🌷شهید نظرزاده 🌷
حلما؛ دختری که 17 روز پس از #شهادتـــــ پدر به دنیا آمد💕 حلما یعنی صبور؛ از صفات حضرت #زینب (س) است
💠عشق به فرزند یا شهادت؟
خیلی #مشتاق بود بچه به دنیا بیاید و او را ببیند و همیشه میگفت: «پس این بچه کی به دنیا میآید؟ »
خیلی دوست داشت دخترش را ببیند ولی #عشقش به حضرت زینب(س)بیشتر بود. اگر بیشتر نبود اول #صبر میکرد بچه اش به دنیا می آمد و بعد میرفت. اما دیگرهیچ چیز نمیتوانست جلوی او را بگیرد و برای #دفاع از حرم حضرت زینب(س) رفت سوریه...
حلما 17 روز بعد از شهادت پدرش به دنیا آمد. میثم قبل از شهادتش یک روز از سوریه #زنگ زد و با هم صحبت کردیم. من اواخر دوره #بارداری_ام بود و روزهای سختی را میگذراندم.
به او گفتم: «خسته شدم. زودتر بیا خانه » گفت: «زهره جان! سپردمتان به حضرت زینب(س)و از خانم خواسته ام به شما سر بزند...
«میثم نجفی» مدافع حرم حضرت زینب(س)که در شهر حلب سوریه مجروح شده بود، پس از چند روز #کما در 13 آذر 93 به آرزویش که #شهادت بود رسید.
#شهید_میثم_نجفی
شادی روحش #صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣دلنوشته همسـرشهید🌷 🌾وقتی به بچههای هم سن دخترت نگاه میکنم، میبینم مثل #حلمای_ما نیستند❌، آخر آن
همسر شهید:
"او هم یک آدم #معمولی بود. من بعضی اوقات لباس پوشیدنهایش را نمیپسندیدم.
دوست نداشتم لباسهایی را که خیلیها تن میکنند، بپوشد.
گاهی اوقات درباره این موضوع، خیلی با او حرف میزدم و اما او اینها را #دوست داشت. شاید هر کسی #ظاهر او را میدید فکر نمیکرد روزی #شهید شود.
#شهید_میثم_نجفی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠عشق به فرزند یا شهادت؟ خیلی #مشتاق بود بچه به دنیا بیاید و او را ببیند و همیشه میگفت: «پس این بچه
✍ #زندگی_به_سبک_شهدا
ما رو با #هزینه خودش باعزت و
احترام به #کربلا فرستاد🚎
بهش گفتم وقتی برگشتم ولیمه
نمی خوایم پول #خرج نکن☺️✋
اما گوشش👂 بدهکار نبود کلی برای
#استقبال ما زحمت کشیده بود🏃
گوسفند قربانی کرد و همه ی اقوام
و دوستان رو #ولیمه🍲 داد🍃🌹
#شهید_میثم_نجفی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠عشق به فرزند یا شهادت؟ خیلی #مشتاق بود بچه به دنیا بیاید و او را ببیند و همیشه میگفت: «پس این بچه
💢خیلی شلوغ بود و همیشه در منزل #شعر و آواز🎵 میخواند. یادم هست یکبار که میخواستم #نماز بخوانم، گفتم:« چقدر سر و صدا میکنی! کمی آرام باش☺️» چون #شلوغ میکرد و تمرکز نداشتم.
💢با خنده گفت: « #زهره! روزی بیاید آنقدر خانه ساکت باشد که بگویی ای کاش #سروصداهای_میثم بود»." 😔
زهره نجفی همسر شهید مدافع حرم
#شهید_میثم_نجفی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢خیلی شلوغ بود و همیشه در منزل #شعر و آواز🎵 میخواند. یادم هست یکبار که میخواستم #نماز بخوانم، گفتم
9⃣2⃣9⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🗓تولد:۱۳۶۷/۰۲/۱۰ قرچک
🗓شهادت:۱۳۹۴/۰۹/۱۰
حلب،مصادف با روز اربعین
اصابتترکشبه #سر
🔰میثم،خیلی عاشق #حضرت_زینب (ع) بود. همیشه دنبال این بود که برای امام حسین(ع) کار کند. به هیچ عنوان ظاهرسازی را دوست نداشت❌، شاید هر کسی ظاهر او را میدید فکر نمیکرد #شهیدشود(چون ظاهرش به شهدایی که میشناسیم نمیخورد🚫) در حالی که #باطنش چیز دیگری بود.
🔰یک دفعه گفتم: «آقا میثم، در این موقعیت میخواهی بروی⁉️ اجازه بده #بچه به دنیا بیاید.» گفت: «زهره! دلت میآید این حرف را بزنی؟ دلت میآید حضرت زینب(س) #دوباره اسیری بکشد؟»😔 بعد از این حرفش دیگر هیچ چیز نگفتم.و #حلما 17 روز #بعدازشهادت پدرش به دنیا آمد👶.
🔰قبل از رفتن به #سوریه خیلی دوست داشت هر جا درگیری باشد، برای دفاع👊 از اسلام برود. این موضوع را نیز همان اول ازدواجمان💍 به من گفته بود. حتی چندین مرتبه جلوی من با برخی از دوستانش تماس گرفت☎️ و اعلام کرد که #علاقمند است که برای دفاع برود.
🔰سالِ قبل از شهادتش🌷 یک هفته داوطلبانه به #عراق رفت. همان سال، یک شب، ساعت 2 نیمه شب⏰ بود که #دوستانش تماس گرفتند و گفتند اگر میخواهی سوریه بروی، همین #الان بیا
🔰که همان موقع با موتور🏍 رفت ولی رفتنش به سرعت #کنسل شد. وقتی برگشت، گفت: «به قدری با سرعت رفتم که نزدیک بود، بین راه تصادف💥 کنم». از سوریه رفتن خیلی حرف میزد و #عاشق❤️ این بود که برود آنجا
احساس میکرد آنجا به #خدا نزدیکتر است💞
🔰حتی یک بار در تماسی که از آنجا با من داشت، گفت: «به قدری خاک اینجا #گیراست که اصلا دوست ندارم برگردم، اگر #متاهل نبودم، اصلا برنمیگشتم❌
راوی:همسر شهید
#شهید_میثم_نجفی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢خیلی شلوغ بود و همیشه در منزل #شعر و آواز🎵 میخواند. یادم هست یکبار که میخواستم #نماز بخوانم، گفتم
میثم یک #ادکلن داشت که خیلی دوستش داشت🌹
وقتی #میرفت به او گفتم دلـم که برایت تنگ شد چه کار #کنم؟😭
گفت هر وقت #دلت تنگ شد این ادکلن را بو کنی یاد من #میافتی😅👌
حالا او رفته و من این #ادکلن را نگه داشتهام 😞
هر موقع #دلتنگش میشوم آن را بو میکنم کمی از دلتنگی هایم را #جبران می کند 😔💔
همسر شهیـد #مدافـع_حـرم
#شهید_میثم_نجفی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
میثم یک #ادکلن داشت که خیلی دوستش داشت🌹 وقتی #میرفت به او گفتم دلـم که برایت تنگ شد چه کار #کنم؟😭
#عاشقانه_های_شهدا❤️
🔰از این که دقیقا چه فعالیتهایی دارد خیلی تعریف نمیکرد❌ ولی میدانستم که #تکاور است. همان سالهای اول ازدواجمان💞 از فعالیتهایی که در محل کارش انجام میداد، فیلم تهیه🎥 و به من نشان داد.
🔰من خیلی خوشحال شدم، هر کسی دیگر هم جای من بود #افتخار میکرد که همسرش تکاور است😍 دوست داشتم آن را به دیگران هم نشان بدهم #ولی او به من گفت: «اگر بخواهی این فیلم را به خانوادهات نشان دهی، دیگر نمیتوان🚫م فیلم #کارهایم را نشانت دهم».
🔰چون دوست نداشت⭕️ کسی از کارهایی که انجام میداد، مطلع باشد. بعد از #شهادت_میثم بود که خانوادهام متوجه شدند که او تکاور بوده، آموزشهای زیادی دیده و #خیلی فعالیت داشته است👌 داوطلبانه هم به #سوریه رفت.
#شهید_میثم_نجفی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#همسر_شهید
🔸پنجشنبه 5 آذر #آخرین_شبی بود که با میثم حرف زدم. قرار بود جمعه جشن🎉 بگیریم و همه را دعوت کنیم💌 تا بیایند وسایل #نوزادمان را ببینند. اما از آنجا که #خبرشهادت میثم در فضای مجازی پیچیده بود و همه ی فامیل می دانستند، دعوت ما را قبول نمی کردند❌ و بهانه می آوردند‼️
⚡️ولی ما بی خبر بودیم
🔹خانه🏡 را مرتب کرده بودم و میوه آوردم و با #مادر آقا میثم ذوق لباس های بچه را می کردیم😍 زمان زیادی نگذشته بود که برادرم آمد دنبالمان و گفت: باید برویم خانه #مادرشوهرم مهمان داریم
🔸وقتی رسیدیم #امام_جمعه شهرمان و همراه با یک نفر دیگر👥 داخل خانه نشسته بودند
کسایی که می رفتن #سوریه حاج آقا به خانواده هاشون سر می زد. با خودم گفتم: دوماه #میثم رفته سوریه و حالا که داره بر می گرده اومدن سر بزنن😕
🔹رفتم و نشستم. حاج آقا احوال پرسی کردند و در مورد زمان #اعزام و از این دست سوال ها پرسیدند. بعد هم گفتند: شما از سوریه رفتن ایشون راضی بودین⁉️ گفتم: #بله
🔸آرام آرام سوال می پرسیدند و بعد از اینکه احساس کردند من #آمادگی پیدا کردم، گفتند: آقا میثم #مجروح شدن💔 آب دهانم را فرو بردم و با تعجب و حیرت به ایشان نگاه می کردم😥 نمی دانم چرا نتوانستم حرفی بزنم🚫 و همینطور ساکت بودم
🔹وقتی که دیدند هیچ #عکس_العملی نشون ندادم بلافاصله گفتند: خدا داده و #خداگرفته
و من تازه فهمیدم که علت این سوال و جواب ها اینه که #میثم_شهید_شده😭
#شهید_میثم_نجفی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#بابای_مهربونم...
#دختر است
و نازکردن براے بابا❤️
و "نفَسِ بابائے" شنیدن از #بابا
💥امّا
#نازدانہات چہ کند⁉️
بادنیا دنیا، دلتـنگےاش💔
و آرزوے #نازکردن برایت
🍃🍂🍃
دلش #دختـر مےخواست
دختری ڪہ با شیرین زبانے😍
" #بابا " صدایش ڪند ...
#حلمـا خانـم ۱۸ روز پس از
شهـادت🌷 " پـدر" بہ دنیا آمد.
#شهید_میثم_نجفی 🌷
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#همسر_شهید 🔸پنجشنبه 5 آذر #آخرین_شبی بود که با میثم حرف زدم. قرار بود جمعه جشن🎉 بگیریم و همه را دعو
🔹وقتی زحمات #پدر را دید تصمیم گرفت پایش کار کند. در کار کردن #رضایت صاحبکار برایش خیلی مهم بود👌 سعی می کرد حق صاحب کار ضایع نشود❌ و تلاشش را می کرد که کار را #تمام و کمال انجام دهد.
🔸از همان دوران هم عضو #بسیج دانش آموزی شد. #میثم بیشتر از سنش زحمت می کشید و خانواده را درک می کرد. در کنار صلابت مردانه اش💪 همیشه #خنده بر لب داشت😍 و همانطور که پدر را تنها نمی گذاشت کمک حال #مادر❣ هم بود.
🔹به سن تکلیف که رسید تازه به عمق #اعتقاداتش پی بردیم. ایمانش بسیار قوی بود و #غسل_جمعه را ترک نمی کرد🚫 و با روضه های حاج منصور در مسجد ارک بزرگ شد. #جمکران هم زیاد می رفت.
#شهید_میثم_نجفی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#بابای_مهربونم...♥️
#دختر است
و نازکردن براے بابا😔
و "نفَسِ بابائے" شنیدن از #بابا
💥امّا
#نازدانہات چہ کند
بادنیا دنیا، دلتـنگےاش💔
و آرزوے #نازکردن برایت
دلش #دختـر مےخواست
دختری ڪہ با شیرین زبانے
" #بابا " صدایش ڪند ...
#حلمـا خانـم ۱۸ روز پس از
شهـادت " پـدر" بہ دنیا آمد.
#شهید_میثم_نجفی
#دردانه_شهید
#دخترا_بابایی_اند
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣دلنوشته همسـرشهید🌷
🌾وقتی به بچههای هم سن دخترت نگاه میکنم، میبینم مثل #حلمای_ما نیستند❌، آخر آنها که #بابایی مثل تو ندارند☺️، الحق که #دخترت کاملا به تو کشیده.
🌾و ای کاش تمام آنهایی که برای این لحظهها #قیمت گذاشتهاند بگویند قیمت چند⁉️
🌾خدا را شکر که تمام این لحظهها لحظههایی که میشد #با_میثم، بهترینها👌 باشد فدایی حضرت زینب(س) شد و باعث شد کودکان وهمه مظلومان #حلب آزاد شوند و باعث شد مردم عزیز ما❤️، باز هم #باآرامش نفس بکشند و ای کاش قدر این آرامششان را بدانند😊.
#شهید_میثم_نجفی🌷
#سـالروز_شهادت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#بابای_مهربونم...♥️ #دختر است و نازکردن براے بابا😔 و "نفَسِ بابائے" شنیدن از #بابا 💥امّا #نازدانہ
✍ #یاد_خوبان
✨میثم با ورودش به سپاه، اعلام کرد که میخواهم ازدواج کنم. به دلیل فصلی بودن شغل پدر و کم سن و سال بودن میثم، خانواده سعی کردند که میثم را متقاعد کنند که هنوز برای ازدواج زود است
✨اما میثم در برابر اصرار خانواده گفت: «ازدواج امر خدا و سنت رسول الله(ص) است، وقتی ازدواج میکنی، خداوند همه چیز را فراهم میکند، من هم به خدا توکل میکنم و نمیترسم، چون خدا همه کارها را جورمیکند. »
✨خانواده با صحبت های میثم متقاعد شدند. میثم گفته بود اگر دختر خوب و نجیبی که با اخلاق و شرایط کاری من سازگار باشد سراغ دارید، پا جلو بگذارید و من تمام شرایطم را به او میگویم .»
✨با معیارهای میثم یکی از دختران فامیل را به او معرفی کردند و بعد از چندبار دید و بازدید در مهرماه سال 88 صیغه عقد بین میثم و زهره جاری شد و بعد از ماجرا فتنه 88، زندگی مشترکشان را آغاز کردند.
✨میثم وقتی میخواست ازدواج کند فقط یک موتور و500 هزار تومان پول داشت که آن مقدار را هم، برای سفر مکه کنار گذاشته بود. او دوست داشت قبل از ازدواج، حج عمره برود. ولی زمان ازدواج، آن را برای مراسم عقد خرج کرد و خدا همه شرایط را فراهم کرد.
#شهید_میثم_نجفی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍ #یاد_خوبان ✨میثم با ورودش به سپاه، اعلام کرد که میخواهم ازدواج کنم. به دلیل فصلی بودن شغل پدر و ک
6⃣2⃣2⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
#عاشقانه_شهدا
🔹 #بار_اول که خیره شدم تو صورتش وقتی بود که انگشتر فیروزه شو💍کردم دستش سر سفره ی عقد😍. نذر کرده بودم قبل ازدواج ،به هیچ کدوم از #خواستگارام نگاه نکنم🚫 تا #خدا خودش یکی رو واسم پسند کنه.
🔸حالا اون شده بود جواب #مناجاتای من، مثل #رویاهای بچگیم بود. با چشایی درشت و #مهربون و مشکی😉 هر #عیدی که میشد، میگفت بریم النگویی، انگشتری💍، چیزی بگیرم برات.
🔹میگفتم: بیشتر از این #زمین_گیرم نکن❌
#چشات به قدر کافی بال و پرمو بسته. عاشق کشی❤️، دیوانه کردن مردم آزاری، یک جفت چشم مشکی و اینقدر کارایی⁉️ میخندید و مجنونم میکرد💞
🔹دلش دختر میخواست👧دختری که تو #سه سالگی،با شیرین زبونی صداش کنه، #بابا یه روز با یه جعبه شیرینی🍩 اومد خونه سلام کرد و نشست کنارم👥 #دخترش به تکون تکون افتاد.
🔸مگه میشه دختر جواب #سلام_بابا رو نده⁉️ لبخندی کنج لباش نشست. از همون #لبخندای مست کننده اش.یه #شیرینی گذاشت دهنم😋 گفتم: "خیره ان شاءالله❗️
🔹گفت: وقتش رسیده به #عهدمون وفا کنیم اشکام بود که بی اختیار میریخت😭
"خدایایعنی به این زودی فرصتم تموم شد؟"
نمی خواست #مرد بودنشو با گریه کم رنگ کنه.
ولی نتونست🚫 جلو بغضشو بگیره😢
🔸گفت:"میدونی اگه مردای ما اونجا نمی جنگیدن، اون #جونورا، به یزد و کرمان هم رسیده بودن وشکم زنان #باردارمونو میدریدن؟!💔میدونی عزت تو اینه که مردم بیرون از خاکشون🇮🇷 واسه #امنیتشون بجنگن..؟
🔹گفتم: میدونم ⚡️ولی تو این هیاهوی شهر
که همه دنبال مارک و ملک و جواهرن، کسی هست که قدر این #مهربونیتو بدونه❓باز مست شدم از #لبخندش❤️. گفت: لطف این #کار_تو همینه.
🔸تو تشییعش⚰ قدم که بر میداشتم، و زمانی که رو تخت بیمارستان🛌 #حلما_شو واسه اولین بار❣ دادن دستم، همون جمله رو زیر لب تکرار کردم😔
راوی:همسر شهید
#شهید_میثم_نجفی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
6⃣2⃣2⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷 #عاشقانه_شهدا 🔹 #بار_اول که خیره شدم تو صورتش وقتی بود که انگشتر فیروزه شو
💢خیلی شلوغ بود و همیشه در منزل #شعر و آواز🎵 میخواند. یادم هست یکبار که میخواستم #نماز بخوانم، گفتم:« چقدر سر و صدا میکنی! کمی آرام باش☺️» چون #شلوغ میکرد و تمرکز نداشتم.
💢با خنده گفت: « #زهره! روزی بیاید آنقدر خانه ساکت باشد که بگویی ای کاش #سروصداهای_میثم بود»." 😔
زهره نجفی همسر شهید مدافع حرم
#شهید_میثم_نجفی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢خیلی شلوغ بود و همیشه در منزل #شعر و آواز🎵 میخواند. یادم هست یکبار که میخواستم #نماز بخوانم، گفتم
9⃣4⃣2⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🗓تولد:۱۳۶۷/۰۲/۱۰ قرچک
🗓شهادت:۱۳۹۴/۰۹/۱۰
حلب،مصادف با روز اربعین
اصابتترکشبه #سر
🔰میثم،خیلی عاشق #حضرت_زینب (ع) بود. همیشه دنبال این بود که برای امام حسین(ع) کار کند. به هیچ عنوان ظاهرسازی را دوست نداشت❌، شاید هر کسی ظاهر او را میدید فکر نمیکرد #شهیدشود(چون ظاهرش به شهدایی که میشناسیم نمیخورد🚫) در حالی که #باطنش چیز دیگری بود.
🔰یک دفعه گفتم: «آقا میثم، در این موقعیت میخواهی بروی⁉️ اجازه بده #بچه به دنیا بیاید.» گفت: «زهره! دلت میآید این حرف را بزنی؟ دلت میآید حضرت زینب(س) #دوباره اسیری بکشد؟»😔 بعد از این حرفش دیگر هیچ چیز نگفتم.و #حلما 17 روز #بعدازشهادت پدرش به دنیا آمد👶.
🔰قبل از رفتن به #سوریه خیلی دوست داشت هر جا درگیری باشد، برای دفاع👊 از اسلام برود. این موضوع را نیز همان اول ازدواجمان💍 به من گفته بود. حتی چندین مرتبه جلوی من با برخی از دوستانش تماس گرفت☎️ و اعلام کرد که #علاقمند است که برای دفاع برود.
🔰سالِ قبل از شهادتش🌷 یک هفته داوطلبانه به #عراق رفت. همان سال، یک شب، ساعت 2 نیمه شب⏰ بود که #دوستانش تماس گرفتند و گفتند اگر میخواهی سوریه بروی، همین #الان بیا
🔰که همان موقع با موتور🏍 رفت ولی رفتنش به سرعت #کنسل شد. وقتی برگشت، گفت: «به قدری با سرعت رفتم که نزدیک بود، بین راه تصادف💥 کنم». از سوریه رفتن خیلی حرف میزد و #عاشق❤️ این بود که برود آنجا
احساس میکرد آنجا به #خدا نزدیکتر است💞
🔰حتی یک بار در تماسی که از آنجا با من داشت، گفت: «به قدری خاک اینجا #گیراست که اصلا دوست ندارم برگردم، اگر #متاهل نبودم، اصلا برنمیگشتم❌
راوی:همسر شهید
#شهید_میثم_نجفی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢خیلی شلوغ بود و همیشه در منزل #شعر و آواز🎵 میخواند. یادم هست یکبار که میخواستم #نماز بخوانم، گفتم
💠عشق به فرزند یا شهادت؟
🔹خیلی #مشتاق بود بچه به دنیا بیاید و او را ببیند و همیشه میگفت: «پس این بچه کی به دنیا میآید؟ »
🔸خیلی دوست داشت دخترش را ببیند ولی #عشقش به حضرت زینب(س)بیشتر بود. اگر بیشتر نبود اول #صبر میکرد بچه اش به دنیا می آمد و بعد میرفت. اما دیگرهیچ چیز نمیتوانست جلوی او را بگیرد و برای #دفاع از حرم حضرت زینب(س) رفت سوریه...
🔹حلما 17 روز بعد از شهادت پدرش به دنیا آمد. میثم قبل از شهادتش یک روز از سوریه #زنگ زد و با هم صحبت کردیم. من اواخر دوره #بارداری_ام بود و روزهای سختی را میگذراندم.
🔸به او گفتم: «خسته شدم. زودتر بیا خانه » گفت: «زهره جان! سپردمتان به حضرت زینب(س)و از خانم خواسته ام به شما سر بزند...
🔹«میثم نجفی» مدافع حرم حضرت زینب(س)که در شهر حلب سوریه مجروح شده بود، پس از چند روز #کما در 13 آذر 93 به آرزویش که #شهادت بود رسید.
#شهید_میثم_نجفی🌷
شادی روحش #صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠عشق به فرزند یا شهادت؟ 🔹خیلی #مشتاق بود بچه به دنیا بیاید و او را ببیند و همیشه میگفت: «پس این بچه
💠 میثم خادم واقعے #شهـدا بود
و با شهـدا #معاملہ ڪردہ بود و
جوابش رو هـم گرفت ...☝️
♻️میثم از اواخر #اسفند ماه
در پادگان دو ڪوهـہ براے خادمی
#شهـدا مستقر بود تا اواسط
فروردین ماہ ، یعنے تعطیلات
نوروزش را ڪنار #شهـدا بود ...
💠اما انصافا #شهـدا هـم خوب
جوابشو دادن و دستشو گرفتن ،
انشااللہ ڪہ #میثم هـم دست مارو بگیره.💔
#روایت_هـمرزم_شهـید
#شهـید_میثم_نجفے🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠 میثم خادم واقعے #شهـدا بود و با شهـدا #معاملہ ڪردہ بود و جوابش رو هـم گرفت ...☝️ ♻️میثم از اواخر
🌾هر #عیدی که می رسید سریع خبرم می کرد تا برویم #النگویی ، انگشتری 💍یا زیوری بخریم ...
و من هر بار این #جواب را داشتم :
🌾 بیشتر از این زمین گیرم نکن. چشم هایت به قدر کافی بال و پرم را بسته.
و او هر بار می خندید 😃و مجنونم می کرد و می گفت ، اگر جز این می گفتی مایه ی #حیرتم بود....
به روایت همسر مدافع حرم
#شهید_میثم_نجفی🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌾هر #عیدی که می رسید سریع خبرم می کرد تا برویم #النگویی ، انگشتری 💍یا زیوری بخریم ... و من هر بار ا
❣دلنوشته همسـرشهید🌷
🌾وقتی به بچههای هم سن دخترت نگاه میکنم، میبینم مثل #حلمای_ما نیستند❌، آخر آنها که #بابایی مثل تو ندارند☺️، الحق که #دخترت کاملا به تو کشیده.
🌾و ای کاش تمام آنهایی که برای این لحظهها #قیمت گذاشتهاند بگویند قیمت چند⁉️
🌾خدا را شکر که تمام این لحظهها لحظههایی که میشد #با_میثم، بهترینها👌 باشد فدایی حضرت زینب(س) شد و باعث شد کودکان وهمه مظلومان #حلب آزاد شوند و باعث شد مردم عزیز ما❤️ باز هم #باآرامش نفس بکشند و ای کاش قدر این آرامششان را بدانند😊
#شهید_میثم_نجفی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃از آغاز تولد، آنچه در وجود جاریست، تنها #عشق است و عشق
و تو هستی که تصمیم میگیری عشق را به پایِ کدام #معشوق پرورش دهی؟! معشوقِ زمینی یا اویی که در آسمان به نظاره نشسته است!؟😊
.
🍃پرستوهای #حلب اما راه و رسمِ عاشقی را خوب بلدند. بال و پر میزنند، گویی خسته از این #دنیا به دنبالِ سرپناهِ امنی راهِ آسمان را پیشگرفته اند🌹
.
🍃بندگی سرلوحه کارشان و دلبری از معبود راهِ رسیدنشان به آسمان است.
#میثم، پرستویِ عاشقی که هیچ چیز جلودارِ پروازش نبود حتی شیرینیِ تولدِ تنها دخترش!
.
🍃دختران باباییاند اما سهمِ #حلما سنگِ مزاریست که میان او و بابا فاصله انداخته است و این بین، همسری که زینبگونه #صبر را پیشه کرده است😓
.
🍃میثم قبل از پرواز، هردو را به #حضرت_عقیله سپرده و خودش میانِ آسمان نظاره گرِ آنهاست و کنارشان نفس میکشد، بودنش حس میشود. حضور میثم در رگهای زندگی جاریست❤
.
🍃عشق به زندگی، به همسر و فرزند چیزِ کمی نیست اما توانِ مقابله با اراده میثم را نداشت، او برای آسمان بود و سکویِ پروازش، حلب♡
.
🍃انسانها به خواستگاهشان باز میگردند و میثم به #آسمان. آنچه خدا هدیه داده بود، باز پس گرفت🕊
.
🍃عالم سراسر #رازی است نامکشوف، که بر مقیمانِ #حریم_حرم نیز جز پرده ای فاش نخواهد شد❣
#پروازت_مبارک🕊🌷
✍نویسنده: #زهرا_قائمی
🕊به مناسبت سالروز شهادت #شهید_میثم_نجفی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
دلش دختـر مےخواست
دختری ڪہ با شیرین زبانے
" بابا " صدایش ڪند ...
حلمـا خانـم ۱۸ روز پس از
شهـادت " پـدر" بہ دنیا آمد ...
#شهید_میثم_نجفی
#عشق_قیمت_ندارد
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#سالروز_شهادت #شهید_میثم_نجفی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
◇بسم الله الرحمن الرحیم◇
🍃از آغاز تولد، آنچه در وجود جاریست، تنها #عشق است و عشق و تو هستی که تصمیم میگیری عشق را به پایِ کدام #معشوق پرورش دهی؟! معشوقِ زمینی یا اویی که در آسمان به نظاره نشسته است!؟
🍃پرستوهای #حلب اما راه و رسمِ عاشقی را خوب بلدند. بال و پر میزنند، گویی خسته از این #دنیا به دنبالِ سرپناهِ امنی راهِ آسمان را پیشگرفته اند.
🍃بندگی سرلوحه کارشان و دلبری از معبود راهِ رسیدنشان به آسمان است.
#میثم، پرستویِ عاشقی که هیچ چیز جلودارِ پروازش نبود حتی شیرینیِ تولدِ تنها دخترش! دختران باباییاند اما سهمِ #حلما سنگِ مزاریست که میان او و بابا فاصله انداخته است و این بین، همسری که زینبگونه #صبر را پیشه کرده است
🍃میثم قبل از پرواز، هردو را به #حضرت_عقیله سپرده و خودش میانِ آسمان نظاره گرِ آنهاست و کنارشان نفس میکشد، بودنش حس میشود. حضور میثم در رگهای زندگی جاریست. عشق به زندگی، به همسر و فرزند چیزِ کمی نیست اما توانِ مقابله با اراده میثم را نداشت، او برای آسمان بود و سکویِ پروازش، حلب.
🍃انسانها به خواستگاهشان باز میگردند و میثم به #آسمان. آنچه خدا هدیه داده بود، باز پس گرفت. عالم سراسر #رازی است نامکشوف، که بر مقیمانِ #حریم_حرم نیز جز پرده ای فاش نخواهد شد.
✍نویسنده: #زهرا_قائمی
#شهید_میثم_نجفی
📅تاریخ تولد: ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۷
📅تاریخ شهادت: ۱۰ آذر ۱۳۹۳
🕊محل شهادت: حلب_سوریه
🥀مزار شهید: بی بی زبیده قرچک
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh