eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
27.5هزار عکس
6هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem زیارت نیابتی @Shahid_nazarzade
مشاهده در ایتا
دانلود
3⃣8⃣7⃣ 🌷 💠شهیدی که هنوزهم حلال مشکلات است ⚜یکی از دوستان به خاطره‌ای بعد از شهادت🌷 او و نظر کردن شهید به رفقایش اشاره کرده و آن را چنین روایت می‌کند: سر بودیم که یکی از رفقا پرسید: «برادرت کجاست⁉️ چند وقتی است ندیدیم‌اش.» داستان برادرم را برایش تعریف کردم. ⚜گفتم: «برادرم به خاطر شکایتی که از او شده زندان⛓ است.» جزئیات را روایت کردم: «برادرم ساکن بود. آنجا به دختری علاقمند شد❤️ و از طریق خانواده‌اش پیگیری کرد. آن‌ها هم ابتدا به صورت می‌پذیرند. ⚜شرطشان این بود که برادرم خودش را به خانواده# اثبات کند. برادر من هم هر کاری کرد تا اعتماد آن خانواده را جلب کند👌. از خریدن برای دختر مورد علاقه‌اش تا خرج‌های کذایی😔. برادرم که فکر می‌کرد💭 با این کارها دل خانواده دختر را به دست آورده است💞، به آن‌ها اعلام کرد به همراه خانواده‌ ام می‌خواهم بیایم . ⚜اما آن‌ها درخواستش را رد می‌کنند❌. حتی آن دختر می‌گوید: «من اصلا به تو ندارم🚫.» برادرم وقتی می‌فهمد در این مدت فریب خانواده را خورده عصبانی😡 شده و با خانواده می‌شود. در حین درگیری، لگدی هم به بخاری که آنجا بود می‌زند. بخاری روی زمین می‌افتد و آتش🔥 در خانه شعله‌ور می‌شود. ⚜همه به سلامت از خانه خارج شدند اما خانه کاملا سوخت🏚. حالا آن خانواده از برادرم کرده‌اند. در دادگاه هم برادرم را به پرداخت 85 میلیون تومان💰 جریمه محکوم کرده‌اند. ⚜او هم که این پول را نداشت❌، مجبور می‌شود به برود.  این مدت بارها خواستیم رضایت خانواده را بگیریم. هر بار نمی‌شد🚫. قبول نمی‌کردند رضایت بدهند. دیگر قطع امید کرده بودیم😔.» وقتی این ماجرا را تعریف می‌کردم، بغض گلویم را گرفته بود😢. ⚜هم رفیقم، هم ماجرای برادرم خیلی ناراحتم کرده بود💔. بیشتر از یک سال🗓 از زندان رفتن برادرم می‌گذشت و هیچ کاری هم از دست ما برنمی‌آمد. آن شب تا دم سحر🌓 با رفیق شهیدم کردم. ⚜وقتی رفتم خانه🏡 اذان صبح بود. را که خواندم از شدت خستگی بیهوش شدم. صبح با صدای از خواب بیدار شدم. با خوشحالی گفت: «داداشت آزاد شده😃. آن خانواده اول صبح رفتند و رضایت داده‌اند.» صدای مادرم هنوز در گوشم می‌پیچد👂. ⚜ وصف شدنی نبود. من در آن حالت یقین داشتم که دل سنگ آن خانواده را نرم کرده بود. با خودم گفتم رفیقمان👥 هنوز هم مثل قدیم دنبال حل کردن ماست✅... 📚منبع:خبرگزاری تسنیــم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🖋 #خـــاطرات ❤️✨قبل از شروع مراسم #عقد، علی آقا نگاهی به من کرد و گفت: شنیدم که عروس هرچه از #خدا بخواهد، اجابتش حتمی است. ❤️✨گفتم، چه آرزویی داری؟ درحالی ‌که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود، گفت: اگر #علاقه‌ای به من دارید و به #خوشبختی من می ‌اندیشید، لطف کنید از خدا برایم #شهادت بخواهید. ❤️✨از این جمله تنم لرزید. چنین #آرزویی برای یک عروس در استثنایی‌ ترین روز زندگی‌ اش بی نهایت سخت بود. سعی کردم طفره بروم؛ اما علی آقا #قسم داد که در این روز این دعا را در حقش بکنم، ناچار قبول کردم. ❤️✨هنگام جاری شدن #خطبه عقد هم برای خودم و هم برای علی طلب شهادت کردم و بلافاصله با چشمانی پر از #اشک نگاهم را به علی دوختم؛ آثار خوشحالی در چهره‌اش آشکار بود. ❤️✨مراسم #ازدواج ما در حضور شهید آیت ‌الله مدنی و تعدادی از برادران پاسدار برگزار شد. نمی‌دانم این چه رازی است که #همه پاسداران این مراسم و داماد و آیت ‌الله مدنی همه به فیض #شهادت نائل شدند... ✍همسر فاتح سوسنگرد، #سردار_شهید #شهید_علی_تجلایی 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🔗پدر مدافع حرم علی عابدینی:🥀 💠فرزندم به‌دنبال بود/شرمنده شهدای گمنام دفاع مقدس هستیم پدر شهید مدافع حرم علی عابدینی 💠 با اشاره به اینکه با پیدا شدن فرزندمان شرمنده خانواده‌های شهدای گمنام دفاع مقدس شدیم گفت: فرزندم هیچ به شهرت و معروفیت نداشت و همیشه به‌دنبال گمنامی بود. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh