4_6017038535024968563.mp3
2.22M
🎧 #بشنویم | یاد شهیدان
🎯 عزیزان من، از #یاد_شهیدان غفلت نکنید...
#امام_خامنه_ای
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
شهید مهدی #نوروزی معتقد بود باید مقابل داعش ایستاد👊، وطنی باشد یا غیروطنی. شهید نوروزی صدها کیلومتر
محمدهادی 20 روزه بود🍼
که #گریه عجیبی میکرد...😭
آن موقع در تهران تنها بودیم، خانوادهام نزدیکام نبودند...😥🍃
زنگ زدم که آقامهدی بچه دارد #عجیب گریه میکند....
از وقتی که به دنیا آمده بود #آرام بود و اصلاً گریه نمیکرد.☺️
به من گفتند گوشی را روی آیفون بگذار تا صدایاش کنم🙂
و بچه پس از شنیدن صدای پدرش در آغوشام #خوابید☺️😴
بدون اینکه شیری بخورد یا لازم باشد تکاناش بدهم.🍃
#شهید_مهدی_نوروزی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
محمدهادی 20 روزه بود🍼 که #گریه عجیبی میکرد...😭 آن موقع در تهران تنها بودیم، خانوادهام نزدیکام نب
8⃣2⃣9⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠از شهدا الگو بگیریم
🔰روزی که #خواهــر آقا مهدی از من پرسید :اگر همسر آینده ات #ماموریت زیاد برود چه کار میکنی⁉️بدون معطلی گفتم :آن موقع دیگه #همسرم هستن و هر امری کنند بر من واجبه✅ که اطاعت کنم.»😉
🔰حرفی که کار خودش را کرد و #آقامهــدی و خواهرش را روز شهادت امام هادی(ع) به در خانه ما🏡 کشاند . رفتیم که #باهم صحبت کنیم و آشنا شویم💞
🔰آقا مهدی به من گفت :من سیستان و بلوچستان خدمت کردم به امید #شهادت الان هم قوه قضائیه هستم انشاءالله #تاشهادت🌷 همانجا فهمیدم چه روزهایی در پیش دارم😢ولی خودم را آماده بیش تر از اینها کردم💪
🔰این گونه شد که برای بله برون💍 به منزل ما آمدندو تمام مدتی که عاقد #صیغه_عقد محرمیت را می خواند،
تربت📿 #سیدالشهدا(ع) را در دستش میدیدم،آن شب حجب و #حیا را در چشمان مهدی میدیدم😍.
🔰 اولین باری بود که یک دل سیر نگاهش کردم🙈من هروز بیشتر #عاشقش میشدم و برای اولین بار احساس میکردم تکیه گاه بزرگی در زندگی پیدا کردم😌. #تمام_دنیایم آقا مهدی شده بود
🔰وقتی #خوشحالی اش را میدیدم گذر زمان⌛️ را فراموش میکردم و تمام دنیا را در خنده هایش میدیدم😍
#راوی_همسر_شهید
#شهید_مهدی_نوروزی 🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 #کلام.شهید 🔰می روم تا #انتقام سیلی #مادرم رابگیرم. 🔰#همسرعزیزم خودت میدانی که چقدر #دوس
#سیره_شهید 📖🔎
پدر شهید می گفتند:
زمانی که شهید بزرگوار قرار بود به
جبهه مقاومت #اعزام شود، در پاسخ
به این سوال که هنوز رهبری #فتوای_جهاد نداده است،
گفت:
«مگر حتما باید عرصه #تنگ شود تا
آقا اذن جهاد بدهد، قبل از آنکه عرصه
تنگ شود باید برویم تا آقا #اطمینان_خاطر یابند.»
#شهید_حسین_هریری🌷
#آتش_به_اختیار✌️
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#همسر_شهید_صدرزاده: وقتی دوستان دانشگاهی بهش #زنگ میزدن که فقط یه مدت سوریه نرو فقط #یک.ترم از درست
✍همسر شهید :
هنوز حرفهایی که در جلسه #خواستگاری مطرح کردم یادم هست
صحبت هامون #خیلی طول نکشید👌کوتاه بود و در همون فرصت کوتاه چند باری روی یک نکته #تاکید داشت
می گفت : من یه #همسنگر می خوام❤️✌️
بعد از چند سال بهش گفتم: الان که زمان #جنگ نیست؛ پس دلیل اون همه تاکید بر همسنگر بودن چی بود؟
گفت: جنگ ما جنگ نظامی نیست؛ جنگ #فرهنگیه
دوست دارم #همسرم پا به پای من مشغول #کار_فرهنگی باشه ...
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#فتنہ هارا یڪ بہ یڪ همچون علی در نطفہ ڪُشت👎 ڪی ڪند درڪار زار این #شیر بر روباه پشت🚀 غم ندارد #شیعہ
♻️ جنگ با «گرگها» سختتر است یا جنگ با «موریانهها»⁉️
🔰 وقتی گرگ حمله میکند، با صدای بلند حمله میکند؛ و فرصتی برای واکنش دارید؛ فرار یا مقاومت... اما وقتی موریانه هجوم میآورد، از همان ابتدا بیسروصدا و تنها به جان محصولات میافتد، زمان میبرد تا به هدف برسد.
ایستادن در برابر گرگ، شجاعت میخواهد؛ اما دفع خطر موریانهها بصیرت...
بصیرت سواد نیست، بینش است.
✅ بصیرت؛ یعنی نگاهت به "شخص" نباشد، بلکه همواره به "شاخص" چشم بدوزی❗️
✅ بصیرت؛ یعنی بدانی حتی مسجد، میتواند "مسجد ضِرار" باشد و پیامبر، آن را خراب کند و به زباله دانیِ شهر تبدیل نماید❗️
✅ بصیرت؛ یعنی قرآنِ صامت روی نیزه، تو را از قرآنِ ناطق منحرف نکند❗️
✅ بصیرت؛ یعنی بدانی جانباز صفین، میتواند قاتل حسین در کربلا باشد❗️
✅ بصیرت؛ یعنی بدانی در جنگ با فتنه، نمیتوانی آغازگر باشی اما تا ضربه نهایی، نباید از پا بنشینی❗️
✅ بصیرت؛ یعنی "مالک اشتر"ها را به تندروی و "ابوموسی اشعری"ها را به اعتدال، نشناسی❗️
✅ بصیرت؛ یعنی بدانی "معاویه"ها به سست عنصرهای سپاهِ علی دل بستهاند❗️
✅ #بصیرت؛ یعنی بدانی تاریخ، تکرار میشود؛ نه با جزئیاتش، بلکه
با خطوط کلیاش...
#فتنه_های_جدید
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#در_محضر_شهید 2⃣3⃣ سختے ها را تحمـل کنید، این انقلاب بـا نهایـت اقتـدار و توان به انقلاب جهانے امام
🔸علت مفقود شدن جنازه حاج همت🌷 #نداشتن_سر در بدن او بود. چند روز قبل از شهادت #حاج_عباديان مسئول تداركات لشكر يك دست لباس👕 به حاجي داده بود و ما از روي همان لباس توانستيم حاجي را #شناسايي كنيم و پيكر مطر ايشان⚰ را به تهران بفرستيم.
🔸پس از فروكش كردن درگيريها به #دوكوهه و از آنجا هم براي تشييع جنازه شهيد همت🌷 به تهران رفتيم. پس از تشييع در تهران جنازه شهيد همت را بردند به زادگاهش«قمشه»- #شهررضاي سابق- و در آنجا به خاك سپردند.
💢البته در #بهشت_زهرا نيز قبري به يادبود او بنا كردند
#شهید_محمدابراهیم_همت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠عشق به فرزند یا شهادت؟ خیلی #مشتاق بود بچه به دنیا بیاید و او را ببیند و همیشه میگفت: «پس این بچه
💢خیلی شلوغ بود و همیشه در منزل #شعر و آواز🎵 میخواند. یادم هست یکبار که میخواستم #نماز بخوانم، گفتم:« چقدر سر و صدا میکنی! کمی آرام باش☺️» چون #شلوغ میکرد و تمرکز نداشتم.
💢با خنده گفت: « #زهره! روزی بیاید آنقدر خانه ساکت باشد که بگویی ای کاش #سروصداهای_میثم بود»." 😔
زهره نجفی همسر شهید مدافع حرم
#شهید_میثم_نجفی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢خیلی شلوغ بود و همیشه در منزل #شعر و آواز🎵 میخواند. یادم هست یکبار که میخواستم #نماز بخوانم، گفتم
9⃣2⃣9⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🗓تولد:۱۳۶۷/۰۲/۱۰ قرچک
🗓شهادت:۱۳۹۴/۰۹/۱۰
حلب،مصادف با روز اربعین
اصابتترکشبه #سر
🔰میثم،خیلی عاشق #حضرت_زینب (ع) بود. همیشه دنبال این بود که برای امام حسین(ع) کار کند. به هیچ عنوان ظاهرسازی را دوست نداشت❌، شاید هر کسی ظاهر او را میدید فکر نمیکرد #شهیدشود(چون ظاهرش به شهدایی که میشناسیم نمیخورد🚫) در حالی که #باطنش چیز دیگری بود.
🔰یک دفعه گفتم: «آقا میثم، در این موقعیت میخواهی بروی⁉️ اجازه بده #بچه به دنیا بیاید.» گفت: «زهره! دلت میآید این حرف را بزنی؟ دلت میآید حضرت زینب(س) #دوباره اسیری بکشد؟»😔 بعد از این حرفش دیگر هیچ چیز نگفتم.و #حلما 17 روز #بعدازشهادت پدرش به دنیا آمد👶.
🔰قبل از رفتن به #سوریه خیلی دوست داشت هر جا درگیری باشد، برای دفاع👊 از اسلام برود. این موضوع را نیز همان اول ازدواجمان💍 به من گفته بود. حتی چندین مرتبه جلوی من با برخی از دوستانش تماس گرفت☎️ و اعلام کرد که #علاقمند است که برای دفاع برود.
🔰سالِ قبل از شهادتش🌷 یک هفته داوطلبانه به #عراق رفت. همان سال، یک شب، ساعت 2 نیمه شب⏰ بود که #دوستانش تماس گرفتند و گفتند اگر میخواهی سوریه بروی، همین #الان بیا
🔰که همان موقع با موتور🏍 رفت ولی رفتنش به سرعت #کنسل شد. وقتی برگشت، گفت: «به قدری با سرعت رفتم که نزدیک بود، بین راه تصادف💥 کنم». از سوریه رفتن خیلی حرف میزد و #عاشق❤️ این بود که برود آنجا
احساس میکرد آنجا به #خدا نزدیکتر است💞
🔰حتی یک بار در تماسی که از آنجا با من داشت، گفت: «به قدری خاک اینجا #گیراست که اصلا دوست ندارم برگردم، اگر #متاهل نبودم، اصلا برنمیگشتم❌
راوی:همسر شهید
#شهید_میثم_نجفی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#فرازی_از_وصیت_نامه پروردگارا! تو خود گفتی هرکه #عاشق من باشد...عاشقش خواهم بود و هر که را عاشقش با
#وصیتنامه🗞
#شهادت را نه برای فرار
از مسئولیت اجتماعی ونه برای
راحتی شخصی میخواهم...
بلڪه ازآنجا ڪه شهادت
در رأس قله #ڪمالات است😇
آن رامیخواهم...
#شهید_حجت_الله_رحیمی🌷
#خادم_الشهدا
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌺 #شهيد_نشوي_ميميري!
💢ميداني حکايت من چيست⁉️
حکايت من آن #گمشده ای است که مي دود در بيابان دنيـ🌍ــا
مي گردد دنبال نشاني از #شهادت ....
°•⇜ميداني #دردم را؟
°•⇜ميفهمي اشکم را؟
°•⇜ميبيني قلبمـ💔 را؟
°•⇜من اينم😭
💢ميداني که #شهيد_نشوي
آخرش ميميري ... تمـــــام⭕️
يک کاغذ📃، پايان من و توست
که رويش با خط تايپي مي نويسند
✍ #فوت_شد!
💢ميداني؟
✧سخت است
✧درد است
✧بغض است
💢آخر اين قصه اين طور تمام شود
بگويند: #مُــــرد⁉️
خيلي سنگين است، مُرد...مُرد؟ مرد و #تمام_شد؟
💢يعني آخر نشد، #شهادت قسمتش🚫
👈يعني ديدار.. ✓ابراهيم هادي و ✓حاج همت و ✓حاج مهدي ...و ✓محمدرضا دهقان و ✓محمودرضا بيضايي را به #گور ببرد⁉️
اصلا انصاف نيست ها😭
⭕️ ما #مدعيان صف اول بوديم
⭕️ از آخر مجلس #شهدا را چيدند🌷
💢بيا برويم، آخر صف
شايد به ما #بي_لياقت ها هم رسيد
دلشکسته ها💔 مرگ را نمي پذيرند❌
#طاقت ندارند بگويند، آخر اين قصه #بامرگ ختم يافت.
🙏 #خداوندا...
به حرمت شهدايت🌷 آخر قصه ي ما را #شهادت قرار بده.
🌺 پی نوشت:
💠مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا (سوره مبارکه احزاب؛ آیه ۲۳)
⚜از مومنان، مردماني هستند که به پيماني که با خدا بسته بودند وفا کردند، بعضي بر سر پيمان خويش به #شهادت رسیدند و بعضي چشم به راهند و هرگز پيمان خود را تغییر نداده اند.❤️
#شهیدنشی_مےمیری
#نسئل_الله_منازل_الشهدا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸او نام مستعار #حسین_نصرتی را در سپاه برای خود انتخاب نموده بود 🔸که به گفته خودش برگرفته از ندای
🌷پنجشنبه ۶ دی ۱۳۹۷، در جلسه ای #فرهنگی در شهرستان #میانه، یکی به من گفت:
«چشم و ابرو و قد و بالای محمودرضا را ول کن! بگو امروز ما #چکار باید بکنیم که جای محمودرضا را #پر_کنیم؟!»
🌷آنقدر از این پرسش و نحوه سؤال کردن این برادر خوشم آمد که یک ساعت برای #جلسه حرف زدم.
🌷بعد از پنج سال #اولین_بار بود که احساس کردم کسی مشتری #واقعی محمودرضاست.
▪️اگر سوء تفاهم ایجاد نمیکند، باید بگویم از دیدن شهید بازی ها بخصوص در شبکه های اجتماعی #آزرده ام و دیدن #پیروان_حقیقی شهدا خوشحالم میکند.
#راه_شهدا
#شهید_محمودرضا_بیضایی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 💠💠 #پیامبران و #مهدویت(27) #حضرت_موسی نکته دیگری که در داستان هلاکت فرعون و گذشتن بنی اسرائیل
❣﷽❣
💠💠 #پیامبران و #مهدویت(28)
6⃣ اطلاعات آخرالزمانی
♨️در کنار آموزش های عقیدتی که لازمه چنین مأموریت بزرگی بود، به نظر می سد در همین راستا اطلاعات راهبردی مهمی در زمینه آخرالزمان و دانش های مرتبط با آن در اختیار این قوم قرار گرفته است.
♨️یکی از نشانه های مؤید این ادعا نقل قرآن کریم است در مورد میزان آشنایی و شناخت این قوم-پس از گذشت سال ها از اردوگاه سینا-نسبت به پیامبر آخرالزمان به نحوی که او را به چهره می شناختند، همان گونه که فرزندان خود را به چهره می شناختند.
♨️نقل های تاریخی نیز مؤید این نوع رفتار یهود نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است.
💢در اینجا یک نکته می تواند مورد توجه و تأمل به عنوان یک فرضیه برای تحقیق بیشتر قرار گیرد. اگر اطلاعات این قوم نسبت به آخرالزمان در سطحی بوده است که ایشان از محل و زمان تولد پیامبر آخرالزمان اطلاع داشته اند و چهره او را به خوبی می شناخته اند، هیچ استبعادی ندارد که نسبت به موعود آخرالزمان نیز دارای چنین اطلاعاتی باشد. البته به تصریح آیات و روایات از زمان ظهور ایشان کسی اطلاع ندارد، اما این مانع از آن نیست که بقیه اطلاعات همانند چهره و زمان تولد، و حدود تقریبی زمان و مکان قیام و زمینه سازان آن، و شرایط و نشانه های ظهور در اختیار ایشان نباشد.
💢به ویژه آن که بعدها در روایات مسلمانان نیز این گونه امور مورد توجه و تبیین قرار گرفت و بی شک می توانست مورد استفاده دشمنان ما نیز قرار گیرد.
💢در این راستا برخی اعتقاد دارند که روایات آخرالزمان از آنجا که محل ابتلاء چندانی نبوده و بیشتر مربوط به حوادث آینده است که بعضاً چندان غریب می نماید که فهم آن موکول به گذر زمان و تحول جهان است، کمتر در معرض تحریف قرار گرفته است.
💢اما توجه به نکته پیش گفته ما این هشدار را می دهد که روایات آخرالزمان به دلیل اهمیت آن برای دشمنان ما می توانسته مورد استفاده مستقیم آنان و سپس تحریف آن برای استفاده ما قرار گیرد. به نظر می رسد همانگونه که در دانش پالایش گفته های معصومان آمده است، یکی از لوازم پذیرش این روایات، ارجاع دادن آن به قرآن کریم و سنجش آن بر اساس معیارهای موجود در این کتاب آسمانی و معجزه جاوید است؛ و از سویی دیگر فهم قرآن کریم بدون توجه به روایات معصومین-به ویژه آنها که در تفسیر و تأویل آیات مشخصی صادر شده است-ممکن نمی نماید.
💢 از این رو است که به نظر می رسد لازم باشد نهضتی گسترده در عین حال با حفظ همه جوانب علمی و امنیتی برای فهم و تبیین مسائل آخرالزمان بر اساس قرآن کریم و با پشتوانه احادیث معصومین ایجاد شود تا از این رهگذر هم به پالایش روایات موجود در این خصوص دست یازیده باشیم و هم با کمک این روایات بخش قابل توجه قرآن کریم را که به موضوع آخرالزمان اختصاص دارد در معرض دید و فهم مخاطبان این کتاب بزرگ قرار دهیم.
🔻🔻🔻 #ادامه_دارد. . .
🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌤
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
4_5969617521936958892.mp3
8.95M
#سفر_پرماجرا ۷
✍سفر دیگران را به نظاره می ایستی،
اما....
از تصورِ این لحظه برای خودت؛
فـــرار می کنی!
✨برای خودت مُدام ترسیمش کن!
باید برایش آماده باشی👆👆
🎤 #استاد_شجاعی
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
4_5882098908921857398.mp3
9.53M
🎧🎧🎧
اگـه کـربلا نـرمـ میمیرمـ😔😭 ....
بـانـواے:
🎤🎤 #سـیـدرضـانـریـمـانے❣
#نـواے_دلـ❤️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌴یاد شهید #سعید_شاهدی بخیر؛
🌾یکی از دغدغه هایش علم کردن پرچم عزای🏴 #امام_حسین(علیه السلام) بود. بعد از ارتحال امام(رحمت الله علیه) هیئت عشاق الخمینی را به همراه دوستانش👥 در محله #فلاح تاسیس کرد. در سرما❄️ و گرما اجازه نمی داد #هیئت تعطیل شود🚫
🌾حتی اگر ۵نفر بودند #زیارت_عاشورا را برپا می کرد. خودش روحانی هیئت را با موتور🏍 می آورد و می برد. گاهی هم مداحی می کرد هم #خادمی. در هیئت های دیگر هم شرکت می کرد و میانداری می کرد👌 #خانواده و ودوستانش را هم با خود می برد. روزی که او را به خاک سپردند روز #ولادت_امام_حسین(علیه السلام) بود.
📚کتاب #معبرتنگ
#شهید_سعید_شاهدی
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠اینک شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_منوچهر_مدق به روایت همسر(فرشته ملکی) 1⃣1⃣ #قسمت_یازدهم 💞{ﭼﺸﻢ ﻫﺎش رو
﴾﷽﴿
📚 #رمان
#اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_منوچهر_مدق
به روایت همسر(فرشته ملکی)
2⃣1⃣ #قسمت_دوازدهم
💞آن روز وقتی آن مجروح را دیدم روﺣﯿﻪ ام را ﺑﺎﺧﺘﻢ . دﯾﮕﺮ ﻧﺮﻓﺘﻢ ﺑﯿﻤﺎرﺳﺘﺎن. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﮐﺠﺎ ﺑﻮد؟ ﺣﺎﻟﺶ ﭼﻄﻮر ﺑﻮد؟
💞{ ﭼﺸﻤﺶ اﻓﺘﺎد ﺑﻪ ﮔﻠﻬﺎ ي ﻧﺮﮔﺲ ﮐﻪ ﺑﯿﻦ دﺳﺖ ﻫﺎي ﭘﯿﺮﻣﺮد ﺷﺎداب ﺑﻮدﻧﺪ.ﭘﺎرﺳﺎل ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻮﻗﻊ ﻫﺎ ﺑﻮد ﮐﻪ دوﺗﺎﯾﯽ از آﻧﺠﺎ ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺘﻨﺪ. ﭘﯿﺮﻣﺮد ﺑﯿﻦ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻫﺎ ﮐﻪ ﭘﺸﺖ ﭼﺮاغ ﻗﺮﻣﺰ ﻣﺎﻧﺪه ﺑﻮدﻧﺪ ﻣﯽ ﮔﺸﺖ و ﮔﻞ ﻫﺎ را ﻣﯽ ﻓﺮوﺧﺖ.ﮔﻞ ﻫﺎ ﭼﺸﻢ ﻓﺮﺷﺘﻪ را ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮد. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﭼﻨﺪ ﺑﺎر ﻓﺮﺷﺘﻪ را ﺻﺪا زده ﺑﻮد و او ﻧﺸﻨﯿﺪه ﺑﻮد. ﻓﻬﻤﯿﺪه ﺑﻮد ﮔﻞ ﻫﺎي ﻧﺮﮔﺲ ﻫﻮش و ﺣﻮاﺳﺶ را ﺑﺮده اﻧﺪ. ﻫﻤﻪ ي ﮔﻞ ﻫﺎ را ﺑﺮا ي فرﺷﺘﻪ ﺧﺮﯾﺪه ﺑﻮد. ﭼﻪ ﻗﺪر ﮔﻞ ﻧﺮﮔﺲ ﺑﺮاﯾﺶ ﻣﯽ آورد! ﻫﺮ ﺑﺎر ﻣﯽ دﯾﺪ ﻣﯽ ﺧﺮﯾﺪ. ﻣﯽ ﺷﺪ روزي ﭼﻨﺪ دﺳﺘﻪ ﺑﺮاﯾﺶ ﻣﯽ آورد. ﻣﯽ ﮔﻔﺖ:"ﻣﺜﻞ ﺧﻮدت ﺳﺮﻣﺎ را دوﺳﺖ دارﻧﺪ." اﻣﺎ ﺳﺮﻣﺎي آن ﺳﺎل ﮔﺰﻧﺪه ﺑﻮد. ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺑﻪ ﻧﻈﺮش دﻟﮕﯿﺮ ﻣﯽ آﻣﺪ. ﺳﭙﯿﺪه ﻣﯿﺰد، دﻟﺶ ﺗﻨﮓ ﻣﯽ ﺷﺪ. دم ﻏﺮوب،دﻟﺶ ﺗﻨﮓ ﻣﯽ ﺷﺪ. ﻫﻮا اﺑﺮ ي ﻣﯽ ﺷﺪ، دﻟﺶ ﺗﻨﮓ
ﻣﯽ ﺷﺪ. ﻋﯿﺪ ﻧﺰدﯾﮏ ﺑﻮد اﻣﺎ دل ودﻣﺎﻏﯽ ﺑﺮاي ﻋﯿﺪ ﻧﺪاﺷﺖ.}
💞اﺳﻔﻨﺪ و ﻓﺮوردﯾﻦ را دوﺳﺖ دارم،ﭼﻮن ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﻧﻮ می ﺷﻮد. در ﻣﻦ ﻫﻢ ﺗﺤﻮل اﯾﺠﺎد ﻣﯽ ﺷﻮد. ﺗﻮ ي ﺧﺎﻧﻪ ي ﻣﺎ ﮐﻪ ﮐﻮدﺗﺎ ﻣﯽ ﺷﺪ اﻧﮕﺎر. وﻟﯽ آن ﺳﺎل ﺑﺎ اﯾﻨﮑﻪ اوﻟﯿﻦ ﺳﺎﻟﯽ ﺑﻮد ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻪي ﺧﻮدم ﺑﻮدم ﻫﯿﭻ ﮐﺎر ي ﻧﮑﺮده ﺑﻮدم. ﻣﺎدر و ﺧﻮاﻫﺮﻫﺎﯾﻢ ﺑﺎ ﻣﺎدر و ﺧﻮاﻫﺮ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ آﻣﺪﻧﺪ ﺧﺎﻧﻪي ﻣﺎ و اﻓﺘﺎدﯾﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﮑﺎﻧﯽ. ﺷﺐ ﺳﺎل ﺗﺤﻮﯾﻞ ﻫﺮ ﮐﺲ ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺖ ﻣﻦ را ﺑﺒﺮد ﺧﺎﻧﻪ ي ﺧﻮدش. ﻧﺮﻓﺘﻢ. ﻧﮕﺬاﺷﺘﻢ ﮐﺴﯽ ﻫﻢ ﺑﻤﺎﻧﺪ. ﺳﻔﺮه اﻧﺪاﺧﺘﻢ وﻧﺸﺴﺘﻢ ﮐﻨﺎر ﺳﻔﺮه ﻗﺮآن ﺧﻮاﻧﺪم و آﻟﺒﻮم ﻋﮑﺲ ﻫﺎﻣﺎن را ﻧﮕﺎه ﮐﺮدم. ﻫﻤﺎن ﺟﺎ ﮐﻨﺎر ﺳﻔﺮه ﺧﻮاﺑﻢ ﺑﺮد.
ساعت سه و نیم از خواب بیدار شدم .....
#ادامه_دارد...✒️
📝به قلم⬅️ #مریم_برادران
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✫⇠اینک شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_منوچهر_مدق
به روایت همسر(فرشته ملکی)
3⃣1⃣ #قسمت_سیزدهم
💞ﺳﺎﻋﺖ ﺳﻪ و ﻧﯿﻢ ﺑﯿﺪار ﺷﺪم. ﯾﮑﯽ ﻣﯽ زد ﺑﻪ ﺷﯿﺸﻪ ي ﭘﻨﺠﺮه ي اﺗﺎق. رﻓﺘﻢ دم در . در را ﮐﻪ ﺑﺎز ﮐﺮدم ﯾﮏ ﻋﺮوﺳﮏ ﭘﺸﻤﺎﻟﻮ آﻣﺪ ﺗﻮ ي ﺻﻮرﺗﻢ.ﯾﮏ ﺧﺮس ﺳﻔﯿﺪ ﺑﻮد ﮐﻪ ﺑﯿﻦ دﺳﺘﻬﺎش ﯾﮏ دﺳﺘﻪ ﮔﻞ ﺑﻮد. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ آﻣﺪه ﺑﻮد اﻣﺎ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺳﺮ وﺿﻌﯽ.آن ﻗﺪر ﺧﺎﮐﯽ ﺑﻮد ﮐﻪ ﺻﻮرت و ﻣﻮﻫﺎش زرد ﺷﺪه ﺑﻮد. ﯾﮏ راﺳﺖ ﭼﭙﺎﻧﺪﻣﺶ ﺗﻮ ي ﺣﻤﺎم.
💞 ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻤﯿﺰ ﺑﻮد. ﺗﻮ ي اﯾﻦ ﺷﺶ ﻣﺎه ﭼﻨﺪ ﺑﺎر ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺣﻤﺎم ﻧﮑﺮده ﺑﻮد. ﯾﮏﺳﺎﻋﺖ ﺳﺮش را ﻣﯽ ﺷﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﺎك از ﻻ ي ﻣﻮﻫﺎش ﭘﺎك ﺷﻮد. ﯾﮏ ﺳﺎﻋﺖ و ﻧﯿﻢ ﺑﻌﺪ از ﺣﻤﺎم آﻣﺪ ﺑﯿﺮون و ﻧﺸﺴﺘﯿﻢ ﺳﺮ ﺳﻔﺮه. در ﮐﯿﻔﺶ را ﺑﺎز ﮐﺮد و ﺳﻮﻏﺎﺗﯽ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮاﯾﻢ آورده ﺑﻮد را در آورد. ﯾﮏ عالمه ﺳﻨﮓ ﭘﯿﺪا ﮐﺮده ﺑﻮد ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﻫﺎي ﻣﺨﺘﻠﻒ. ﺑﺎ ﺳﻮﻫﺎن و ﺳﻤﺒﺎده ﺻﺎﻓﺸﺎن ﮐﺮده ﺑﻮد. روﯾﺸﺎن ﺷﻌﺮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮد، ﯾﺎ اﺳﻢ ﻣﻦ و ﺧﻮدش را ﮐﻨﺪه ﺑﻮد. ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﻧﺎﻣﻪ ﮐﻪ ﻧﻔﺮﺳﺘﺎده ﺑﻮد ﻫﻨﻮز ﺗﻮ ي ﺳﺎﮐﺶ ﺑﻮد.ﮔﻔﺖ:"وﻗﺘﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺑﺨﻮان."
💞 ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﯽ را ﮐﻪ روﯾﺶ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ ﺧﻮدم ﺑﮕﻮﯾﺪ، ﺑﺮاﯾﻢ ﻣﯽ ﻧﻮﺷﺖ، اﻣﺎ ﻣﻦ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﺧﻮدش را ﻣﯽ دﯾﺪم، ﺑﯿﺸﺘﺮ ذوق زده ﺑﻮدم. دﻟﻢ ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺖ از ﮐﻨﺎرش ﺗﮑﺎن ﻧﺨﻮرم. ﺣﻮاﺳﻢ ﻧﺒﻮد ﭼﻪ ﻗﺪر ﺧﺴﺘﻪ اﺳﺖ، ﻻاﻗﻞ ﺑﺮاﯾﺶ ﭼﺎﯾﯽ درﺳﺖ ﮐﻨﻢ.
ﮔﻔﺖ:"ﺑﺮات ﭼﺎﯾﯽ دم ﮐﻨﻢ؟"
ﮔﻔﺘﻢ"ﻧﻪ،ﭼﺎﯾﯽ ﻧﻤﯽ ﺧﻮرم.
ﮔﻔﺖ:"ﻣﻦ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺧﻮرم.
ﮔﻔﺘﻢ:"وﻟﺶ ﮐﻦ.ﺣﺎﻻ ﻧﺸﺴﺘﯿﻢ"
ﮔﻔﺖ:"دوﺗﺎﯾﯽ ﺑﺮوﯾﻢ درﺳﺖ ﮐﻨﯿﻢ؟"
ﺳﻤﺎور را روﺷﻦ ﮐﺮدﯾﻢ. دوﺗﺎ ﻧﯿﻤﺮو درﺳﺖ ﮐﺮدﯾﻢ ﻧﺸﺴﺘﯿﻢ ﭘﺎي ﺳﻔﺮه ﺗﺎ ﺳﺎل ﺗﺤﻮﯾﻞ.
💞 ﻣﺎدرم زﻧﮓ زد.
ﮔﻔﺖ:"ﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ زﻧﮓ ﺑﺰﻧﻢ ﻋﯿﺪ را ﺗﺒﺮﯾﮏ ﺑﮕﻮﯾﻢ!!!!؟"
ﮔﻔﺘﻢ:"ﺣﻮﺻﻠﻪ ﻧﺪاﺷﺘﻢ. ﺷﻤﺎ ﭘﯿﺶ ﺷﻮﻫﺮﺗﺎن ﻫﺴﺘﯿﺪ، ﺧﯿﺎﻟﺘﺎن راﺣﺖ اﺳﺖ."
ﺣﺎﻻ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﮐﻨﺎرم ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮد. ﮔﻮﺷﯽ را از دﺳﺘﻢ ﮔﺮفت و ﺑﺎ ﻣﺎدر ﺳﻼم و اﺣﻮاﻟﭙﺮﺳﯽ ﮐﺮد. صبح ﻫﻤﻪ آمدند ﺧﺎﻧﻪ ي ﻣﺎ. ﻧﺎﻫﺎر ﺧﺎﻧﻪ ي ﭘﺪر ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺑﻮدﯾﻢ. از آﻧﺠﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺑﺎﺑﺎ را ﺑﺮداﺷﺘﯿﻢ رﻓﺘﯿﻢ وﻟﯽ ﻋﺼﺮ ﺑﺮا ي ﺧﺮﯾﺪ ﻋﯿﺪ....
#ادامه_دارد...✒️
📝به قلم⬅️ #مریم_برادران
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh