🌷شهید نظرزاده 🌷
بین الحرمین محمدحسین در حال #روضه خواندن برای #دلم بخوان و نفس بزن که دیده دل سالهاست #خشک است #
1⃣8⃣4⃣ #خاطرات_شهدا🌷
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
🔹سه سال بود که تو عراق و #سوریه به دفاع👊 از حریم حرم اهل بیت پیامبر (ص) مشغول بود.اسم مستعارش تو سوریه " #عمار " بود و همه "حاج عمار" صداش میکردن
🔸شجاع و نترس بود💪 و محبوب دلـ❤️ـها
وقتی ازش میپرسیدیم تو #سوریه چکار میکنی؟ میگفت: #سربازی☺️.
🔹روز تشییع پیکرش⚰ وقتی #فرماندهان نظامی رو دیدم ازشون پرسیدم: مگه #محمدحسین اونجا چکاره بود⁉️سردار گفت:
👈فرمانده تیپ هجومی #سیدالشهدا(ع) ! 😳
🔸سالها بعد از #دفاع_مقدس اومد تو میدون، بعد از ما اومد و قبل از ما رفت😔. محمدحسین زود بارش رو بست. #سردار میگفت و میسوخت و #غبطه میخورد😞...
🔹مرامهای خاص زیاد داشت⚡️ اما بعضی چیز ها برایش #قانون بود و خط قرمز داشت⭕️ و یکی از آن خط قرمز ها این بود :👈محمد حسین همیشه یکی از دیوارهای خوش اندازه که چشم خورش👀 از بقیه جاها بیشتر بود را به #عکس_شهدا تعلق میداد
🔸و تو باید قبول میکردی✅ که به واسطه عکس شهدا🌷 #حرمت حضور شهدا را در خانه رعایت کنی .⚡️وگرنه...قرارداد که تمام میشد و خانه🏡 را که میخواستیم عوض کنیم بعضأ عکس ها هم #نو میشد
🔹یادم هست وقتی #پوسترهای کم عرض شهدا 🌷مد شده بود محمدحسین کلی ذوق زد😃 که عکس های #بیشتری را میتواند در خانه جا بدهد.
🔸با این حال ولی همیشه یک پوستر #تکراری بود ؛ قدیمی بود؛ و ✘نه نو میشد و ✘نه قرار بود سایزش عوض شود و آنهم👈 تمثال شهید مبارزه با اشرار جنوب شرق کشور #محمد_عبدی بود
🔹خیلی دوست داشت #مثل "محمد عبدی" باشد همیشه از خنده های😄 لحظه های اخرش و #حین_شهادت محمد عبدی میگفت ؛وقتی فهمیدم اسم جهادی محمدحسین خودمان39; #عمارعبدی 39; است اصلا جا نخوردم
🔸ولی زمانی که #عکس_صورتش را در معراج شهدای🌷 تهران دیدم ؛ با آن لبخند ملیح آن موقع باورم شد.
🌾تا در طلب گوهر کانی کانی
🌾تا در هوش لقمه نانی نانی
🌾این نکته ی رمز اگر بدانی دانی
🌾هرچیز که در جستن آنی،آنی
#شهید_محمدحسین_محمدخانی 🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔴 خوابی که مادر بزرگ شهید مغنیه بعد از شهادت نوه اش دید: 💠 ایشان چند روز پس از شهادت جهاد خوابی می
شهیدان نامه ی گلگون💌 نوشتند
#شهادت_نامه را با خون نوشتند
بنازم اینهمه ایمان و ایثار👌
بتاریخ جهان #قانون نوشتند
#شهید_جهاد_مغنیه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌸🌸📚📖📚🌸🌸 برشی از کتاب #اسم_تو_مصطفاست ❣می گفتی : 《تو بچه ی شمالِ بارون دیده کجا سمیه خانم و منِ بچه
🔻مادر شهید:
🍃 #ماه_رمضان سال 91، برای خرید به بازار رفتم. وقتی می دیدم خیلی ها به راحتی در #ملا_عام روزه خواری می کنند، بسیار ناراحت و عصبانی شدم، تا جایی که حتی قدرت خرید نداشتم و دست خالی به خانه برگشتم.
🍃 #مصطفی وقتی مرا دید با تعجب گفت: «به این سرعت خرید کردید؟» گفتم: «اصلا دست و دلم به خرید کردن نرفت.» و جریان را برایش تعریف کردم.
🍃مصطفی سری تکان داد و گفت: «کسی که روزه خواری می کند در واقع دارد با خدا #علنی می جنگد، چون خداوند برای کسانی که روزه خواری در ملا عام میکند حد معین کرده است.
حالا فکر کنید با این کار چقدر دل #امام_زمان به درد می آید. قربون دل آقا بشم.»
🍃 من آن روز ناراحتیم به خاطر نادیده گرفته شدن #قانون بود و مصطفی دلش به خاطر رنجش #امام_زمان لرزیده بود.
#شهيد_مصطفی_صدرزاده🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#سردار_بی_مرز ♥️
🦋سال هفتاد و هفت به عنوان رایزن فرهنگی در کشور بوسنی و هرزگوین مشغول خدمت بودیم. برادران #سپاه آن جا عملیات بازسازی به عهده شون بود و بعد از جنگ، در حال بازسازی🚧 بودند.
🦋یک بار #حاج_قاسم تشریف آوردند آن جا و شب مهمان ما شدند. سوال کردم از تعداد فرزندانشان⁉️ دهه هفتاد بود. حاج قاسم گفت: ما رعایت #قانون جمهوری اسلامی رو نکردیم.
(یعنی کنترل جمعیت که دوتا بیشتر نشه)
🦋بعد خاطره ای نقل کرد که: من خدمت مقام معظم رهبری رسیدم ، بحث #فرزند شد من گفتم که ما رعایت قانون جمهوری اسلامی رو نکردیم😅 آقا فرمودند: این قانون رو ما #خودمون هم قبول نداریم❌
📚منبع: کتاب حاج قاسم
#شهید_قاسم_سلیمانی 🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh