eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
27.4هزار عکس
6هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem زیارت نیابتی @Shahid_nazarzade
مشاهده در ایتا
دانلود
از وسعت #لبخنـدت جـان می گیرد زنـدگیــ❤️ بگذار لبخنـدت حـال تمــام #روزهای مرا خـــوب کند😌 #شهید_مسعود_عسگری #سلام_صبحتون_شهدایی🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃 از وسعت جـان❣ می گیرد زنـدگی بگذار لبخنـدت حـال تمــام مرا خـــوب کند😍 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ ♥️از عهد و پیمانی که با هم ١٩ سال گذشت... روزهایی می‌شود که در ذهنم هر کدام به دلیل خاص حک شده مثل روز یکی شدنمان روز از من به ما روز میم به توان دو شدنمان چه شیرین است مرور این خاطرات... پنجمین روز از ماه مرداد📅 🔷چه زیبا روزی بود 5/5/1380 و زیباتر... این روز در آن تاریخ مصادف بود با تولد حضرت زینب (س) بهش خوب که فکر میکنم به اینجا می‌رسم ♥️وقتی تصمیم گرفتیم قشنگ🌷 آغاز زندگی مشترکمان را، طوری جشن🎊 بگیریم به دور از هر گونه گناه، تجمل، چشم و هم چشمی و ... یقیناً شد نظر کرده خانم حضرت زینب(س). 🔷مراسم جشن🎉 رو تو خونه‌ی پدری من بر پا کردیم. یادش به خیر فامیل جمع بودن بزرگ و کوچیک...خنده بر روی لبان همه بود. ولی رنگ خنده‌ی من و تو با همه فرق داشت. ♥️ما با هم عهد بودیم که تو زندگی مشترکمون سه شرط رو همیشه بهش پایبند باشیم ... #️سادگی_صداقت _قناعت تا برسیم به میم به توان دو #️توان دو _یعنی متعالی شدن ما_ رشد ما... 🔷آرام جانم : با لطف و نظر خانم حضرت زینب(س) ، با پایبند بودن به این سه شرط روزهای را کنار هم تجربه کردیم. روزهای سخت و گیر هم کم نداشتیم. ولی با همدلی و همراهی آنها را هم زیبا کردیم. ♥️مهدی جان من به تو غبطه می‌خورم که در گذر این زندگی تو از من سبقت گرفتی رشد کردی... متعالی شدی... شدی... 🕊 دوستت💞 دارم و با هر قلبم❣ دوست داشتنت را مرور می‌کنم. 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🥀✨ ‌ 🌾شب🌙 اعزام، زود رفت خوابید. می ترسید صبح بماند. به مامانم سپرده بود زنگ 📞بزند، ساعت 🕰کوک کرد، گوشی‌اش را تنظیم کرد و به من هم سفارش کرد بیدارش کنم. ‌ 🌾طاقتم طاق شد و زدم به آخر. کوک ساعت را برداشتم. موبایلش📱 را از تنظیم زنگ خارج کردم، باتری تمام ساعت‌های خانه را در آوردم. می خواستم جا بماند. ساعت سه خوابم برد. به این امید که وقتی بیدار شدم کار از کار گذشته باشد. ‌ 🌾موقع نماز صبح، از خواب . نقشه‌هایم، نقشه بر آب شد. او بود و من ناراحت. لباس👕 هایش را اتو زدم. پوشید و خانه‌ی مامانم. 🌾مامانم ناراحت بود، پدرم توی خودش بود. همه بودیم؛ ولی محسن برعکس همه، شاد😀 و شنگول. توی این حال شلم شوربای ما جوک می گفت. می‌خواستم لهش کنم. زود ازش کردم و رفتم توی اتاقم. 🌾من ماندم و عکسهای🖼 محسن. مثل افسرده ها گوشه ای دراز کشیدم. فقط به عکسش که روی گوشی ام بود نگاه می کردم. تا صفحه خاموش میشد دوباره روشن می کردم. سختی بود... ✍ به روایت همسر بزرگوار شهید 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
💢محمود کاوه در خیلی سبکبال حرکت می‌کرد کوله پشتی و 🧡 بر نمی‌داشت و گاهی فقط اسلحه با دو خشاب همراهش بود . 💢 می‌گفت ↶ با هر فشنگ ☄یک نفر از رو باید هدف گرفت چرا بیخود تیر می‌زنید چرا بیخود می‌بندیداصلا چرا چیزی رو که نمی‌بینید می‌زنید⁉️ . 💢 حتی گاهی قمقمه آب برنمی‌داشت. در سرمای کردستان زیر لباس👕 فرم خودش لباس نمی‌پوشیدمی‌گفت تحرک سریع را می‌گیردو از سرعت آدم کم می‌کند . 💢 خیلی و قوی بود. دائم ورزش می‌کرد و متمادی می‌توانست باکمترین آب و غذا پیاده‌روی کندو بعد از آن هم، اصلا حالیش نمی‌شد. فوق‌العاده‌ای داشت.💥 . 🌾راوی: جواد نظام‌پور. هدیه به پرافتخار محمود کاوه صلواتـ📿 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh