eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.3هزار عکس
7.5هزار ویدیو
209 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
😍 یعنی.... تمام زیبایی های تو برای نفر🌹🌿 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔸سپـاه 🔸بسیج 🔸و حزب الله را فاکتـــور بگیر حواست به باشد 🌺دختــر زاده ای هستم که شهادتــ🕊 را از مادرم فاطمه(س) به ارث بردم... و شجاعت👊 را از دخترکی 👈حواست باشد که اگر نگاه چپی به کنی جانت را با خونت میخَرم...🗡 👈گر به میدان نبــرد نیایم پشتِ این میدان ها میپرورانم✊ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💢خدایک به سعید داد، از او پرسیدم: را چی گذاشتی؟ خیلی گفت: اسم دختر را چی میذارن؟ گذاشتم دیگه. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍مادر #شهیدان_بختی: من هم در کنار فرزندانم #لهجه افعانستانی را تمرین میکردم تا فرزندانم بتوانند با
8⃣7⃣2⃣ 🌷 💠خاطره ای از جنگ با داعش بخش اول(١/٢) 🔰یه شب به دعوت برادر دعوت شدم برا سخنرانی تو یه مسجد حلقه صالحین بود . 🔰بعد از پایان مجلس دو تا پیله شدن که حاجی ما رو هم با خودت ببر و کلی اسرار و التماس گفتم راهی نداره بازم ول کن نشدن گفتم چه نسبتی با هم دارین شماها گفتن هستیم 🔰 خلاصه به اصرار شمارمو گرفتن و تلفنی📞 پیگیر رفتن بودن از من انکار و از اونا گفتم صبر کنین برم اگه شد خبرتون میکنم اگه نشد هم برین دنبال افغان شدن ..(لهجه و مدرک داشته باشین) 🔰نمیدونم این موجودات از کجا شماره مو هم پیدا کردن و بعد رفتن بازم پیگیر بودن اینقدر که بلاخره فرماندهان رو متقاعد کردم که بیان😀 اما خبری دیگه ازشون نشد... 🔰تا اینکه بعد از تو تدمر وقتی گردان جدید اومد تو مسجد یکی با لهجه غلیظ از پشت صدام کرد و حال و احوال کرد گفتم کجا همو دیدیم ؟ گفت از ما فراموش کردی😕 در مسجد برایمان خطابه کردی! 🔰بعد که پسر خالشو نشونم داد تازه فهمیدم عهههه اینا که همون دو تا هستن ☺️! جا خوردم اخه یکیشون حرف میزد تو مسجد دومی ! 🔰گفتم دمتون گرم پس بلاخره اومدین گفت ۴۵ روزه هستیم مرخصیمون هم رسیده اما شنیدیم نرفتیم. 🔰بعد چند روز برا سرکشی به خط و توجیه فرماندهان وطنی رفتم رو ابرویی ۲ که اسم یه تپه بود پر از گرد و خاک🌫 از سنگر بیرون اومدن و یه احوال پرسی سریع کردن . 🔰فک کردم از من دلخور شدن که بهشون سر نمیزنم🙁.رفتم پیش درخواست کنم بِدنشون به یه واحد دیگه که دم باشن. 🔰فرمانده گروه , مخالفت کرد و گفت این دو تا پسر خاله بهترین نیروهام هستن👌 به هیچ کس نمیدمشون. 🔰فرداش رفتم سراغشون گفتم از من دلخورین⁉️ گفتن نه آقا ما سر پستمون بودیم نمیشد ترک پست کنیم گناه بود📛. ..... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃🌺🍃🌺 یاران به #بسم_الله گفتن رد شدند از رود من #ختم_قرآن کردم و درگیر گردابم... 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
عاشق #حضرت_زهرا (س) بود.. همش مےگفت: " دوست دارم دست خود را گہ بہ صورت، گہ بہ پهلو گاه بر بازو بگیرم " آخرهم با #ترڪش توپ بہ صورت، پهلو و بازو درعملیات کربلاے۱۰ #شهید شد... #شهید_فریدون_کرمی🕊❤️ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌺چفیه میگوید:  به خوبی یاد  دارم آن روزها را که از جبین کشاورزان نخلستان🌴 و گاه بر گرد کمر ماهی گیران🐟 بر روی دریای بی انتها روان میشدم.   🌺چفیه میگوید:  به یاد دارم آن زمان را که ، پای رزمنده ی را دریده بود، واو چنگ برخاک میزد ومن،طاقتم برسر می آمد😔 و خودرابه دور پای اومی پیچیدم وسخت ،آن قدرکه خون بر پیکرش بر می گشت و من سرتا پا سرخ میشدم،مانند شقایق🌸...  🌺چفیه میگوید:  آنگاه که خورشید سوزان☀️،امان بچه ها را بریده بود،دامن به داده و روی سوخته ازآفتابشان را نوازش می کردم🙂، شاید که با تنم، کمی از سوزش وجودشان بکاهم👌.  🌺چفیه میگوید:  آن زمان که به می ایستادند عبایشان می شدم و در دل شب🌙 تنها محرم رازشان... و من بودم که در پیش از عملیات، صورت رزمندگان را می پوشاندم تا که هیچ کس جز محبوبشان اشکشان😭 را نبیند من بودم" و چشم های و خیس آنها" و این آبروی من از همان اشک هاست. 🌺چفیه میگوید:  هرگاه که زمین🌎 به لرزه می افتاد و آسمان شب با چراغانی می شد، فریاد (س) دردشت🍃 می پیچید و رزم خون در میدان رزم برپا بود، به یاد دارم آن هنگام که رزمنده ای بسیجی در خون ، من اولین  کسی بودم که بر بالینش می  نشستم😔؛ او هفت آسمان را می نوردید و من، با کوهی از غم فراق😞، وجود را در آغوش می گرفتم  و آن قدر آن را می بوییدم تا تمام وجودم را در بر میگرفت. 🌺چفیه میگوید:  شما ندیدید آن هنگام را که بچه ها دل به دریا🌊 زده بودند و تکه تکه ی میدان رزم را گلگون🌷 میکرد، رفیقانشان آن تکه ها را در بالینه من جمع می کردند و من همچون بقچه ای می شدم از گوشت و خون 😭. 🌺و آنگاه که نبرد به پایان⛔️ میرسید، اشک حسرت یاران خمینی(ره)😭، تمام وجودم را در بر می گرفت 👈 شرح جان فشانی عشـ❤️ـاق است 👈 معطر از عطر بسیجیان است. 👈 منتظر است، منتظر یاران امام عصر(عج)🌸🍃... 👈 همراه بهشتیان🕊 است و ریسمان ولایت،نشانه منزلت و پاکی است و یادگار جنگ. 🌺🍂خوشا به حال آنان که همراه زندگیشان است😔👌     🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷ای شھید! به آخرین #نگاهت سوگند که #سلاحت بر زمین نخواهد ماند #چشمی بازکن عمری است #روزه‌دار نگاه توام بگذار کمی #نور_ایمانت سراسر وجودم را پر کند. 🌷نثار ارواح مطهر شهیدان #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#جانم به لب رسانده‌ای و آه می‌کشی ما را بکش، بگو ز چه #جانکاه می‌کشی ای #یوسف_زمان! ز چه بر روی نیزه‌ها #یعقوب چشم ها به دلِ #چاه می‌کشی... #شعری_از #شهید_محمدحسین_محمدخانی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#جانم به لب رسانده‌ای و آه می‌کشی ما را بکش، بگو ز چه #جانکاه می‌کشی ای #یوسف_زمان! ز چه بر روی نیز
9⃣7⃣2⃣ 🌷 🌷سه سال بود که تو عراق و به دفاع از حریم اهل بیت پیامبر (ص) مشغول بود. اسم مستعارش تو سوریه " " بود و همه "حاج عمار" صداش میکردن شجاع 💪و نترس بود و محبوب دلها وقتی ازش میپرسیدیم تو سوریه چکار میکنی؟ میگفت: سربازی👮. 🌷روز پیکرش⚰ وقتی فرماندهان نظامی رو دیدم ازشون پرسیدم: مگه محمدحسین اونجا چکاره بود؟سردار گفت: 👈فرمانده تیپ هجومی (ع) !!! 🌷سالها بعد از مقدس اومد تو میدون، بعد از ما اومد و قبل از ما رفت😔... محمدحسین زود بارش رو بست... سردار میگفت و میسوخت و میخورد... 🌷 مرام‌های زیاد داشت اما بعضی چیز ها برایش قانون🚥 بود و خط قرمز داشت و یکی از آن خط قرمز ها این بود :محمد حسین یکی از دیوارهای خوش اندازه که چشم خورش از بقیه جاها بیشتر بود را به عکس شهدا تعلق میداد و تو باید قبول میکردی که به واسطه عکس شهدا حرمت حضور شهدا را در خانه رعایت کنی 🌷 وگرنه ...                                  قرارداد که تمام میشد🚫 و خانه را که میخواستیم عوض کنیم عکس ها هم نو میشد ؛ یادم هست وقتی پوسترهای کم عرض مد شده بود محمدحسین کلی ذوق زد که عکس های بیشتری را میتواند در خانه جا بدهد☺️. 🌷 با این حال ولی یک پوستر تکراری بود ؛ قدیمی بود؛ و نه نو میشد و نه قرار بود سایزش عوض شود👌 و آنهم تمثال شهید🕊 مبارزه با اشرار جنوب شرق کشور بود 🌷 خیلی دوست داشت "محمد عبدی" باشد.همیشه از های لحظه های اخرش 😄و حین شهادت محمد عبدی میگفت ؛ج 🌷وقتی فهمیدم اسم جهادی محمدحسین خودمان39; عمارعبدی 39; است جا نخوردم ولی زمانی که عکس صورتش را در معراج شهدای تهران دیدم ؛ با آن لبخند ملیح 😄آن موقع باورم شد 😔 🍃تا در طلب گوهر کانی کانی🍃 🌸تا در هوش لقمه نانی نانی🌸 🍃این نکته ی رمز اگر بدانی دانی🍃 🌸هرچیز که در جستن آنی،آنی🌸 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃🍂🍃🍂🍃🍂 برای اینکه حساب وکتاب #نفس را داشته باشد یک #دفتر را جدول بندی کرد و کارهای #اشتباه را در آن مینوشت مثل #غیبت #غرور و... هر اشتباهیکه میکرد جلو آن #علامت ضربدر میگذاشت این علامتها تاروز #شهادتش خیلی کم شد، خیلی... #شهید_حمید_عارف🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh