹۵/۰۱/۱۸
#سوریه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#همسر_شهید🌷 🔰حاج همت مثل #مالک_اشتر بود که در عین خضوع و خشوعی که در مقابل #خدا و برابر برادران دلا
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💠راز شهیــد همت...
🔸بارها به مَـن مـی گفـتند: «این چه #فرمانده لشـکری است که هـیچ وقت زخمی نِمی شه؟🤔
🔹برای خودم هم سؤال شده بود، از او می پُـرسیدم: تو چرا هیچ وقت #زخمی نمیشی؟ می خندید☺️ حـرف تو حـرف می آورد و چیزی #نمی_گفت.
🔸آخر، شب #تولد مصطفی رازش را به من گفت: «پیش #خدا کنار خانه اش🕋 از او چند چیز خواستم:
↶اول: #تــو را ♥️
↶بعد: دو #پسر ازتو تا خونَم باقی بماند
↶بعد هم اینکه اگر قرار است بروم زخمی یا #اسیر نشوم❌
↶آخرش هم اینکه نباشم توی #مملکتی که "امامـش" تـوش نفـس نکشد.
همین هم شد✔️
#شهید_محمدابراهیم_همت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔰فرماندهای که از شلوغی مراسم تشییعش میترسید ...
🔸یڪ روز بعد از پایان عملیات #والفجر۸ تویوتا را روشن کرد و به سمت آبادان حرکت کردیم. حالش آشفته بود تا به حال اینگونه او را ندیده بودم، یک به یک شهدا🌷 را یاد میکرد و برایشان گریه میکرد، گفتم حالا چرا اینقدر ناراحتی گفت: «بیشتر برای زمان بعداز #شهادتم ناراحتم»
🔹متوجه حرفش نشدم با تعجب گفتم: بعداز شهادت که ناراحتی نداره! گفت: « برای ما داره از آنجایی که من #فرمانده بودم، مردم و مسئولین مرا میشناسند. ناراحتم و میترسم از آن روزی که وقتی #شهید بشوم، تشییع جنازهام شلوغ شود، مسئولین بیایند، برایم تبلیغات ڪنند😔 کل استان اعلامیه پخش کنند. این است که برای بعداز شهـادتم هم ناراحتم، من خودم را شرمنده شهدایی که "واقعاً زحمت کشیدند" و نامی از آنها نیست❌ میدانم.
🔸با این اعتقادی که داشت، خدا به او عنایت کرد و بعد از شهادتش، #مفقود ماند و تشییع نشد. مدتها از زمان شهادتش🌷 گذشت تا اینکه در سال ۱۳۷۴📆بهمراه هفتاد و چند تن از شهدای مازندران تشییع شد.
✍ راوی: همرزم شهید
#شهید_سردار_محمدحسن_طوسی
#جانشین_فرمانده_لشکر۲۵کربلا
#شهادت_عملیات_کربلای۸
#سالروز_شهادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠اگر حسین شهید نمیشد جای تعجب بود! 💟 با لبخند مادرانه میگفت بچهی چهارم بود و بهش کوپن ندادن. بهش گ
❣رفیق شهیدم
چفیه ات را از سر شانه تکانی بدهی
دل ما مثل دلت #پاک و #حسینی می شود.
✍ خاطره از مادر شهید:
🔻 ارتباط خاصی با #شهدای_گمنام علی الخصوص شهید هادی داشت و با کتاب #سلام_بر_ابراهیم خیلی مانوس بود.
🌷دائم از شهادت می گفت و کتاب هایی که در مورد #مادران_شهدا بودند برام می خرید تا مطالعه کنم. انگار دوست داشت ذهنم رو آماده کنه.
#شهید_حسین_ولایتی_فر🌷
#شهید_حادثه_تروریستی_رژه_اهواز
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🔰شهیدی که برای اولین بار در #حلب از پهپاد رونمایی کرد.
♦️در منطقه حلب در یک عملیات برای اولین بار #پهپادی را برای اجرای مأموریت به همراه آورد تا قبل از آن فرماندهان با نوع مأموریت و کارآیی این پرنده آشنا نبودند❌ او مدتی مقاومت کرد تا موافقت #فرماندهان را برای اجرای مأموریت پهپاد بگیرد.
♦️همان زمان که او تلاش میکرد که اجازه فرماندهان را بگیرد در منطقه دیگری در #سوریه خواهان این مأموریت بودند اما او در حلب ایستاد تا فرماندهان را اقناع کند✅ متقاعدشان کرد و بعد دیدیم که چه #برکاتی هم داشت.
♦️مأموریت این پرنده با تلاشهای شبانهروزی #آقاکمال که تا آن زمان ناشناخته بود شناخته شد و از آن به درستی👌 استفاده شد.
راوی : دوست شهید (آقای محمدی)
#شهید_مدافع_حرم🌷
#شهید_کمال_شیرخانی
#شهادت_سامرا_۱۳۹۳
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#آوینی اگر بود حماسی مینوشت
برای بچه هایی که میدانستند این به #خط زدن ها شاید خودشان را گرفتارِ این #ویروس_منحوس کند
❌اما میدان خالی نکردند❌
حماسه ای از جنسِ همان حماسه بچه های جان بر کف #جبهه های جنگ!
👈برای بچه هایی که این روز ها خطر کردند💥 و هر کدوم تو یه #سنگر دارن زحمت میکشن یکی #ضدعفونی معبر، یکی تولید ماسک😷 و ...
#حماسه_آفرینان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#نیمه_پنهان_ماه 1 زندگی #شهید_مصطفی_چمران 🔻به روایت: همسرشهیــد #قسمت_دوم2⃣ 🔮این همه اصرار #سید غر
❣﷽❣
#رمان 📚
#نیمه_پنهان_ماه 1
زندگی #شهید_مصطفی_چمران
🔻به روایت: همسرشهیــد
#قسمت_سوم 3⃣
🔮در این مدت سید غروی هر جا مرا می دید می گفت: چرا نرفته اید و آقای صدر مدام از من سراغ می گیرند. ولی من آماده نبودم، هنوز اسم #چمران برایم با جنگ همراه بود و فكر می کردم نمی توانم بروم او را بینم. از طرف دیگر پدرم ناراحتی قلبی💔 پیدا کرده بود و من خیلی ناراحت بودم. سید غروی یک شب برای عیادت بابا آمد خانه مان و موقع رفتن دم در تقویمی از سازمان اَمَل به من داد، گفت هديه🎁 است. آن وقت توجهی نکردم.
🔮اما شب در تنهایی👤 همان طور که داشتم می نوشتم، چشمم رفت روی این تقویم. دیدم دوازده نقاشی دارد. برای دوازده ماه که همه شان زیبایند، اما اسم و امضایی با آن ها نبود. یکی از نقاشی ها زمینه ای کاملا #سیاه داشت و وسط این سیاهی شمع کوچکی🕯 می سوخت که نورش در مقابل این ظلمت خیلی کوچک بود. زیرا این نقاشی به عربیِ شاعرانه ای نوشته بود: من ممكن است #نتوانم این تاریکی را از بین ببرم، ولی با همین روشنایی کوچک فرق ظلمت و نور✨ و حق و باطل را نشان می دهم و کسی که به دنبال نور است این نور هرچه قدر کوچک باشند در نظر او بزرگ خواهد بود. (و کسی که به دنبال نور است؛ کسی مثل من).
🔮آن شب، تحت تأثیر این شعرونقاشی خیلی گریه کردم😭 انگار این #نور همه وجودم را فرا گرفته بود اما نمی دانستم کی این را کشیده. بالاخره یک روز همراه یکی از دوستانم که قصد داشت برود #موسسه، رفتم. در طبقه اول مرا معرفی کردن به آقایی و گفتن ایشان دکتر چمران هستند. #مصطفى لبخند به لب داشت، خیلی جا خوردم. فکر می کردم کسی که اسمش با جنگ گره خورده و همه از او می ترسند باید آدم قسي ای باشد، حتی می ترسیدم. اما لبخند او و "آرامشش" مرا غافل گیر کرد. دوستم مرا معرفی کرد و مصطفی با تواضع خاصی گفت: شمایید‼️ من خیلی سراغ شما را گرفتم، زودتر از این ها منتظرتان بودم.
🔮مثل آدمی که مرا از مدت ها قبل می شناخته حرف می زد، عجیب بود، به دوستم گفتم: مطمئنی #دکتر_چمران اين است؟ مطمئن بود. مصطفی تقویمی آورد📖 مثل همان که چند هفته قبل سید غروی به من داد. نگاه کردم و گفتم: من این را دیده ام.
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#نیمه_پنهان_ماه 1
زندگی #شهید_مصطفی_چمران
🔻به روایت: همسرشهیــد
#قسمت_چهارم 4⃣
🔮مصطفی گفت: همه تابلو ها را دیدید؟ از کدامشان بیش تر خوشتان آمد؟ گفتم: #شمع، شمع خیلی مرا متأتر کرد. توجه او سخت جلب شد و با تاکید پرسید: شمع، چرا شمع⁉️ من خود به خود گریه کردم، اشكم ریخت😢 گفتم: نمی دانم. این شمع. این نور، انگار در وجود من هست، من فکر نمی کردم کسی بتواند معنای شمع و از خود گذشتگی را به این زیبایی #بفهمد و نشان بدهد.
🔮مصطفی گفت: من هم فکر نمی کردم یک #دختر_لبنانی بتواند شمع و معنایش را به این خوبی درک کند. پرسیدم: این را کی کشیده؟ من خیلی دوست دارم #ببینمش، آشنا شوم. مصطفی گفت: "من" بیش تر از لحظه ای که چشمم به لبخندش و چهره اش افتاده بود تعجب کردم «شما😳 شما کشیده اید؟»
🔮مصطفی گفت: بله، من کشیده ام. گفتم: شما که در #جنگ و خون زندگی می کنید. مگر می شود! فکر نمی کنم شما بتوانید این قدر احساس داشته باشید✘ بعد اتفاق عجيب تري افتاد. مصطفی شروع کرد به خواندن نوشته های من. گفت: هرچه نوشته اید خوانده ام و دورادور با #روحتان پرواز کرده ام🕊 و اشک هایش سرازیر شد. این #اولین_دیدار ما بود و "سخت زیبا بود"
🔮بار دوم که دیدمش برای کار در مؤسسه آمادگی کامل داشتم👌 کم کم آشنایی ما شروع شد. من خیلی جاها با مصطفی بودم. در مؤسسه کنار بچه ها و در شهر های مختلف و یکی دو بار در #جبهه. برایم همه کارهایش گیرا و آموزنده بود، بی آن که خود او عمدي داشته باشد. #غاده با فرهنگ اروپایی بزرگ شده بود حجاب درستی نداشت❌ اما دوست داشت جور دیگری باشد، دوست داشت چیز دیگری ببیند، غیر از این بریز و بپاشها و تجمل ها...
🔮او از این خانه🏠 که یک اتاق بیش تر نیست و درش به روی همه باز است خوشش می آید. بچه ها میتوانند هر ساعتی که دلشان می خواهد بیایند تو، بنشینند روی زمین و #گپ بزنند. مصطفی از خود او هم در همین اتاق پذیرایی کرد و "غاده" چه قدر جا خورد وقتی فهمید باید کفش هایش را بکند و بنشیند روی #زمین! به نظرش مصطفی یک شاه کار بوده؛ غافل گیر کننده و جذاب☺️
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#روزم چون
روزِ ديگران مى گذرد
💥اما #شب كه مےرسد
يادها پريشانم مےڪنند ...😔
#همسرانه
#شهید_محمد_کامران
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم❣
پاییـ🍂ـز جایش را به زمستان داد
زمستان جایش را به #بهار
برگـــها
جایشان را به شکوفه ها🌸 دادند
در این میان
#جای_تو همچنان "خالی ست"😔
#یاایهاالعزیز
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃لحظه ای بخند خنده گل🌷زیباست
🍂پیشانیت تنفس یک #صبح است
🍃با ما بدون فاصله💕 صحبت کن
🍂ای آن که ارتفاع #تو دور از ماست
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
مداحی_آنلاین_چرا_کافران_در_رفاه.mp3
3.3M
♨️چرا کافران در رفاه و آسایش هستند
#سخنرانی بسیار شنیدنی👌
🎙حجت الاسلام #دانشمند
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔸محمد پارسا سه ساله با لحن بچه گانه و با عصبانیت😠 و ناراحتی میگفت: مامان نذار #شوهرت بره، گناه داره، میره شهید میشه🌷 ایوب فقط میخندید
🔹 #نیایش بعد از رفتن پدرش جیغ میزد و گریه میکرد😭 و به من میگفت: بابا اگر #شهید بشه تقصیر توئه، من رفتن بابام رو از چشم تو میبینم، همه بابا دارن من ندارم😔
🔸حالا بعد از "شهادت پدرشون" می گویند: دلم برای #بابام میسوزه که تیر به سرش زدن💥 ایوب میگفت: مریم جان، من میدانم #شهید میشوم عکس و فیلم از من زیاد بگیر📸 بچهها بزرگ شدند پدرشان را ببینن
🔹روزهای آخر #شهید_زنده صدایش میکردم، موقع رفتن گفتم: ایوب جان وصیتنامه ننوشتی⁉️ گفت: #نمازت را اول وقت بخوان همه چیز خود به خود حل میشود👌 فقط من را ببخش که نتوانستم مهریه ات را کامل بدهم، عکس های حضرت آقا و سید حسن نصرالله را قبل از رفتن خرید و گفت: اینها تمام #سرمایه من هستند، وقتی نگاه به عکس آقا میکنم انرژی میگیرم، و همه آن عکسها را با خودش به سوریه برد.
#شهید_ایوب_رحیم_پور
#شهید_مدافع_حرم 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#حجاب وصیت شـهـــــدا 📜
🌼دلم هوای #شهادت که مے ڪند
پناه میبرم بہ "چادرم"
که تا #آسمان راه دارد...
چادر من بوی #شـهــــادت میدهد
چرا که چشم شهدا🌷 به اوست
که مبادا چون چادر مادرشان♥️ #فاطمه(سلام الله علیها) خاکی شود.
#حجاب_فاطمی🌸
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
پادکست پویش جهانی استغاثه به امام عصر.mp3
6.23M
🔰 *پادکست شنیدنی اصرار میلیونی*
*باذن الله …
در ایام بلایا و سختی ها
از حجاز عطر ظهور منجی میآید...
🌺 تا نیایی گره از کار بشر وا نشود
🌺 درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود*
💠 بیائید برای ظهور منجی جهان دعاکنیم
و خودمان را آماده ی سربازی در لشکرش کنیم.
در آگاه سازی مردم سهیم باشیم.
🌀🌀🌀
🌷 *باذن الله …
🌷 فی ایّامِ البلایا و الشَّدائِد و المِحَن
🌷 جاءَت مِن الحِجاز رائِحَةُ ظُّهور الناجی ...*
💠 ندعوا لِظهور المُنتَقم
و نَحنُ جُنودُکَ یا صاحب الزَّمان
🌀🌀🌀
#منقذ_الموعود
#منتظران_جوان
#ThePromisedSaviour
#پویش_جهانی_استغاثه_به_امام_عصر ارواحنا فداه
〰️➰☘️🌹☘️➰〰️
🌀🌀🌀
✅📣 جهت ارتباط با ما و دسترسی به صفحات دیگر ما لینک زیر را دنبال کنید
@montazerane_javan_contactus
13960815001359.mp3
2.06M
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم
✨سوره مبارکه یونس✨
#قرائت_صفحه_دویست_وهجده
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷خواهران و برادران #مجاهدم در این عالم، ای کسانی که "سرهای" خود را برای خداوند♥️ عاریه دادهاید و جانها را بر کف دست گرفته و در بازار #عشقبازی به سوق فروش آمدهاید،
👈عنایت کنید: جمهوری اسلامی، #مرکز_اسلام و تشیّع است.
#شهید_قاسم_سلیمانی🌷
#انتقام_سخت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh