eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
27.4هزار عکس
6هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem زیارت نیابتی @Shahid_nazarzade
مشاهده در ایتا
دانلود
#یااباصالح_المهدی💔 چشمهای دل من در پیِ #دلداری نیست در فراق تو به جز #گریه مرا کاری نیست سوختن در طلبِ یوسـفِ زهـرا #عشق است ای بنازم به چنین عشق که #تکراری نیست 🌺 اللهم عجل لولیک الفرج 🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1⃣2⃣8⃣ 🌷 💠شهیدی که خواب را تعبیر نمود. 🔹دوست داشتم زندگی ام مومن و استاد اخلاق من باشد☺️. آنقدر همسرم💞 از لحاظ ایمان و اخلاق در درجه بالا باشد که بتواند من را رشد دهد🌱 واقعا هم درمدت زندگی برای من مثل استاد اخلاق بود. 🔸امروز که می بینم عبدالمهدی در کنارم نیست💕 گویی از بیرون آمده باشم. من هرچه دارم را مدیون و مرهون 🌷 می دانم. 🔹عبدالمهدی یک بار دیده بود. بعد ازآن رفت پیش یکی از علمای اصفهان و خواب را تعریف کرد.آن عالم گفته بود برای تعبیرش باید بروی قم با دیدار کنی. 🔸همسرم به محضرآیت الله بهجت شرفیاب می شود👥 تا خوابش رابه ایشان بگوید.آقاهم دست روی زانوی گذاشته و می گوید جوان شما چیست⁉️همسرم گفته بود هستم. 🔹ایشان فرموده بودند:باید به ملحق بشوی و لباس سبز مقدس سپاه رابپوشی. آیت الله بهجت درادامه پرسیده بودنداسم شما چیست❓گفته بود: . ایشان فرموده بودند اسمت را عوض کن. 🔸اسمتان را یا عبدالصالح یا بگذارید. آیت الله بهجت فرموده بودند:شما در تاج گذاری (عج) به شهادت🌷 خواهید رسید. شما یکی از هستید وهنگام ظهور امام زمان (عج) باایشان رجوع می کنید👥. 🔹وقتی عبدالمهدی از قم برگشت خیلی سریع اقدام به اسمش کرد.باهم رفتیم 🌷 و سر مزار شهید جلال افشار گفت: میخواهم یک مسئله ای رابا شما درمیان بگذارم که تازنده ام برای کسی باز گو نکنید❌ بین خودم،خودت💞 و بماند. 🔸عبدالمهدی می گفت:شما درجوانی من را از دست می دهید💕.من می شوم🕊. گفتم:باچه این حرف را می زنید. گفت:من خواب دیدم ورفتم پیش آیت الله بهجت وباقی ماجرا رابرایم تعریف کرد. من خودم رااین گونه می دادم که ان شاءالله ظهور می کند‌✅. 🔹ایشان در رکاب امام زمان(عج)خواهند بود‌. امروز که جنگی نیست🚫 که باشد. این حرف هارا باخودمرور می کردم💬 تااین که بالباس سبز سپاه به جمع پیوست🕊🌷. ✍راوی همسر 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✨🍃🍃🌸🍃🍃✨ ❣ ❣ 💖چشمهای دل 🥀من در پی ✨نیست 💖در فراق ت✨و بجز گریه😭 مرا ✨کاری نیست 💖سوختن در طلب زهرا ✨عشق ست 💖بنازم به چنین که تکراری نیست 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📚 ⛅️ 9⃣5⃣ 💢 با تو چه خواهد کرد⁉️ ''شام '' ى که از مقر حکومت بنى امیه بوده است... و بر تمام منابر، هر صبح و ظهر و شام ، على خطبه خوانده اند و به او گفته اند، ''شام '' ى که دست پرورده و اند،... ''شامى '' ى که اش را به با بسته اند، با تو چه خواهد کرد؟! 🖤چهار ساعت، این کاروان و و را بر '' دروازه جیران'' نگاه مى دارند... تا شهر را براى این پیروزى بزرگ مهیا کنند.... به نحوى که دروازه از این پس به خاطر این معطلى چند ساعته ،⏰ '' '' نام مى گیرد. پیش از رسیدن به شام ، تو خودت را به مى رسانى و مى گویى : بیا و یک در بکن. 💢شمر مى گوید: _باشد، هر خواهشى که کنى برآورده است. با تعجب و تردید مى گویى : _نگاه نامحرمان، و زنان آل الله را آزار مى دهد. ما را از دروازه اى وارد شام کن که باشد و چشمهاى کمترى نگران کاروانشود.شمر مى زند و مى گوید:_عجب ! نگاهها آزارتان مى دهد. پس از دروازه شهر وارد مى شویم ؛ جیران!و براى اینکه دلت 💕را بیشتر بسوزاند، اضافه مى کند: 🖤_یک خاصیت دیگر هم این دروازه دارد. اش با دارالاماره بیشتر است و در شهر مى توانند کنند.کاروان در ایستاده است... و تو به و کودکانى مشغولى... که زنى پرس و جو کنان خودش را به تو مى رساند، پسر جوانى که همراه اوست ، کمى دورتر مى ایستد... و زن که به کنیزان مى ماند، به تو سلام مى کند و مى گوید: 💢_من اسمم '' زینبه'' است. آمده ام براى خبر ببرم . شهر شلوغ است و ما نمى دانیم چرا. گفتند کاروانى از اسرا در راه است. آمده ام بپرسم که شما کیستید و در کدام جنگ اسیر شده اید. تو سؤ ال مى کنى:_خانم شما کیست ؟ کنیز مى گوید:_اسمش؛ است از طایفه بنى هاشم. و به جوان اشاره مى کند: _آن جوان هم پسر اوست. اسمش است سعد، قدرى نزدیکتر مى آید تا حرفها را بهتر بشنود. 🖤تو مى گویى : _✨حمیده را مى شناسم. سلام مرا به او برسان و بگو من زینبم، دختر امیرالمؤمنین، على بن ابیطالب. و آن سرها که بر نیزه است ، سر برادران و برادرزادگان و عزیزان من است . بگو که...پیش از آنکه کلام تو به پایان برسد،... کنیز از شنیدن خبر، بى هوش بر زمین مى افتد.سر بلند مى کنى، جوان را مى بینى که و مى گریزد.به زحمت از مرکب فرود مى آیى... ... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh