eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.9هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
8⃣7⃣2⃣ #خاطرات_شهدا 🌷 💠خاطره ای از جنگ با داعش بخش اول(١/٢) 🔰یه شب به دعوت برادر #شهیدقاسمی دعو
🍃🌺🍃🌺 #بچه‌هایی که طبق تعریف هم‌رزمانشان، خلق‌وخوی #جبهه قدیم را با #واکس‌ زدن شبانه کفش‌های هم‌سنگرانشان #شستن لباس‌های آن‌ها و خواندن #نماز_شب زنده کرده بودند.. 🍃اولین #برادران_شهید_مدافع_حرم #شهیدان_بختی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
من خیلی آرزو داشتم که۱۴۰۰ سال پیش بودم ودر رکاب مولایم #امام_حسین(ع) می‌جنگیدم تا شهید شوم🌷 و حال، و
3⃣3⃣5⃣ 🌷 🔹آقا حامد سال ها تو فاطمیه (س) طالقانی تبریز به عزاداری🏴 مشغول بود. وقتی ایام می شد یکی از چرخ های مخصوص حمل باندها🔊 رو برای خودش بر میداشت و وظیفه حمل اون چرخ رو به عهده می‌گرفت. 🔸با عشقـ❤️ و علاقه خاصی هم این کار رو انجام می داد. وقتی می شد برای هیئت چهار هزار تا نهار🍲 میدادیم که حامد منتظر می شد همه کم کم برن... تا کار دیگ ها رو شروع کنه... 🔹با گریه😭 و حال عجیبی شروع به کار می کرد.بهش میگفتن آقا حامد شما و همه میشناسنتون بهتره بقیه این کارو انجام بدن. می گفت: "اینجا یه جایی هست که اگه باشی باید شکسته شوی تا بزرگ بشی👌" 🔸و همینطور می گفت: "شفا تو مجلسه، آخر مجلسم شستن دیگ هاست و من از این دیگ ها رو خواهم گرفت" که بالاخره این طور هم شد😔. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌾در روزگار تازه‌ی غفلت #شهید شد 🍂بی اعتنا به عصر جهالت شهید شد🕊 🌾او بر کرانه‌های ازل #تا_ابد نشست 🍂
8⃣6⃣2⃣1⃣ 🌷 🔰آقا حامد سال ها تو فاطمیه (س) طالقانی تبریز به عزاداری🏴 مشغول بود. وقتی ایام می شد یکی از چرخ های مخصوص حمل باندها🔊 رو برای خودش بر میداشت و وظیفه حمل اون چرخ رو به عهده می‌گرفت. 🔰با عشقـ❤️ و علاقه خاصی هم این کار رو انجام می داد. وقتی می شد برای هیئت چهار هزار تا نهار🍲 میدادیم که حامد منتظر می شد همه کم کم برن... تا کار دیگ ها رو شروع کنه... 🔰با گریه😭 و حال عجیبی شروع به کار می کرد.بهش میگفتن آقا حامد شما و همه میشناسنتون بهتره بقیه این کارو انجام بدن. می گفت: "اینجا یه جایی هست که اگه باشی باید شکسته شوی تا بزرگ بشی👌" 🔰و همینطور می گفت: "شفا تو مجلسه، آخر مجلسم شستن دیگ هاست و من از این دیگ ها رو خواهم گرفت" که بالاخره این طور هم شد😔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 7⃣2⃣#قسمت_بیست_هفتم 🏴#پرتودهم🏴 💢#زینبى که دیگر #زینب_
📚 ⛅️ 8⃣2⃣ 💢حسین جان! تا قلب 💖من هست پا بر رکاب . تا چشم من هست پا بر زمین مگذار! هرگز مباد که من پاى نازنین تو را بیازارد.جان هزار زینب فداى قطره قطره خونت حسین! صداى آرامش ذهنت را بر هم نزند زینب!و زیبایى🌸 رخسار حسین ، تو را خود نکند زینب! دست به کار شو و با پارچه سپیدت ، پیشانى شکافته عزیزت را ببند! 🖤آب ؟ 💧 براى زخم ؟آب اگر بود که یک قطره به شکاف کویرى مى چکاندى.چه باك ؟ اشک 😭را خدا آفریده است براى همین جا. باران 🌨بى صداى اشکهاى تو این زخم را مى تواند دهد،اگرچه شورى آن بر چاك چاك او رسوب مى کند. 💢فرصت است زینب! باز این تویى و حسین است و تنهایى. اما...اما نه انگار. هابى_تاب_تر بوده اند براى این دیدار و چشم .پیش از آنکه دست تو پیدا کند که زخم را مرهم بگذارد و پارچه را گرداگرد سر حسین بپیچد، بچه ها گرداگرد او زده اند... و هر کدام به سلام و سؤ ال و نوازش و گریه و تضرع و واکنشى نگاه او را میان خود تقسیم کرده اند. 🖤بار سنگینى بر بچه هاست... و از آن عظیم تر کوله بار است تو این هر دو را خوب مى فهمى که کوله بارى به سنگینى هر دو را یک تنه بر دوش مى کشى.پیش روى بچه ها، عزیز آنهاست... که تا دمى دیگر براى همیشه ترکشان مى گوید. بچه ها چه باید بکنند تا بهره را از این لحظه ، داشته باشند. 💢تا بعدها با خود ... که کاش چنین مى گفتیم و چنان مى شنیدیم ، کاش چنین مى دادیم و چنان مى ستاندیم ، کاش چنین مى کردیم و... شرایط است که از آن در جهان ممکن نیست . حکایت تشنه و آب 💧 ، که تشنگى به خوردن آب ، زایل مى شود. 🖤حکایت و برق ، که روشنى ☀️به ظواهر عالم کار دارد. حکایت 🦋 و شمع نیست ، که جسم شمع خود از روح پروانگى تهى است.حکایت است... حکایت این لحظات که از آن است چه رسد به و پرداختن آن.... 💢اگر از خود بچه ها که بى تاب ، درگیر این اند بپرسى ، نمى دانند که چه مى خواهند و چه باید بکنند. به همین دلیل است که هر کدام خواسته و ، خودآگاه و ناخودآگاه ، کارى مى کنند.یکى مات است... و به چشمهاى حسین خیره مانده است . انگار مى خواهد ذخیره را از نگاه حسین داشته باشد. 🖤یکى مدام دور چرخ مى زند و سر تا پاى او را دوره مى کند. یکى پیش روى حسین زانو زده است، دستها را دور پاى او حلقه کرده است و سر بر زانوانش نهاده است.یکى دست حسین را گاه لبهاى خود کرده است. آن را بر چشمهاى اشکبار😢 خود مى مالد و مدام بر آن بوسه مى زند. یکى بازوى حسین را در آغوش گرفته است. 💢انگار که برترین هستى را پیدا کرده است.یکى فقط به امام نگاه مى کند و گریه مى کند، پیوسته را به پشت دو دست مى زداید تا چهره حسین را همچنان روشن ببیند. یکى حسین را بالش گریه هاى خود کرده است و به هیچ روى ، دستش را از دور کمر حسین رها نمى کند. یکى تلاش مى کند که خود را به سر و گردن امام برساند و بوسه اى از لبهاى او بستاند. 🖤و است_براى_حسین.... گفتن این کلام به تو که : باز کن این حلقه هاى عاطفه را از دست و بال من! و از آن سخت تر، امتثال این امر است براى تو که وجودت منتشر در این حلقه هاى عاطفه است.با کدام دست و دلى مى خواهى این ها را جدا کنى. چه کسى زهره کشیدن تیر از پهلوى خویش دارد؟ این را هر کس به دیگرى وامى گذارد.این که اکنون بر دست و پاى حسین بسته است ، از اعماق قلب تو گذشته است. مى توان این حلقه ها را گشود؟.. .... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh