eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28هزار عکس
6.3هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
7⃣7⃣4⃣ 🌷 🔹بعد از ازدواجش عبدالله رئیس جمهور شد(دکتر احمدی نژاد) و آموزش ها و ماموریت هایش فشرده♻️. هر چه یاد می گرفت به هم یاد می داد😊. 🔸بار اولی که را آورد خانه🏠، صدایم کرد که بیا بشین. ریز و درشت و زیر و زبرش را مثل ماهر 👌نشانم داد، نحوه دست گرفتن، ماشه کشی و ... 🔹 را هم از عبدالله یادگرفتم. به همین ها اکتفا نکرد❌. جمعه ها با چند تا از دوستانش می رفتیم خارج از شهر و می کردیم، همه فنون و حفاظت، حتی راپل و چتربازی. 🔸از انصار نامه زده بودند که اگر نیایید درجه هایتان🎖 را بگیرید می شوید. یک سری کارهای قانونی داشت. نامه📩 را دید ولی باز هم نرفت🚫. تا اینکه بعد از رفتم دنبال کارهای ترفیع درجه اش. با شهادتش شد . 🔹نمی دانم عبدالله رفیقم بود یا ، یا رفیقی که از برادر نزدیکتر است. فقط این را می دانم که توی این دنیــ🌍ـای به این بزرگی هیچ کس برای من نمی شود😔. راوی:برادر شهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✍ #خاطره_شهدا🌷 🍃روح‌الله خیلی فرز بود و قدرت بدنی بالایی داشت. هر روز خودجوش #ورزش می‌کرد. یک کوله پشتی پر از وسایل نظامی داشت که خیلی سنگین بود. کوله‌اش را به دوش می‌انداخت و دور محوطه می‌دوید. خیلی #ورزیده بود. 🍃اما من گاهی توی تمرینات نظامی به خاطر اضافه وزن از گروه جا می‌موندم. یادم است تو تمرینات گروهی، روح‌الله به خاطر من آرام می‌دوید. به خاطر این آرام دویدن همیشه هم #توبیخ می‌شد. اما از آنجا که روح‌الله آخر #معرفت بود، با وجود توبیخ باز هم کنار من می‌دوید تا تنها نباشم. به نقل از: دوست شهید #شهید_روح_الله_قربانی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💌نامه شهید علی خلیلی(شهید امر به معروف و نهی از منکر) به 💢سلام ! امیدوارم حالتان خوب باشد. آنقدرخوب که دشمنانتان از بمیرند☺️ و از خواب بر چشمانشان حرام باشد. گر از احوالات این کوچکتان خواستار باشید، خوبمـ🌹؛ دوستانم خیلی شلوغش میکنند. یعنی در برابر هایی که مدافعان این آب و خاک کرده اند، و حنجره و روده و معده من عددی نیست❌ که بخواهد ناز کند. 💢هر چند که دکترها👨‍⚕ بگویند جراحی لازم دارد و خطرناک⚠️ است و ممکن است چیزی از نماند. من نگران مسائل خطرناک تر هستم. من میترسم از چیزی نماند😔 آخر شنیده ام که پیامبر(ص) فرمودند: اگر "امر به معروف و نهی از منکر" ترک شود، خداوند را نمی شنود و بلا نازل میکند. من خواستم جلوی بلا را بگیرم💥 💢اما اینجا بعضی ها میگویند کار کرده ام. بعضی ها برای اینکه زورشان می آمد برای خرج کمک کنند میگفتند: به تو چه ربطی داشت⁉️مملکت قانون و دارد! ولی آن شب🌒 اگر من جلو نمی رفتم، شیعه به تاراج میرفت😭 ونیروی انتظامی خیلی دیر میرسید. شاید هم نمی رسید🚷 💢یک آقای ریشوی تسبیح بدست وقتی فهمید من چکار کرده ام گفت: پسرم دخالت کردی؟ قطعا مملکت هم راضی نبود😕 خودت را به خطر بیندازی! من از دوستانم کردم که از او برای خرج بیمارستان کمک نگیرند⛔️ولی این سوال در ذهنم بوجود آمد که واقعا شما راضی نیستید⁉️ آخر خودتان فرمودید امر به معروف و نهی از منکر مثل واجب است. 💢آقاجان! بخدا دردهایی💔 که میکشم به اندازه ی این درد که نکند کاری بر خلاف انجام داده باشم مرا اذیت نمیکند😔 مگر خودتان بارها علت قیام (ع) را امر به معروف و از منکر تشریح نفرمودید؟ مگر خودتان بارها نفرمودید که بهترین راه👌 اصلاح جامعه است؟ یعنی تمام کسانی که مرا کردند و ادعای انقلابی گری دارند حرف شمارا نمی فهمند؟؟ یعنی شما اینقدر بین ما هستید؟؟😭 💢 ! جان من❣ و هزاران چون من غربتت. بخدا که دردهای خودم در برابر فراموشم میشود🗯 که چگونه مرگ و جوانمردی را به سوگ مینشینید. آقا جان! من و هزاران من در برابر درد های شما نمی نشینیم❌ و اگر بارها شاهرگمان را بزنند و هیچ ارگانی خرج مداوایمان را ندهد بازهم نمی گذاریم و ایمان در کوچه های شهرمان بخشکد✊ 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📚 ⛅️ 3⃣5⃣ 💢یکى ، در میان گریه به دیگرى مى گوید:_به خدا قسم که این زن ، به سخن مى گوید. و پاسخ مى شنود:_کدام زن؟ واالله که این است. این ، این ، این ، این ، این ، این ، ملک طلق على است.قیامتى به پاکرده اى زینب! اینجا کوفه نیست. صحراى محشر است . یوم تبلى السرائر(23) است... 🖤و کلام تو فاروقى(24) است که اهل جهنم و بهشت را از هم مى کند. اى است که هر چه خرقه خدعه و تزویر و ریا را مى سوزاند.... آینه اى است که خلق را از دیدن خودشان به وحشت مى اندازد. اشک و آه و گریه و شیون ، کوفه را برمى دارد. هر چه سوهان ضجه ها تیزتر مى شود، صلاى تو جلاى بیشترى پیدا مى کند و برنده تر از پیش ، اعماق وجود مردم را مى شکافد و چرکین روحشان را نشتر مى زند. 💢همچنان و ادامه مى دهى:_مرگتان باد.و ننگ و نفرین و نفرت بر شما.در این معامله، سرمایه هستى خود را به تاراج دادید.بریده باد دستهایتان که خشم و غضب خدا را به جان خریدید.. و مهر خفت و خوارى و لعنت و درماندگى را بر پیشانى خود، نقش زدید.مى دانید چه جگرى از محمد مصطفى شکافتید؟چه پیمانى از او شکستید⁉️چه پرده اى از او دریدید؟ چه هتک حیثیتى از او کردید؟و چه خونى از او ریختید؟کارى بس هولناك کردید،... 🖤آنچنانکه نزدیک بود آسمان🌫 بشکافد، زمین شود و کوهها از هم بپاشد.مصیبتى غریب به بار آوردید. سخت ، زشت ، بغرنج ، شوم و انحراف برانگیز. مصیبتى به عظمت زمین و آسمان.شگفت نیست اگر که آسمان در این مصیبت ، خون گریه کند. و بدانید که عذاب آخرت ، خوارکننده تر است و هیچ کس به یارى برنمى خیزد. پس این مهلت خدا شما را خیره و غره نکند. 💢چرا که خداى از شتاب در عقاب ، منزه است و از تاخیر در انتقام نمى هراسد.''ان ربک لباالمرصاد.(25)'' به یقین خدا در کمینگاه شماست...✨ کوفه یکپارچه، ضجه و صیحه مى شود. گویى زلزله اى ، همه هستى همه را بر باد داده است.آتشفشانى🔥 که از اعماق دلت ، شروع به فوران کرده ، مهار شدنى نیست.شقشقه اى است انگار به سان شقشقیه پدر که تا تاریخ را به آتش نکشد فرو نمى نشیند... 🖤 نه شیون و ضجه هاى مردم ، از زن و مرد و پیر و جوان ، و نه چشمهاى به خون نشسته و نه نگاههاى تهدیدآمیز سربازان ، هیچ کدام نمى تواند تو را از اوج و و و و خلق پایین بیاورد. اما... اما یک چیز هست که مى تواند و آن اشارات پنهانى چشم سجاد است... و آن توست.و تو و به این اشارات مى سپارى ، مى کنى.. ... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
📚 ⛅️ 3⃣6⃣ 💢سر به 🌫 بلند مى کند و مى گوید:_خدایا پناه بر تو از شر دشمنان اهل بیت ، گواه باشد که من از آل محمد مى جویم.سپس صورت اشکبارش را بر پاهاى امام مى گذارد و مى پرسد:_آیا راهى براى توبه و بازگشت هست ؟امام مى فرماید: آرى ، خداوند توبه پذیر است. پیرمرد که انگار از یک کابوس وحشتناك شده است و جان و جوانى اش را دوباره پیدا کرده ، 🖤 را به زمین مى اندازد و همچون جنون زده ها مى دود و فریاد مى کشد:_مردم ! ما فریب خوردیم. اینها نیستند. اینها پیامبرند، اینها؛ دشمنان خدایند، دشمن خداست. آن پیامبرى که در اذانها شهادت، به رسالتش مى دهید، پدر اینهاست. توبه کنید! جبران کنید! برگردید! که از لحظاتى پیش ، کمر به قتل پیرمرد بسته و به او پرداخته ، اکنون به پیرمرد مى رسد و با شمشیرى میان سر و بدن او فاصله مى اندازد،... 💢آنچنانکه پیرمرد چند گامى را هم بى سر مى دود و سپس بر زمین مى افتد.... مردم، مردمى که شاهد این صحنه بوده اند، بیش از آنکه و متنبه شوند، مرعوب و مى شوند.بیش از این ، نگاه داشتن کاروان مصلحتنیست... کاروان را در زیر بار سنگین به سمت قصر یزید، حرکت مى دهند ، همه اعیان و و بزرگان و و و را براى شرکت در این جشن بزرگ دعوت کرده است... 🖤 را به انواع زینتها و گوناگون تدارك دیده است . پیداست که یزید به زندگى خود، دست یافته است.... یزید به هنگام شنیدن خبر ورود کاروان سرها و اسرا، در حین مستى وسرخوشى، ناگهان ناله شوم کلاغها را مى شنود و با خود آنچنان که دیگران بشنوند، زمزمه مى کند: _در این هنگام که محمل شتران رسید و آن خورشیدها بر تل جیران# درخشید، ✨کلاغ 🦅ناله کرد و من گفتم : 💢 چه ناله کنى ، چه نکنى ، من طلبم را وصول کردم و به آنچه مى خواستم رسیدم.هم اکنون نیز، با و تبختر بر تخت تکیه زده است و ورود کاروان شما را مى کند.... او که خود را براى این کاروان و دم و دستگاه خود به کار گرفته است،... اکنون به تماشاى و خود و و خوارى نشسته است. همه اهل کاروان را از بزرگ و کوچک ، با به یکدیگر بسته اند. 🖤یک سر طناب را برگردن سجاد افکنده اند و سر دیگر را به بازوى تو بسته اند.... طناب دیگر از بازوى تو به دستهاى سکینه... و طناب دیگر و دست دیگر و بازوى دیگر... و اهل کاروان به گونه اى به هم شده اند.... که اگر کسى و یا برود، را با خود و اسباب و شود.... به مجلس، رو مى کند و به یزید و با لحنى آمیخته از و و مى گوید: _✨اى یزید! گمان مى کنى که اگر رسول خدا ما را در این حال ببیند، چه مى کند⁉️ 💢با همین امام ، حال مجلس مى شود.... یزید فرمان مى دهد... که بند از دست و پاى شما و غل و زنجیر از دست و پا و گردن امام ، باز کنند.... یزید در دو سوى خود امرا و بزرگان را نشانده است....براى شما جایى درست مقابل خویش ، تدارك دیده است.... و سرها را در طبقهایى پیش روى خود چیده است.... و تا مى توانند مى برند... و به درون هم مى خزند... .... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh