🌷شهید نظرزاده 🌷
کار همیشگی اش بود لباس #نظامی اش را که می پوشید دست به سینه می گذاشت و سلام به #امام_حسین(علیه السلا
سر قبر #شهید_تورجیزاده که رفتیم، دقایقی با این شهید آهسته درد و دل کرد
و گفت: #آمین_بگو
من هم دستم را روی قبر شهید تورجیزاده گذاشتم و گفتم هر چه گفته را جدی نگیر😉 ...
⚡️اما همسرم دوباره تاکید کرد تو که میدانی من چه میخواهم، پس #دعاکن تا به خواستهام برسم🙏
#شهید_مسلم_خیزاب
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌸🍃 📖| #کلام_شهید | 💐عمریست شب و روزم را به عشق #شهادت گذراندم وهمیشه اعتقادم این بوده وهست که باش
6⃣8⃣7⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
📚برشی از کتاب #سربلنــد
📖به محض اینکه پایش را گذاشت داخل خانه🏡 گوشیاش زنگ خورد📞. گفت:آره آره دم #لشکرم.گفتم:تو که خونهای! با ذوق گفت:همین الان نیرو میخوان برا #سوریه!پله ها را دوتا یکی دوید. آنی پیام داد: #دعاکن جور بشه. دلگرمیاش دادم:باشه عزیزم برات صلوات و زیارت عاشورا #نذر میکنم.دل تو دلش نبود💗.
📖گوش به زنگ بود☎️ که #روزرفتن فرا برسد. شبانهروز کارش شده بود گریه😢.لب به غذا🍲 نمیزد. همان جثهی کوچکش هم آب شد. نکنه من رو #نبرن😔! اگه جا بمونم #دق_میکنم! اگه جنگ تموم بشه و قسمتم نشه چه خاکی به سرم بریزم⁉️
📖دم #دمای_آخر هرروز کشتیهایش غرق بود که میگویند:اصلا معلوم نیست تو رو ببریم اولویت با اوناییه که #دفعه_اولشونه تو بچه کوچیک داری👶.نذر کردم صدبار #دعای_مقاتل_ابنسلمان را بخوانم تا تکلیفش مشخص شود👌.
📖روز بیستوششم تیر ساعت نه⏰ زنگ زد و بی مقدمه گفت: #امشب باید برم.انگار یک بشکه آب یخ❄️ ریختند روی سرم. تمام وجودم لرزید. گفت: برو #علی رو بذار خونهی مامانت زود بریم دنبال کارامون.فقط گریه میکردم😭.
📖علی را تحویل دادم و جلوی #مجتمع داخل ماشین🚕 منتظرش ماندم. موتورش را که از دور دیدم اشک هایم را پاک کردم😢. گفتم یک وقت دلش نلرزد🚫. چشمهای خودش هم شده بود کاسهی خون. آتش گرفتم. تو چرا #گریه کردی⁉️
📖- از #شوق. خودت چرا گریه کردی؟
- از #شوق_تو!
صورتم خیسِ خیس بود😭. مدام زیر چادر پاک میکردم که نبیند. آخرش هم فهمید.
- تو داری گریه میکنی؟ #خوشحالی_من برات مهم نیست؟
- حس میکنم یکی داره نفسم رو ازم میگیره.
📖دوباره این مصرع را برایش خواندم:
من کمی بیشتر از #عشق_تو را میفهمم!
- #برمیگردم_زهرا !
- میری و برنمیگردی!
- برمیگردم؛ بهت قول میدم!
- قسم میخورم برنمیگردی😭.
- تو از کجا میدونی؟
- دلمـ💔 میگه!
#شهید_محسن_حججی 🌷
شادی روحش #صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
3⃣1⃣1⃣ به یاد #شهید_حسن_عشوری🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1⃣9⃣7⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
به روایت مادر شهید:
🍃🌹من مادر #شهید_حسن_عشوری هستم اما خودم را #لایق این عنوان نمیدانم😔 چون همیشه معتقد بودم ایشان ۵۰ سال از من بزرگتر بود؛ #عاشق ✓ولایت، ✓امامت و ✓حضرت زهرا (س) بود.
🍃🌹ایشان خواهر من، مادر من، پدر من و برادر من بود☺️ و در واقع #همه_چیز من شده بود و هر حرفی برایش میگفتم با یک آیه قرآن📖 یا یک حدیث دلمـ❤️ را #آرام میکرد. همه خوبیها در ایشان جمع بود.
🍃🌹مدتی بود که میگفت میخواهم به #سوریه بروم اما به ایشان گفتم من #یک_پسر دارم و اگر تو بروی سوریه به خانم حضرت زینب (س) سفارش کردهام که راهت ندهند🚫 و ای کاش هیچ وقت این حرف را به او نمیزدم😔.
🍃🌹بعد از این حرف با مکثی کوتاه نگاهم کرد و گفت: مادر شما #شعار حسین حسین سر میدهی ولی در #عمل کم میآوری؛ به عمل باید حسینی بود نه به شعار❌؛ نگو پسر من یک دانه است مگر #علی_اکبر امام حسین (ع) یکدانه نبود⁉️ که با این حرفش ساکت شدم.
🍃🌹نیمههای شب صدای گریههایش😭 از اتاقش شنیده میشد؛ به او میگفتم پسر مگر از خدا چه میخواهی که اینطوری #گریه میکنی⁉️ که جواب میداد شما #دعاکن تا دعاهای من به اجابت برسد و من هم از خدا میخواستم هرچه که خیر در دنیا و آخرت است به همه جوانان و به ایشان بدهد.و در آخر به #آرزوی همیشگی اش یعنی #شهادت🌷 در راه حق رسید.
#شهید_حسن_عشوری🌷 #اولین_شهید_وزارت_اطلاعات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷بیست وسوم اسفندماه سالگرد شهادت #سردارمخلص وبی ریای دفاع مقدس، دل داده ی #حضرت_زهرا سلام الله علیها
✍ #دلنوشته
🔰پلک شهریور نیمه باز بود که چشم به جهان گشودی. #سومِ_شهریور ۱۳۲۱، در شهری به همسایگی امامِ مهربانی ها، #تربت_حیدریه. نامت را #عبد_الحسین گذاشتند و این سرآغازی شد برای درک عشق بازی هایت♥️
🔰به گمانم تمام احوالاتِ خوبت در سایه سارِ نامِ بلندت، بهتر لمس میشود👌 همیشه مراقب نگاهت بودی و این #مراقبت کاری کرد که در روزهای نبودنت، کسی نگاه به #ناموست ندوزد❌ حتی زمانی که دیوار خانه ریخته بود!!
🔰و چه #امن است شهری که نگاه مردانش، آرام و سربه زیر باشد. کمی با ما راه بیا، برایمان بگو #چه_کردی؟ چه گفتی؟ چه خواستی⁉️ که اجابتش هم صحبتی با #حضرت_مادر شد؟!
🔰بعید میدانم کسی از داستان راه گشایی مادر بی خبر باشد؟! در آن ظلمت🌚 وهم انگیز، میان تلّ های خاکی، با دلی مضطر سر بر #خاک گذاشتی و ندا از آسمان💫 به گوشَت رسید که از این سو بروید.
🔰تو خاصی...! یعنی باید #خاص بود که خواهری چون زینب(س)، خود برای #کمک بیاید. مگر غیر از این است که فرمود: ما کسانی که برادرمان را #یاری میکنند تنها نمیگذاریم؟
🔰به گمـانم باید برای پی بردن به رازت، پی به ارتباطت با #حسین(ع) برد. تو عجین شده با این خانواده ای. مورد عنایت خواهر. #گمنام همچو مادر🥀 بی سبب نیست چندین سال هیچ نشانی از تو نداشتیم. #عاشق رفته رفته شبیه معشوق💖 میشود و تو چه خوب شکل #مادر شدی.
🔰سالها گمنامی و بینشانی. و در آخر سهم ما از تو، یک #پلاک، صفحاتی قرآن📖 و بادگیری که جسمت را به آغوش داشته.
🔰سالهاست #هورالعظیم، به پاس ۲۵ سال میزبانی از جسمِ نازنینت سرشار از عطر و بوی توست. کمی با ما راه بیا.دعایمان کن #عبدِ_حسین شویم؛ جان برکف برای حسین(ع) و در آخر سر بر دامان حسین چشم از این عالم ببندیم😔
🔰رسم عاشقی را خوب بلدی، #دعاکن گرد قدمهایت👣 بر سر و روی ما هم بنشیند.
✍نویسنده: زهرا قائمی
🗺محل دفن: بهشت رضا
#شهید_عبدالحسین_برونسی
#سالروز_شهادت 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸عبدالحسین، اول در سبزی فروشی🌿 کار می کرد و مدتی هم در شیر فروشی بود. اما #زود از آنجا بیرون آمد 🔹م
3⃣2⃣3⃣1⃣#خاطرات_شهدا🌷
✍ #دلنوشته
🔰پلک شهریور نیمه باز بود که چشم به جهان گشودی. سومِ شهریور ۱۳۲۱📆 در شهری به همسایگی امامِ مهربانی ها، #تربت_حیدریه. نامت را #عبد_الحسین گذاشتند و این سرآغازی شد برای درک عشق بازی هایت♥️
🔰به گمانم تمام احوالاتِ خوبت در سایه سارِ نامِ بلندت، بهتر لمس میشود👌 همیشه مراقب نگاهت بودی و این #مراقبت کاری کرد که در روزهای نبودنت، کسی نگاه به #ناموست ندوزد❌ حتی زمانی که دیوار خانه ریخته بود!!
🔰و چه #امن است شهری که نگاه مردانش، آرام و سربه زیر باشد. کمی با ما راه بیا، برایمان بگو #چه_کردی؟ چه گفتی؟ چه خواستی⁉️ که اجابتش هم صحبتی با #حضرت_مادر شد؟!
🔰بعید میدانم کسی از داستان راه گشایی مادر بی خبر باشد؟! در آن ظلمت🌚 وهم انگیز، میان تلّ های خاکی، با دلی مضطر سر بر #خاک گذاشتی و ندا از آسمان💫 به گوشَت رسید که از این سو بروید.
🔰تو خاصی...! یعنی باید #خاص بود که خواهری چون زینب(س)، خود برای کمک بیاید. مگر غیر از این است که فرمود: ما کسانی که برادرمان را #یاری میکنند تنها نمیگذاریم⁉️
🔰به گمـانم باید برای پی بردن به رازت، پی به ارتباطت با #حسین(ع) برد. تو عجین شده با این خانواده ای. مورد عنایت خواهر. #گمنام همچو مادر🥀 بی سبب نیست چندین سال هیچ نشانی از تو نداشتیم. #عاشق رفته رفته شبیه معشوق💖 میشود و تو چه خوب شکل #مادر شدی.
🔰سالها گمنامی و بینشانی. و در آخر سهم ما از تو، یک #پلاک، صفحاتی قرآن📖 و بادگیری که جسمت را به آغوش داشته.
🔰سالهاست #هورالعظیم، به پاس ۲۵ سال میزبانی از جسمِ نازنینت سرشار از عطر و بوی توست. کمی با ما راه بیا.دعایمان کن #عبدِ_حسین شویم؛ جان برکف برای حسین(ع) و در آخر سر بر دامان حسین چشم از این عالم ببندیم😔
🔰رسم عاشقی را خوب بلدی، #دعاکن گرد قدمهایت👣 بر سر و روی ما هم بنشیند.
#شهید_عبدالحسین_برونسی
#سالروز_ولادت 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢 #بیمه_گر_شرف ... 🔰در هر جای زمین، زیر آسمان خدا، فتنه ای، غارتی، قتلی، حق کشی، حرام خواری، ب
#شهیدچمرانچہزیبامیگہ:✨
|•°حسیـنجانم...
دردمندم...
#دلشڪستهام...💔
#واحساسمۍڪنمڪه
جزت💓و،و راهتــو #دارویۍدیگر
#تسڪینبخشِ قلبسوزانمنیست🙃🖤✨|•
——⃟🖤⃟🥀⃟🕌⃟——
{محاسبهاعمالِشبانه🌙روفراموشنکن،بندهیمخلصِخدا.}
#نمازشبتمفراموشنکن_ماروهم#دعاکن🍂
#التماسدعا🤲
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌕🍂🌕🍂🌕🍂🌕🍂🌕🍂
#برادر!
مهمـــ💥ـات کم داریم
کمی
لبـ😍ـخنـد بزن
برایمان #دعــاکن
#شهید_احمد_مشلب
#سلام_صبحتون_شهدایی 🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh