eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
27.7هزار عکس
6.2هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem زیارت نیابتی @Shahid_nazarzade
مشاهده در ایتا
دانلود
9⃣0⃣1⃣ 🌷 🔹من به عنوان مسئول اركان گردان موقتا به آنجا رفتم و در بدو ورودم با بچه هاي باصفاي شمال آشنا شدم كه چند نفر آنها بعدا شهيد شدند. 🔸از جمله :شهيد بريري،شهيد بلباسي،شهيد كمالي 🔹يادمه در اوايل انتقالم به گردان با برادر مرصاد آشنا شدم بعد با . 🔸وقتي كه اين شهيد بزرگوار غذا را بين بچه ها تقسيم ميكرد گاهي اوقات با ايشان به خط ميرفتم. 🔹براي رسيدن به خط بايد در دو نقطه از جلوي چشم دشمن رد ميشديم؛ گاهي اوقات دشمن شليك ميكرد اما به هدف نميزد. 🔸يك روز كه رفتيم خط، از تل يك رد شديم به تل دو رسيديم، در آنجا جواني را ديدم كه با قدي بلند و صورت نوراني حضور داشت؛ او كسي نبود جز شهيد بزرگوار .. 🔹با او آشنا شدم و خودم را معرفي كردم و سريع صميمي شديم و گفت اگه برگشتم حتما ميام مشهد و به من هم سر ميزنه،تلفنم را گرفت. 🔸در حال آشنايي با عليرضا بوديم كه شهيد بلباسي صدام زد سيد سيد كجايي؟ داداش بيا كه بچه ها منتظر نهار هستند . 🔹سوار ماشين شديم و باز بايد از جلوي چشم دشمن حركت ميكرديم تا به مقر ميرسيديم، در حال برگشت بوديم كه دشمن به سمت ما آتش ريخت؛ محمد بر سرعت ماشين افزود و از اونجا جون سالم به در برديم ولي كار هر روز دوستان همين بود وقتي ميرفتند بايد از جلوي تعداد زيادي از دشمن رد ميشدند . 🔸رسيديم به مقر و شهيد بلباسي نهار را تقسيم كردند و چند تا غذا براي هم اتاقي هاي خودشون بردند و به من گفتند سيد هر وقت كسي غذا نداشت بفرست پيش من، " يك غذا " اضافي دارم . 🔹اين جريان چند روز تكرار شد و گاهي وقتها من كسي را ميفرستادم تا غذاي اضافه بگيرد و بخورد.. 🔸تا اينكه يك روز به من غذا نرسيد و من رفتم و گفتم محمد غذاي اضافي كو؟! من غذا ندارم كه بدون درنگ غذاي خودش را به من داد . 🔹من قبول نكردم و گفتم غذا هست؛ اما از ايشان اصرار و از من انكار تا اينكه عباس يكي از رزمندگان شمالي كه بعدا مجروح شدند، گفت سيد جان غذاي اضافي در كار نيست اين محمد ما رو نميخوره و اونو ميداد به بچه ها ... 🔸وقتي اين ها را شنيدم بي اختيار ايشون رو در آغوش گرفتم و بوسيدم و اظهار شرمندگي كه چرا نفهميدم. 🌷🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃 🔰به مناسبت پیکرهای دو شهید مدافع حرم ⭕️الهی شکر برای نعمتهای بیکرانی که به ماعنایت فرمودی. و که باردیگر بوییدن، لمس کردن نشانه های الهی را به عنایت میکنی... 💢باردیگر فضای آلوده استان، شهر، خیابان، محله مان به عطر انسانها عطر آگین می‌گردد. 💢باردیگر بزرگترین قرن رخ نمایی می‌کنند. 💢بار دیگر بدن های مطهرشان با از شام بلا، ناله های کاروان سجادی و زینبی را به گوش و مشام مان می‌رسانند. 💢بار دیگر در ایام سرور سالار شهیدان و ایام حضور درشام، ابدان شهیدان به میهن اسلامی ایران می آیند. 💢باردیگر صف آرایی شهیدان، جانبازان، ایثارگران درمقابل فرهنگ ابتذال غرب هویدا می‌گردد. 💢باردیگر آلاله های قهرمان درحال بازگشت به دیارمان هستند. 💢بار دیگر پیکرهای دو شهید مدافع حرم شهید و شهید ، ۲۵کربلا درحال بازگشت به وطن اسلامی هستند ⭕️الهی: شکر که با رجعت و بازگشت شهیدان عظیم الشان، آرامش، اعتماد به نفس، دینی و اسلامی و انقلابی را به ما گوشزد فرمودی. 🔻الهی: به ما توفیق از حماسه هاو جانفشانی های شهیدان را عنایت فرما. 🔻الهی : توفیق شهیدان راعنایت فرما. ✍ انصار المهدی 🌷 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
کتاب :بریر خان طومان اثر حاج مسیب معصومیان زندگینامه شهید مدافع حرم علیرضا بریری متن پشت جلد بریر خان طومان حاج مسیب می گفت ؛ سال 90 به اتفاق همسرم با شهید بریری وهمسرشون همسفر کربلا بودیم .آشنایی ما در آن سفر بود.وقتی می خواستیم بگیم بریری برامون سخت بود.یک روز به شهید بریری گفتم آقا علیرضا. فامیلیتون چقد سخته..من نمی تونم بگم..ایشون با خنده گفتن بریر میدونی کیه.؟.گفتم چطور؟ گفتن بریر یکی از یاران امام حسین بودن.منم که فامیلیم بریری.بعد گفتن یعنی میشه منم یه روز یکی از یاران امام حسین بشم... علیرضا بریر شد .... شهید مدافع حرم🕊🌹 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh