🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸یکروز با بچه ها👥 مشغول صحبت کردن بودیم. از هر موضوعی بحث می شد که من گفتم من برای بعد از #بازنشستگی
بوسه بر #قرآن
و بر لب دعای سلامتی🤲
در دل چه غوغاييست
#غوغا💗
معامله است ديگر
از جان خود گذشتند
تا #خدا خريدار جانشان شود..
معامله خوبيست👌
سراسر سود
طرف حسابت #خداست....
#شهيد_ابوالفضل_راه_چمنی
#سالروز_شهادت 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
6.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شهید_ابوالفضل_راه_چمنی
🔰آموزش بستن گره های راپل توسط
شهید بزرگوار #ابوالفضل_راه_چمنی به نوجوانان مسجد حضرت زینب(س) پاکدشت (پشت بام مسجد)
#کلنا_عباسک_یازینب
تاریخ شهادت۹۵/۰۱/۱۸
#سوریه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید_ابوالفضل_راه_چمنی 🔰آموزش بستن گره های راپل توسط شهید بزرگوار #ابوالفضل_راه_چمنی به نوجوانان
🔹یکی از ایام ماه معظم #شعبان بود همگی جمع شدیم و رفتیم سر مزار ابوالفضل🌷هر کدام از بچه ها یک چیزی تهیه کرده بودند و برای #خیرات همراه خودشان اورده بودند.
🔸من پیش خودم گفتم بچه ها خیرات آورده اند همان ها کافی است👌 و چیزی نگرفتم. سر #مزار که رسیدم، دلم بی تاب شد💗 پشیمان شدم و به خودم گفتم ای کاش من هم چیزی برای خیرات پسرم می آوردم😔
🔹آن اطراف مغازه ای نبود❌ تا چیزی تهیه کنم و خیلی ناراحت بودم. کمی که گذشت دیدم #سیده_خانم مادر جاری دخترم آمد. یک بسته شکلات🍬 داد به من و گفت: این را #پسرت_ابوالفضل داده که بیاورم و بدهم به شما.
🔸گفت: خواب بودم ابوالفضل مرا بیدار کرد و گفت: این شکلات را ببر و به #مادرم بده؛ منتظر است. من هم این شکلات را خریدم و برایت آوردم☺️دخترم پرسید مامان تو دلت چیزی خواستی⁉️ گفتم: بله. به خودم گفتم چرا #دست_خالی آمدم سر مزار، ای کاش من هم چیزی تهیه میکردم. که این اتفاق افتاد ...
نقل از: #مادر_شهید
📚بر گرفته از کتاب صندوقچه گل رز
#شهید_ابوالفضل_راه_چمنی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔹یکی از ایام ماه معظم #شعبان بود همگی جمع شدیم و رفتیم سر مزار ابوالفضل🌷هر کدام از بچه ها یک چیزی ته
🌸شهید مدافع حرم #شهید_ابوالفضل_راه_چمنی 🌸
هنگام #جزء_خوانی قرآن کریم
در مسجد حضرت زینب(س)
📆ماه مبارک رمضان سال 1394
شادی روح شهدا #صلوات🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهید راه چمنی در بین کودکان #سوری پس از آزاد سازی✌️ شهر از چنگال تروریست ها👹 #شهید_ابوالفضل_راه_چم
✍ #برگی_از_خاطرات
🌷روزی از موضوعی #ناراحت بودم و از آن رنج میبردم، ابوالفضل منو دید و بعد از فهمیدن قضیه به من گفت:
داداش دو رکعت نماز بخون تا #آروم بشی
🌷گفتم: آخه...
گفت: بخون.
منم خواندم و #بهتر شدم
این قضیه گذشت تا روزی که خبر شهادتش رو به من دادن. حالم خیلی خراب بود.
به یاد پند برادرم افتادم و دو رکعت نماز خواندم و #آرام شدم
🖋راوی:برادرشهید
#شهید_ابوالفضل_راه_چمنی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
📚#عزیز_تر_از_جان
♻️آقا ابوالفضل بی تاب #رفتن شده بود. گاهی صدای دعاهایش🤲 را می شنیدم. #چشمانش پر از شوق رفتن بود.
دلش 💕نمی خواست بماند میل رفتن داشت.راهش را از اول #انتخاب کرده بود و قرار بود من همراهی اش کنم تا به مقصد برسد.
🌀ولی مگر می شد این دل عاشق🌷 را آرام کرد. این #حلالیت طلبیدن هایش ، تمام کردن کارهای نیمه تمامش، خبر از #سفری_بی_بازگشت می داد. هیچ مرهمی مگر عشق به اهل بیت (ع) مرهم دل عاشقم ❣نبود...
🔅برگرفته از کتاب📚
#عزیز_تر_از_جان
🔅زندگینامه شهیدمدافع حرم #ابوالفضل_راه_چمنی
به روایت #همسر محترم
#شهید_ابوالفضل_راه_چمنی🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#عزیز_تر_از_جان ♻️آقا ابوالفضل بی تاب #رفتن شده بود. گاهی صدای دعاهایش🤲 را می شنیدم. #چشمانش پر از
🔸یکروز با بچه ها👥 مشغول صحبت کردن بودیم. از هر موضوعی بحث می شد که من گفتم من برای بعد از #بازنشستگی تصمیم دارم اینکارها را انجام دهم.
🔹به یکباره #شهیدراه_چمنی گفت: ای بابا یعنی ما میخواهیم با لباس سبز #پاسداری این همه عمر بکنیم🥺
🔸او راهش را از قبل انتخاب کرده بود و #شهادت را پیش روی خود می دیدید. هیچ چیز جز شهادت🌷 او را آرام نمیکرد. او شهادت را انتخاب کرد✅ و #شهادت👈 او را.
🔹او به دنبال #عاشقانه_ترین مرگ در راه رضای خدا♥️ بود و چه چیزی محبوبتر و عاشقانه تر از شهادت است⁉️
#ابوالفضل شهادت گوارای وجودت، یاد ماهم باش🙏
🔺همرزم و دوست شهید
#شهید_ابوالفضل_راه_چمنی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✨به نام خدا
🍃پس از پایان جنگ دفاع مقدس،مردم در گوشه کناره مینشستند و میگفتند اگر بار دیگر #جنگ شود کسی حاضر نخواهد بود برای دفاع از کشور و #اسلام راهی شود،با آغاز جنگ #سوریه و عراق و حمله تروریست های داعشی به حریم آل الله(ع) دلاوران زیادی راهی میدان نبرد شدند و ثابت کردند که این حرف ها یاوه گویی بیش نیست و در هر شرایط و زمانی از اعتقادات مقدس خود دفاع میکنند.
🍃مدافعانی که نظر کرده #عمه_سادات بودند و غیرتشان اجازه نمیداد پای وحشی خویان به حرم عمشان زینب (س)باز شود.گویا میرفتند که باز قافله حسین(ع)را یاری کنند.همچو شهیدان #کربلا پر شور و عشق؛و در این راه هیچ چیز مانعشان نبود. چنان که این راه،راه #عشق است♥️
🍃تشدید درگیری بین جبهه اسلام و تکفیری ها در سوریه و #عراق، قرار عاشقان بسیاری را ربوده بود و شهید ابوالفضل راه چمنی نیز یکی از این عاشقان بود🕊
🍃دلاوری که فرماندهی تیپ زینبیون را بر عهده داشت و در فرماندهی منش و رفتار #شهید_ابراهیم_همت موج میزد گویی همان ابراهیم است تنها با نامی دیگر.
🍃روحیه ی خستگی ناپذیر این شهیدان رد پاییست برای رسیدن به سعادت ابدی
الگویی با باور های مقدس و آرمان
زندگی بی #شهادت، ریاضت تدریجی برای رسیدن به #مرگ است💔
✍نویسنده : #بنت_الهدی
🌸به مناسبت سالروز شهادت
#شهید_ابوالفضل_راه_چمنی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✨به نام خدا
🍃پس از پایان جنگ دفاع مقدس،مردم در گوشه کناره مینشستند و میگفتند اگر بار دیگر #جنگ شود کسی حاضر نخواهد بود برای دفاع از کشور و #اسلام راهی شود،با آغاز جنگ #سوریه و عراق و حمله تروریست های داعشی به حریم آل الله(ع) دلاوران زیادی راهی میدان نبرد شدند و ثابت کردند که این حرف ها یاوه گویی بیش نیست و در هر شرایط و زمانی از اعتقادات مقدس خود دفاع میکنند.
🍃مدافعانی که نظر کرده #عمه_سادات بودند و غیرتشان اجازه نمیداد پای وحشی خویان به حرم عمشان زینب (س)باز شود.گویا میرفتند که باز قافله حسین(ع)را یاری کنند.همچو شهیدان #کربلا پر شور و عشق؛و در این راه هیچ چیز مانعشان نبود. چنان که این راه،راه #عشق است♥️
🍃تشدید درگیری بین جبهه اسلام و تکفیری ها در سوریه و #عراق، قرار عاشقان بسیاری را ربوده بود و شهید ابوالفضل راه چمنی نیز یکی از این عاشقان بود🕊
🍃دلاوری که فرماندهی تیپ زینبیون را بر عهده داشت و در فرماندهی منش و رفتار #شهید_ابراهیم_همت موج میزد گویی همان ابراهیم است تنها با نامی دیگر.
🍃روحیه ی خستگی ناپذیر این شهیدان رد پاییست برای رسیدن به سعادت ابدی
الگویی با باور های مقدس و آرمان
زندگی بی #شهادت، ریاضت تدریجی برای رسیدن به #مرگ است💔
✍نویسنده : #بنت_الهدی
🌸به مناسبت سالروز شهادت
#شهید_ابوالفضل_راه_چمنی
📅تاریخ تولد : ٢ اسفند ۱٣۶۴
📅تاریخ شهادت : ۱٨ فروردین ۱٣٩۵
🥀مزار شهید : گلزار شهدای ارمبویه تهران
#استوری_شهدایی #گرافیست_الشهدا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌹🌹:
#خاطرات_شهید
●همیشه با او شوخی میکردم و میگفتم: «اگه شربت شهادت آوردند نخوری، بریز دور! یادمه یک بار به من گفت: «اینجا شربت شهادت پیدا نمیشود، چه کار کنم؟» گفتم: «کاری ندارد، خودت درست کن، بده بقیه هم بخورند.» خندید و گفت: «اینطوری خودم شهید نمیشوم، بقیه شهید میشوند.»
●«شربت شهادت» یک جوری رمز بین من و آقا ابوالفضل بود. یک بار دیدم در تلگرام یک پیام از یک مخاطب آمد که من نمیشناختم! متنش این بود: «ملازم، مدافع هستم. اگر کاری داشتی به این خط پیام بده. هنوز هم شربت نخوردم.» هنوز چند دقیقه نگذشته بود که دیدم گوشی خانه مادرم زنگ زد. ''آقا ابوالفضل بود'' بعد از احوالپرسی گفت: «این، خط دوستم است، کاری داشتی پیام بده.»
● دو روز قبل از شهادت آخرین تماسش بود، خیلی با هم صحبت کردیم. مثل همیشه! یادم هست که به او گفتم: «ببخشید اگر زن خوبی برایت نبودم.» گفت: «خدا دو تا نعمت بزرگ به من داد، زن خوب، پول خوب! بعد هم زد زیر خنده.»
✍راوی: همسرشهید
#شهید_ابوالفضل_راه_چمنی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
22.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#لبیک_یازینب
ما را مدافعان حرم آفریدند...
#شهیدمدافع_حرم🌷 #شهید_ابوالفضل_راه_چمنی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh