eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
27.4هزار عکس
6هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem زیارت نیابتی @Shahid_nazarzade
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻فرازی از وصیت نامه #شهید مدافع حرم #سجاد_طاهرنیا 🌷 محمدحسین عزیز، شما را ندیدم، اما می دانم که شما هم مثل #خواهرت هدیه ی #حضرت_رقیه (س) به من هستید. با این که خیلی دوست داشتم ببینمت، اما نشد. چون من صدای کمک خواستن #بچه های شیعیان را می شنیدم و نمی توانستم به صدای کمک خواستن آنها #جواب ندهم. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
♦قسمتی از وصیتنامه 🌸 بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم «السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام» تا آخرین قطره خون دوباره به برود. تنها من علی است که وقتی او شد بگویید که برای از حضرت زینب (س) رفته و شده است، بگذارید علی کند. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
📜در قسمتی از شهید آمده است: 💢یا حسین تا آخرین قطره ی خون❣ نمی گذاریم دوباره به اسارت برود. 💢مادر عزیزم! اگر بنده توفیق پیدا کردم و برای من مجلس یادبود🌷 گرفتید، در عزای من نکنید❌ چرا که دشمنان اسلام شاد می شوند و اگر گریه کنی در روز حلال نمی کنم ⇜و نیز مادرم بنده ان شاءالله در این سفر که به می روم عمودی می روم و افقی⚰ به بازمی گردم.  💢پدر عزیزم به دلم افتاده که این من به سوریه می باشد و "می دانم" که خواهم شد لذا از صمیم قلب💖 مرا حلال کنید.  💢ای اهل بیت رسول الله (ص) من خیلی آرزو داشتم که 1400 سال پیش بودم و در رکاب مولایم (ع) می جنگیدم تا شهید شوم🕊 و حال، وقت آن رسیده که به فرمان مولایم ای (مدظله العالی) لبیک گفته✊ و از اهل بیت پیامبر (ص) دفاع بکنم. ⇜لذا به همین منظور عازم🚌 دفاع از حرمین به راهی می شوم و آرزو دارم همچون (ع) دردفاع از خواهر بزرگوارشان شهید بشوم🕊🌷 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♥️ 9⃣3⃣ 🍂 +خب پیش نیومده بود که چیزی بگم. آبجی کوچیکه منه وقتی پدرم شهید شد🌷 بچه بودیم من ده ساله بودم فاطمه هم تازه می رفت کلاس اول؛ خیلی بابایی بود از غصه شبی که فهمید شده تشنج کرد خدا خیلی رحم کرد که چیزیش نشد _خدا را شکر. راستی من اون روز که رفتم از تو کشوی میز برگه ها📑 رو بردارم یه ورقه لابلای پروژه ها بود که فکر کنم مال باشه چون خط تو نیست 🌿دستخط فاطمـ♥️ـه را از کیفم بیرون آورده و به محمد دادم برگه را از من گرفت خواند خندید و گفت: +آره این دستخط خواهرمه. دلنوشته های خوبی داره گاهی که برام میخونه واقعا بهش حسودی می کنم😅 اینا از بابام به ارث برده 🍂لبخندی زدم و سکوت کردم. سرد بود دست هایم را توی جیبم کردم. حالا که حرف میان آمده بود دلم می‌خواست همه چیز را به او بگویم. اما از واکنش محمد می‌ترسیدم دلم نمی خواست دوستی ام با او خدشه دار شود این بهترین رابطه دوستانه ای بود که در عمرم تجربه می‌کردم. 🌿به یک نقطه خیره شدم. مشغول فکر کردن💭 بودم. نمی‌دانستم چه کنم چطور سر حرف را باز کنم !! چند دقیقه گذشت ناگهان محمد دستش را جلوی چشمانم تکان داد و گفت: +الو ... حواست کجاست؟! به چی فکر می کنی رفیق؟! سرم را بالا آوردم و نگاهش کردم و گفتم: _محمد .. من ... میشه ... یعنی میتونم 🍂 نتوانستم ادامه دهم، کم آوردم و ساکت شدم. محمد از کلمات بی سر و سامانم فهمیده بود اتفاقی افتاده گفت: +با من راحت باشه. همون جور که من باهات راحتم چی شده؟؟ گونه هایم گل انداخته بود☺️ افکارم را سر و سامان دادم و گفتم: _به نظرت من چجور آدمیم؟ 🌿+این سوال خیلی کلیه ولی خلاصه رو بخوام بگم تو یه پسر مهربون و محکمی که برای ارزش ها می جنگید از همون اول که رفتار تو در مقابل آرمین دیدم خیلی چیزا دربارت متوجه شدم. ولی وقتی تصمیم گرفتیم ماشینتو دانشگاه نیاری تا بقیه فکر نکنند تو خیلی خاصی و از طبقه مرفه جامعه هستی. روت حساب ویژه ای باز کردم به نظرم این کار خیلی مردانگی و جدیت می‌خواست در کل از اینکه باهات هستم احساس خوبی دارم😍 🍂_ممنون منم همینطور♥️ +خب حالا چی میخواستی بگی؟ اون همه فکر کردن فقط برای پرسیدن نظر من درباره خودت که نبود !! 😉 _میشه یه قولی بدی؟ +چی؟ _اینکه وقتی حرفامو زدم بازم سر دوستی با من وایسی 🙏 🌿لبخند زد و گفت: +چشم دوباره چشم هایم را به زمین دوختم چانه ام را توی شال گردنی که دور گردنم پیچیده بود کردم و با صدای آهسته گفتم: _من اون دختری که ♥️ بودم رو پیدا کردم ....🙊 ✍ نویسنده: فائزه ریاضی ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ♦️وباز نفسی تازه از بعد از مدتی و وقفه ای، دوباره دیروز مهمان شهیدی🌷 از شام بلا بودیم. دوباره دل در رثای قامت رشید ورعنای پسری شکست💔 دوباره خواهری با سوز دل ناله زد که دلتنگتم ای کاش همه اینا خواب باشه... داداشی سرسفره عقدم نبودی😭 یادته گفتی عروسی جبران میکنم...داداشی پاشو اومده... ♦️و اینجا دیدنی بود اشکهای بر روی شانه های خواهرشهید🌷 که میگفت: آروم باش حامد خوشبخت شد...حامد به رسید...و حالا کارما شروع شده... ♦️و همه اینها با اشک روان😭 و بر گونه ها جاری میشد....همه دور مادر را گرفته بودند برایش دعا میکردند..دستش را میبوسیدند و چقدر اذیت میشد و میگفت نکنید این کارو...خدایا بی چه کنم⁉️ ♦️و چقدر این لحظات و این ثانیه ها را دوست دارم. دل دادن💕 و همزمان اتفاق میفتد. مادر تا نیم ساعت پیش نمیدانسته باید با عزیزدلش کند برای عیادت از پسر آمده بود....و اینجا دیگر اشکهایش تمامی نداشت. و.... ♦️این مادر مثل کوه👊 و مثل ابر بهاری می‌بارید لحظه ای که دلبندش را در میگذاشتند ....وقتی از بلندگو می گفتند: "افهم حامد بن ذبیح ا..." ♦️ دیگر زانوهایش طاقت ایستادن نداشت ... تک فرزند پسر خانواده دل خواهرانش💔 را چنان کرد که میگویند حامد پس از تو خاک بر این زندگی😭😭 ♦️ولی اینها میگذرد و گذشت زمان مقام و و جایگاه رفیعی👌 که دارد را به این خانواده نشان خواهد داد. الان کردن بی معناست...زود است پذیرفتن داغ عزیزی که مرهم و سنگ صبور خانواده بوده است. ♦️ولی خودمانیم... جایگاه وکار بزرگ مدافع حرم هنوز برایمان جا نیفتاده‌ است. هنوز برکت وبزرگی و ودل بریدن این جوانان رشید برای خیلی های ما آنچنان که باید و شاید مفهوم نشده است🚫 انشاالله بزودی زود این شهدا چنان جایگاهی در دل ملت♥️ و فرزندان ماخواهند داشت که منزلشان وعزیزانشان باید فقط گویی کنند و بگویند اینها چه کسانی بودند و چه شد که ومرامشان اینگونه آسمانی وماندگار و شد.... ♦️ و قطعه۵۳ 🌷🌷 دیروز حال و هوای دیگری داشت.. کنندگان مادران وهمسران و پدران و فرزندان وهمرزمان و دوستداران💞 شهدا بودند.. که این حضور مصداق این جمله بود: "به دریا رفته میداند مصیبتهای دریا را" 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔹پسرم لطفا در ایامی که #بابا_نیست مواظب مادر، خواهر و برادر کوچکت باش👌 مبادا بگذاری #فشار زندگی به آنان رنج💔 دهد و در امورات کوچک همچون خرید منزل🛍 و یا رساندن خواهر و برادرت به #مدرسه یار مادرت باش. 🔸سعی کن حداقل در این ایام برنامه ریزی بهتری برای #خانواده داشته باشی و یار و مدد کارشان باشی با درس خواندن📚 خوب، کمک به مادر، حداقل در امورات مربوط به# حسین (بازی، مهد قرآن، تمارین و اشعار آن) نظافت منزل، حتما ساعات خروج از منزل🏡 را برای بازی یا مسجد می روی به #مادرت اطلاع بده تا نگرانت نشود☺️ 🔹و به #خواهرت تا می توانی احترام بگذار و با سر گرم کردن حسین محیط خانواده را برای مطالعه📖 او بهتر مهیا کن. #مجتبی جان ببخش اگر گاهی دلت را شکستم💔 ان شاء الله قول می دهم برگشتم برایت #دوست خوبی باشم. #شهید_محمدرضا_عسکری_فرد #شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh