eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
یک هفته قبل از #شهادتش🕊خواب دیدم که در منزلمان یک مراسمی برگزار شد و عکسی از محمد که #لباس_سبز پوشی
3⃣0⃣4⃣ 🌷 🔰این یک هفته من و خانواده حال خیلی بدی داشتیم. دقیقا یک هفته از شهادتش🌷 خواب دیدم که در منزلمان یک مراسمی برگزار شد و عکسی از که لباس سبز پوشیده که الان در فضای مجازی 📱منتشر شده را به دیوار زدند. 🔰آنقدر این عکس به نظرم قشنگ آمد😍 که در خواب دو، سه بار سوال کردم که این عکس زیبا از کجا آمده⁉️ اما هیچ کس جوابم را نمی‌داد🔇. 🔰بعد گفتم که اصلا را برای چه اینقدر بزرگ کردیم و در دیوار زدیم؟ این را که پرسیدم یک شخصی که نمی‌دانم چه کسی بود از پشت را داد و گفت « محمدرضایتان آمده🕊». 🔰در تمام آن یک هفته در اضطراب 😥بودم. که تماس گرفت📞 یادم است فقط بهش می‌گفتم محمد مراقب خودت باش داری چه کار می‌کنی کار که نمی‌کنی. 🔰می‌گفت مگر اینجا چه خبر است که بخواهیم کار خطرناک کنیم. اینقدر این حرف را بهش گفتم که آخر شد و گفت چرا اینقدر می‌گویی مراقب خودت باش⁉️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
اگر می‌خواست با زنی #نامحرم ،حتی از بستگان صحبت کند به هیچ وجه سرش را بالا نمی‌گرفت 🚫وبه قول دوستانش
6⃣5⃣4⃣ 🌷 🔹شب🌙 بود. در جمع بچه های یکی از گردان ها شروع به مداحی🎤 کرد.صدای ابراهیم به خاطر خستگی و طولانی  شدن مجالس بود! 🔸بعد از تمام شدن مراسم، یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم کردند و صدایش را تقلید کردند. بعد هم چیزهایی گفتند که او خیلی ناراحت شد😔. 🔹آن شب از خواب ابراهیم خیلی عصبانی بود😠 و گفت: من مهم نیستم🚫، این ها مجلس را شوخی گرفتند. برای همین دیگر مداحی نمی کنم❌! 🔸هر چه می گفتم: حرف بچه ها را به دل نگیر، تو کار خودت را بکن، امافایده ای نداشت.آخر شب🌘 برگشتیم مقر، دوباره خورد که: دیگر مداحی نمی کنم!ساعت یک نیمه🕜 شب بود.خسته و کوفته خوابیدم😴. 🔹قبل از صبح احساس کردم کسی دستم را تکان می دهد. چشمانم را به سختی باز کردم. چهره ی بالای سرم بود. من را صدا زد و گفت: پاشو الان موقع اذانه📢. 🔸من بلند شدم. با خودم گفتم: این بابا انگار نمی دونه یعنی چی؟! البته می دانستم که او هر ساعتی⏰ بخوابد، از اذان بیدار می شود و مشغول نماز📿. 🔹ابراهیم دیگر بچه ها را هم صدا زد. بعد هم اذان گفت و صبح را برپا کرد. بعد از نماز و تسبیحات📿، ابراهیم شروع به خواندن کرد. بعد هم مداحی (علیها سلام)! 🔸اشعار زیبای ابراهیم اشک چشمان همه ی بچه ها را جاری کرد😭. من هم که دیشب خوردن ابراهیم را دیده بودم از همه بیش تر تعجب کردم😟! ولی چیزی نگفتم🔇. 🔹بعد از خوردن به همراه بچه ها به سمت برگشتیم. بین راه دائم در فکر💭 کار های عجیب او بودم.ابراهیم نگاه معنی داری به من کرد و گفت: می خواهی بپرسی با اینکه قسم خوردم، چرا خواندم⁉️ 🔸گفتم: خب آره، شما قسم خوردی که... پرید تو حرفم و گفت: چیزی که می گویم تا زنده ام جایی نقل نکن🚫.بعد کمی مکث کرد و ادامه داد: دیشب به چشمم نمی آمد، نیمه های شب🌓 کمی خوابم برد. 🔹یکدفعه دیدم وجود مقدس (علیها سلام) تشریف آوردند و گفتند: نگو نمی خوانم، . هرکه گفت بخوان تو هم بخوان دیگر گریه😭 امان صحبت کردن به او نمی داد. ابراهیم بعد از آن به کردن ادامه داد. 📚منبع/کتاب سلام بر ابراهیم/ص 190 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#در_محضر_شهید 8⃣3⃣ شهادت نوع #مرگ را عوض میکند #وقت مرگ را عوض نمی کند از مرگ نترسید جوری در #زندگ
5⃣6⃣4⃣ 🌷 💠شهیدان را شهیدان میشناسند 🌷 🔹سال ۹۲برای به شلمچه رفته بودیم و توی آشپزخانه مسول پخت و پز🍜 برای اردوهای راهیان نور💫 شهدا شده بودیم... 🔸آقاابراهیم مسئول بود و یه جورایی جانشین ابراهیم ...خلاصه چندروزی از عید نوروز رفته بودیم و کار میکردیم . واقعا باتمام سختی😪 و فراز و نشیبش، خیلی بهمون میگذشت... 🔹از جلسه های شبانه🌒 که با حضور حاج حسین و آقای بود تا دورهمی های دوستانه و شوخی ها😁 و خنده های معروف جواد😄... 🔸از فوتبال کردن ها⚽️ تا دسته های عزاداری🏴 که توسط آشپزها با قابلمه و ملاقه بود☺️... یادمه عید نزدیکای بود، من و جواد و چندتا از رفقای دیگه راه افتادیم بطرف برای اینکه کنار مزار شهدای گمنامـ🕊 عیدمون را با مدد و کمک شهدا✊ شروع کنیم ... 🔹وسط راه رفت توی یه راه فرعی و خاکی. اصلا چشم چشم را نمیدید.بهش گفتم جواد پس اینجا کجاس⁉️ گفت بشین حالا میخام ببرمتون یه جا تا یه عشق بازی درست و حسابی با بکنید... 🔸خلاصه رسیدیم به یه مقبره که اونجا دفن شده بودند... حس و حال عجیبی داشت😢 وسط بیابان. اصلا هیچ کسی نبود✘. ما بودیم و شهدای تخریب🌷. 🔹یه حال درست و حسابی با شهدا بردیم😊 و سال جدید را با کمک شروع کردیم... یادش بخیر هر موقع شلمچه میرفتیم🚌، میرفتیم سرمزاراین شهدا... واقعا تو اردوها و خادمی شهدا رو میشه حس کرد... شهیدان راشهیدان میشناسند😢 🌷 با شهدا رفیق شوید کنید خادمشان باشید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🎙 مکه برای شما... فکه برای ما... روایتی از بین الحرمین ایران، فکه #حاج_حسین_یکت
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 💠 روایتی از بین الحرمین ایران، 👇👇 🔹فکه رنگ و بوی را دارد و گوشه ای از غربت و آن را به تصویر می کشد😔، چرا که فکه مقتل 120 شهیدی🌷 است که در کامی به مولای خود اقتدا کرده و به دیدار محبوب شتافتند🕊. 🔸بچه هاي تفحص پيكر⚰ پاك گردان حنظله را هشتم فروردین در كشف كرده اند. آنها در فكه به سيم هاي تلفني☎️ رسيده اند كه از خاك بيرون زده است. 🔹رد سيم ها به يك دسته از شهدا 🌷مي رسد كه دست و پايشان با اين سيم ها بسته شده است😭،... كه زنده به گور شده اند. اجساد مطهري هم كشف شده اند كه از شهادت🌷 آنها را آتش 🔥زده اند... 🔸بسيجي‌ها هشت تا كيلومتر را در حالي با پاي پياده از ميان رمل‌ها و ماسه‌هاي روان گذشتند كه وزن تقريبي تجهيزاتي كه همراه داشتند دوازده كيلو بود😭 🔹تازه بعضي‌ها هم مجبور بودند چهل كيلويي پل را نيز حمل كنند. اين پل‌ها قرار بود روي تعبيه شود تا عبور رزمندگان به مشكل برنخورد🚫. 🔸تا همين جا را داشته باش تا برسيم سر موانع، اصلا عمليات مقدماتي را به خاطر همين مي‌گفتند عمليات . هدف🎯 خط دشمن بود. 🔹مجموعه‌اي از كانال‌ها، سيم‌خاردارها و ميدان كه گاهي عمق آن به چهار كيلومتر🎰 مي‌رسيد، بچه‌ها يكي را كه رد مي‌كردند به ديگري مي‌رسيدند. موانع معروف فكه هنوز زبانزد نيروهاي عملياتي است. 🔸 به عرض سه تا نه متر و عمق دو تا سه متر و پر از سيم‌خاردار، مين والمر و بشكه‌هاي پر از مواد آتش‌زا🔥.دشمن با هوشياري مين‌ها را زير رمل‌ها و ماسه‌ها كار گذاشته بود. 🔹و چون بيشتر در شب🌒 انجام مي‌گرفت تا چند نفر روي مين پرپر نمي‌شدند🕊 بقيه از وجود ميدان مين باخبر نمي‌شدند. اكثر رزمندگان دشت نوجوانان و جواناني بودند كه عزم و اراده قوي‌شان✊ آنان را سدشكن كرده بود، حالات معنوي و روحي آنها به قدري بي‌نظير بود كه با براي عمليات آماده مي‌شدند.... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
جای خالی بعضی ها را هیچ چیز پر نمیکند نه سفر نه اشک😢 نه حتی فراموشی💬... #شهید_مهدی_عسگری🌷 🌹🍃🌹🍃 @sh
2⃣8⃣4⃣ 🌷 💠شهیدی که گلوله بر رویش اثر نداشت ✍همسر 🍃🌹 ابتدا این را بگویم که همه از شهید عسگری کردند؛ مهدی با این قدرت شهید بشود؟! حتی برادران ایشان شهادت را غیرممکن می‌دانستند. آقا مهدی در عملیات ایضایی شهید شدند. فرمانده ایشان می‌گفت شهادت آقا مهدی مرا کرد. 🍃🌹شهید عسگری در سه گروه  10 نفره و در نوک پیکان در شرکت می‌کنند و در عملیات در گرفتار می‌شوند. ایشان در بیسیم صحبت‌هایی را بیان می‌کنند که همه ثبت شده است و منطقه را توصیف می‌کند. یکی از همرزمان شهید زمانی که بر بدن شهید اصابت می‌کند در کنار شهید عسگری بودند. 🍃🌹شهید مهدی عسگری در منطقه شمال روستای معراته به شهادت رسیدند. اول یک تیر به پای ایشان اصابت می‌کند. شهید به‌گونه‌ای از لحاظ بدنی بودند که حتی دوستان و همرزم‌های شهید عسگری به می‌گفتند گلوله در بدن آقا مهدی اثری ندارد. گلوله بعدی به دست شهید عسگری اصابت می‌کند و زخم گلوله با همان چفیه خودش توسط بسته می‌شود و تیر سوم به قلب مهدی برخورد می‌کند. 🍃🌹پیکر شهید مهدی عسگری توسط جبهه النصره از منطقه خارج می‌شود. من خانه خواهرم بودم و یکشنبه ساعت 7 صبح گفتند یک در فضای مجازی منتشر شده که نشان می‌دهد که مهدی شده است. من بلافاصله گفتم:  آقا مهدی زخمی یا اسیر نمی‌شود و فقط تنها و تنها می‌شود . 🍃🌹همواره آقا مهدی می‌گفت دعا کن  پیکرم باز نگردد چون زیادی دارد. تا سه روز اطرافیان می‌گفتند که مهدی عسگری زخمی است ولی من همش گفتم مهدی شهید شده است.  شهید مهدی عسگری در عکس نشان می‌داد که شهید شده است. 🍃🌹من دیدم که آقا مهدی دو ماه از رفتن به سوریه به آغوش رفته است و شهید عسگری شش ماه خواب آرام نداشت. خداروشکر می‌کنم آقا مهدی شهید شد و از (س) طلب شهادت کردم تا مهدی آرامش پیدا کند 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
می‌پرسم: «هنوز #منتظرید؟ » بغض راه گلویش را می‌بندد و در چند ثانیه چشم‌هایش قرمز می‌شوند و قطره اشک
0⃣7⃣4⃣ 🌷 🔰فریده متوسلیان(خواهر حاج احمد) از یک خاطره جالب شب🌙 از اسارت برادر می‌گوید و تأکید میکند. این تصاویر را به خوبی در ذهن💬 دارد. از خودش بپرسید و مادر هم همراه او سر تکان می‌أهد و لبخند می‌زند😊. 🔰او می‌گوید: «شب اسارت . 12 پرستوی🕊 خیلی قشنگ آمدند روی سیم برق نزدیک خانه ما 🏡نشستند. دو تا دو تا می‌آمدند داخل سالن دور احمد می‌چرخیدند و بعد روی #-سیم برق می‌نشستند. 🔰یکی رفت توی اتاقی که نماز📿 می‌خواند رفت پشت پشتی و گیر افتاد. مادر گفت: « شده؛ فریده بگیر و ببر کن🕊.» 🔰من آن را گرفتم تا کنار ایوان بگذارم و آزادش کنم. آن به من نگاه خاص👌 و مظلومانه‌ای می‌کرد☺️. آزادش کردم. رفت پیش و پرواز کردند و رفتند. 🔰فردای همان روز اعلام کردند📢 که متوسلیان و همراهش به اسارت ♨️فالانژهای لبنانی درآمدند. 🔰من مطمئنم مادرم میان آن‌ها بود.» 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
پرستار به صورت رنگ پریده و لب های ترک خورده مجروح حاج #احمد_متوسلیان نگاه کرد و بعد به پاهای #زخمی ا
⭕️تازه رسیده بودم به قرارگاه و می‌خواستم #حاج_احمد را ببینم. همینطور که داشتم می‌رفتم، #صحنۀ عجیبی دیدم😨 درآن هوای گرم♨️ و در آن موقع از ظهر ،که تمامی نیروها از شدت گرما داخل سنگر و‌یا خواب💤 بودند، حاج احمد کنار تانکر آب💧 نشسته بود و #باعشق، ظرف های ناهار🍽 بچه های قرارگاه را می‌شست. ⭕️گفتم شاید حاج احمد نباشد، #اما وقتی جلوتر رفتم، دیدم خود اوست آدمی مثل حاج احمد با آن همه برو و بیا #فرماندۀ تیپ ۲۷ حضرت رسول (صل‌الله‌علیه‌وآله) و مسئول قرارگاه تاکتیکی، بیاید و کنار تانکر آب، #بشقاب های نیروهایش را بشوید⁉️ ⭕️فوری دوربینم📷 را آماده کردم و خیلی سریع، #قبل از اینکه متوجه شود از او در آن حالت عکس گرفتم📸 به روایت:احمدحمزه‌ای 📚کتاب: #میخواهم_با_تو_باشم #حاج_احمد_متوسلیان 🔸ای ما وصدچو ما ز #پی_تو خراب و مست 🔹ما #بی_تو خسته ایم تو بی ما چگونه ای؟! 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍همسر شهید : 🌷| یک سالی از #زندگی مشترکمان می گذشت که یکی از دوستانش دعوت کرد، #برویم خانه شان🏡 گفت
✍ #خاطرات در دوران #تحصیل برای #كمك به بابای پیر مدرسه كه كمر و پاهایش درد می كند نیمه های شب #قبل از اذان صبح به مدرسه می رود... و كلاس ها و حیاط را #تمیز می كند..‌. و به خانه برمی گردد. مدتها بعد بابای مدرسه و همسرش در #تردید می مانند كه جن ها به كمك آنها می آیند... و در نیمه شبی « عباس» را می بینند كه #جارو در دست مشغول تمیز كردن حیاط است... #شهید_عباس_بابایی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍برای #رفیق_آسمانی🕊 🍂 #سه_سال گذشت از اولین روزی که خبر آسمانی شدنت در دنیـ🌎ــا پیچید و هزار هزار
🔻به روایت مادر شهید: همسرم چند روز قبل از تولد عباس، به مجلس #عزای اهل بیت رفته بود. با شنیدن روضه حضرت ابوالفضل دلش لرزیده و #نیت کرده بود نام پسرش را عباس بگذارد. 🌷یک سال #قبل از شهادت عباس #خواب دیدم که با پسرم وارد #باغ سرسبز و بزرگی شدم که #رهبر معظم انقلاب بر سکویی در باغ نشسته بودند. با عباس خدمت #آقا رفتیم و سلام کردم و احوال آقا را جویا شدم. 🌷آقا به #عباس اشاره کردند که: پیش من بیا. عباس کنار آقا نشست و آقا دو سه بار دست به سر پسرم کشید و به عباس جملاتی گفتند که بعد از خواب دیگر یادم نیامد آن جملات چه بودند. #شهید_عباس_دانشگر🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
•••🌷 🍂شـهید شدن دل مےخواهد! دلی که آنقدر #قوی باشد و بتواند بریده شود💕 ازهمه تعلقات 🍂دلی که آرا
‍ ‍ 💢 ...‏ 🔰در هر جای زمین، زیر آسمان خدا، فتنه ای، غارتی، قتلی، حق کشی، حرام خواری، بی عدالتی و ... رخ می ‏دهد تنها گمشدۀ انسانی را در تمام این جنایت ها، نهایتاً خواهی یافت؛ اگر ذره ای در وجود آدمی ‏شرف باشد مطمئناً به سمت خطا🚫 و نخواهد رفت...‏ در لغت نامه دهخدا، «شرف داشتن» اینطور معنی شده است: آبرو و داشتن؛ دارای حرمت و ناموس ‏بودن💞 بزرگواری و مرتبت داشتن.‏ 🔰آری در این دنیـ🌏ـای پُرفتنه با ناامیدی، دنبال و شرافت هستیم؛ و تو می توانی در ، بیمه شدنِ ‏شرف را بیابی...‏ شهید دکتر 🌷دانشمندی عارف که همه رفاه و امکانات آمریکا را رها کرد و با کوچ به جنوب ‏لبنان، زندگی در میان محرومان و مستضعفان را انتخاب کرد✅ و سالها در آنجا به مبارزات خود ادامه داد؛ چریک ‏های زیادی را تربیت کرد تا در کنار ، پایه های مقاومت را طرح ریزی کند و در کنار آموزش ‏نظامی، برای یتیمان لبنان، پدری بی نظیر👌 و تکرار نشدنی را در تاریخ ثبت کرد 🔰آنچنان عمرش را فدای ‏انسانهای مظلوم و ستمدیده کرد که (ره) او را بیمه گرِ شرف💖 در این دنیا توصیف کرد...‏ اما حقیقتاً شرفی که آن را بیمه کرد چیزی جز قطره قطرۀ خون پاکش❣ که بر خاک ‏دهلاویه ریخت، نبود. "چمران زندگی کرد" تا در نهایت به آرزوی شهادتش🌷 رسید... 🔰پس بارها _شهادتش، شهید شده بود با رها کردن دنیا و همه وابستگی های آن. آری او دنیا🌍 را سه طلاقه کرده بود تا ‏ خریدارش شود. شهید دکتر مصطفی چمران آنچنان همه را با پاکی✨ و خلوصش شیفته خود کرده بود که خبرنگاری که با ‏تصویربرداری🎥 لحظه های دردناک ولی ماندگار دکتر چمران را در 31 خرداد 1360 در دهلاویه ثبت ‏کرده، می گوید: «به علت شیفتگی به شهید چمران، کارم شد تا این شخصیت را بشناسم. به ‏نظر من اگر کسی بتواند"فقط 10 درصد"از شخصیت شهید چمران را در خود پیاده کند، می تواند خیالش ‏راحت باشد...»‏ 💢شهید چمران عزیز♥️ چگونه می توان از شما نوشت؛ از ها و فداکاری هایتان؛ از عرفان بی نظیر شما؛ از ‏اخلاص نابتان💖 از انسانیت تکرار نشدنی تان؛ از مهربانی های تان. نه، کلمات توان وصف این خوبی ‏هایتان را ندارند... آنچنان غریبانه زیستی و غریبانه هم از دنیا کوچ کردی🕊 که همچنان بعد رفتنت بین همه ‏غریب هستی و شناخت تو برای سخت است...‏ 💢شهید چمران عزیز🌷 ای قلب ها، همچون باران بر کویر دلهای عاشقانت باریدی تا آنها را در بهترین👌 ‏مسیر عرفان قرار دهی و ثابت کنی که و نظاره گر...‏ 💢شهید چمران عزیز، تو بارها در طول حیاتت با اثبات اینکه دنبال پُست و دنیایی نیستی❌شرف را بیمه ‏کرده بودی و فقط با شهادتت این بیمه گریِ را به نام خودت ثبت کردی و چه ثبت زیبایی که همه را ‏همچنان به سوی خودت جذب می کنی😍 طوریکه امام خمینی (ره) می گوید: «ما و شما هم خواهیم رفت. ‏مثل بمیرید...»‏ 💢شهید چمران عزیز، آنچنان بودی که انگار هرگز روی زمین زندگی نکرده بودی؛ آنجا که از حالات ‏عرفانی خود می گویی: «خدایا، تو را شکر می کنم که را بر روحم ارزانی داشتی، تا گاه گاهی از ‏دنیای ماده درگذرم و آنجا جز وجود تو را نبینم و جز تو چیزی نخواهم و بازگشت از «ملکوت اعلی» ‏برای من شکنجه ای آسمانی باشد😔 که دیگر به چیزی دل نبندم و چیزی دلم را .»‏ 💢شهیدچمران عزیز، ای چریک خستگی ناپذیر، آنچنان در شهادت، از دنیا بریده بودی و مشتاق پرواز ‏بودی🕊 که «شهادت» مجاهدت های تمام عمرت در راه اسلام و نجات انسان های دردمند بود... ‏ای بیمه گرِ شرف، 🌷🌷🌷 ✍ شهادت: سال ۱۳۶۰ دهلاویه 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 3⃣6⃣#قسمت_شصت_وسه 💢سر به #آسمان🌫 بلند مى کند و مى گوید
📚 ⛅️ 4⃣6⃣ 💢به درون هم مى خزند تا از در امان بمانند.... یکى از یزید، شروع مى کند به کربلا و مى گوید: _حسین با گروهى از یاران و خویشانش آمده بود... به محض اینکه ما به آنها حمله کردیم، برخى به دیگرى پناه مى بردند و ساعتى نگذشت که ما همه آنها را کشتیم و...تو ناگهان از جا بلند مى شوى و فریاد مى کشى: 🖤مادرت به عزایت بنشیند اى ! شمشیر برادرم حسین، تک تک خانه هاى را عزاخانه کرد و هیچ خانه اى را در کوفه بدون عزادار نگذاشت.(32)، با این ، حرف در دهانش ،... نفس در سینه اش حبس مى شود و کلامش را ، بر جا مى نشیند.... در همین لحظات اول ، مى شود.... که حال و روز بیمار و جسم نحیف را مى بیند،...براى مجلس هم که شده ، به پسرش اشاره مى کند و به سجاد مى گوید: 💢_حاضرى با پسرم خالد کشتى بگیرى؟ و با خود گمان مى کند که از دو حال خارج نیست....یا مى پذیرد و با این حال و روز، زمین مى خورد... و یا نمى پذیرد و با شانه خالى کردنش و اظهار ، زمین مى خورد.... ، اما پاسخى مى دهد که یزید را براى لحظاتى گیج مى کند. امام مى گوید:_کشتى چرا⁉️ یک به دست هر کداممان بده تا درست و حسابى بجنگیم.☄یزید زیر لب با خود زمزمه مى کند:(حقا که پسر على بن ابیطالب است.) 🖤سپس به امام مى گوید: _اى فرزند ! پدرت درباره سلطنت با من ستیز کرد و دیدى که خداوند چه بر سر او آورد!؟ امام مى فرماید: _ما اصاب من مصیبۀ فى الارض و لا فى انفسکم الا فى کتاب من قبل ان نبراها ان ذلک على االله یسیر. لکیلا تاءسوا على ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتیکم و االله لا یحب کل مختال فخور.(33) در عالم ارض و یا در نفس شما واقع نمى شود مگر از آنکه بُروزش دهیم در کتاب است. و این بر خدا آسان است . براى اینکه به خاطر از دست دادنها نشوید و نخورید و به خاطر به دست آوردنها، نگردید. 💢و خداوند هیچ و فخر فروشى را دوست ندارد.یزید رو مى کند به خالد، پسرش و مى گوید: _پاسخ بدهخالد به پدر، به امام و به سرها نگاه مى کند و هیچ نمى گوید. یزید مى گوید: _ما اصابکم من مصیبۀ فبما کسبت ایدیکم و یعفو عن کثیر.(34)هر مصیبتى که به شما مى رسد، دست آورد خودتان است و خداوند از گناهان بسیارتان مى گذرد. بر جاى خود مى شود و آنچنانکه همه کلام او را بشنوند، مى فرماید: 🖤اى پسر معاویه و اى زاده ! از آنکه تو به دنیا بیایى، و فرمانروایى ، همواره در اختیار و من بوده است. در جنگهاى و و ، جدم على بن ابیطالب ، لواى پیامبر خدا را در دست داشت و پدر تو پرچم را. واى بر تو یزید! اگر مى دانستى که چه کار کرده اى ، و درباره پدر و برادر و عموها و خاندانم ، مرتکب چه جنایتى شده اى ، آنچنانکه سر پدرم حسین ، فرزند على و فاطمه و ودیعه رسول االله را بر سر در شهر آویخته اى 💢 ، به کوهها مى گریختى و شنهاى بیابان را بستر خویش مى ساختى و فریاد و شیونت را به آسمان مى رساندى . پس چشم انتظار باش ، و روز را که خلایق است.یزید که براى گفتن .... طبقى که سر حسین را بر آن نهاده اند، پیش مى کشد و با که در دست دارد،... شروع مى کند به کوفتن بر صورت و لب و دندان امام. و آنچنانکه بشنوند، زمزمه مى کند... .... 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#بازنشر طرح به مناسبت سالروز شهادت شهید مصطفی چمران.. 🌱' 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ ‍ 💢 ...‏ 🔰در هر جای زمین، زیر آسمان خدا، فتنه ای، غارتی، قتلی، حق کشی، حرام خواری، بی عدالتی و ... رخ می ‏دهد تنها گمشدۀ انسانی را در تمام این جنایت ها، نهایتاً خواهی یافت؛ اگر ذره ای در وجود آدمی ‏شرف باشد مطمئناً به سمت خطا🚫 و نخواهد رفت...‏ در لغت نامه دهخدا، «شرف داشتن» اینطور معنی شده است: آبرو و داشتن؛ دارای حرمت و ناموس ‏بودن💞 بزرگواری و مرتبت داشتن.‏ 🔰آری در این دنیـ🌏ـای پُرفتنه با ناامیدی، دنبال و شرافت هستیم؛ و تو می توانی در ، بیمه شدنِ ‏شرف را بیابی...‏ شهید دکتر 🌷دانشمندی عارف که همه رفاه و امکانات آمریکا را رها کرد و با کوچ به جنوب ‏لبنان، زندگی در میان محرومان و مستضعفان را انتخاب کرد✅ و سالها در آنجا به مبارزات خود ادامه داد؛ چریک ‏های زیادی را تربیت کرد تا در کنار ، پایه های مقاومت را طرح ریزی کند و در کنار آموزش ‏نظامی، برای یتیمان لبنان، پدری بی نظیر👌 و تکرار نشدنی را در تاریخ ثبت کرد 🔰آنچنان عمرش را فدای ‏انسانهای مظلوم و ستمدیده کرد که (ره) او را بیمه گرِ شرف💖 در این دنیا توصیف کرد...‏ اما حقیقتاً شرفی که آن را بیمه کرد چیزی جز قطره قطرۀ خون پاکش❣ که بر خاک ‏دهلاویه ریخت، نبود. "چمران زندگی کرد" تا در نهایت به آرزوی شهادتش🌷 رسید... 🔰پس بارها _شهادتش، شهید شده بود با رها کردن دنیا و همه وابستگی های آن. آری او دنیا🌍 را سه طلاقه کرده بود تا ‏ خریدارش شود. شهید دکتر مصطفی چمران آنچنان همه را با پاکی✨ و خلوصش شیفته خود کرده بود که خبرنگاری که با ‏تصویربرداری🎥 لحظه های دردناک ولی ماندگار دکتر چمران را در 31 خرداد 1360 در دهلاویه ثبت ‏کرده، می گوید: «به علت شیفتگی به شهید چمران، کارم شد تا این شخصیت را بشناسم. به ‏نظر من اگر کسی بتواند"فقط 10 درصد"از شخصیت شهید چمران را در خود پیاده کند، می تواند خیالش ‏راحت باشد...»‏ 💢شهید چمران عزیز♥️ چگونه می توان از شما نوشت؛ از ها و فداکاری هایتان؛ از عرفان بی نظیر شما؛ از ‏اخلاص نابتان💖 از انسانیت تکرار نشدنی تان؛ از مهربانی های تان. نه، کلمات توان وصف این خوبی ‏هایتان را ندارند... آنچنان غریبانه زیستی و غریبانه هم از دنیا کوچ کردی🕊 که همچنان بعد رفتنت بین همه ‏غریب هستی و شناخت تو برای سخت است...‏ 💢شهید چمران عزیز🌷 ای قلب ها، همچون باران بر کویر دلهای عاشقانت باریدی تا آنها را در بهترین👌 ‏مسیر عرفان قرار دهی و ثابت کنی که و نظاره گر...‏ 💢شهید چمران عزیز، تو بارها در طول حیاتت با اثبات اینکه دنبال پُست و دنیایی نیستی❌شرف را بیمه ‏کرده بودی و فقط با شهادتت این بیمه گریِ را به نام خودت ثبت کردی و چه ثبت زیبایی که همه را ‏همچنان به سوی خودت جذب می کنی😍 طوریکه امام خمینی (ره) می گوید: «ما و شما هم خواهیم رفت. ‏مثل بمیرید...»‏ 💢شهید چمران عزیز، آنچنان بودی که انگار هرگز روی زمین زندگی نکرده بودی؛ آنجا که از حالات ‏عرفانی خود می گویی: «خدایا، تو را شکر می کنم که را بر روحم ارزانی داشتی، تا گاه گاهی از ‏دنیای ماده درگذرم و آنجا جز وجود تو را نبینم و جز تو چیزی نخواهم و بازگشت از «ملکوت اعلی» ‏برای من شکنجه ای آسمانی باشد😔 که دیگر به چیزی دل نبندم و چیزی دلم را .»‏ 💢شهیدچمران عزیز، ای چریک خستگی ناپذیر، آنچنان در شهادت، از دنیا بریده بودی و مشتاق پرواز ‏بودی🕊 که «شهادت» مجاهدت های تمام عمرت در راه اسلام و نجات انسان های دردمند بود... ‏ای بیمه گرِ شرف، 🌷🌷🌷 ✍ شهادت: سال ۱۳۶۰ دهلاویه 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh