3⃣1⃣6⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
📚برشی از کتاب #سربلند
📝محسن #سومین بچه ام بود. بیست و یکم تیر سال۷۰ اذان ظهر را که میگفتند به دنیا آمد👶. اذیتی برایم نداشت؛ چه توی بارداری چه وقتی به دنیا آمد. بچه #آرامی بود.
📝سر محسن دوسه بار #قرآن را ختم کردم. حواسم بود که هرجایی هرچیزی نخورم📛. #اسمش را هم خودم انتخاب کردم؛ بهیاد محسنِ سقطشدهی #حضرتزهرا(س).
📝تازه خواندن و نوشتن✍ یاد گرفته بود. وقتی قرآن یا دعا📖 میخواندم میآمد مینشست کنارم. #علاقه داشت.حدیث کسا و زیارت عاشورا را #خودم یادش دادم ⚡️ولی قرآن را نه❌. خودش کمکم بنا کرد یاد بگیرد.
📝توی #مدرسه از همان بچگی سر صف قرآن میخواند. از همان سالهای کودکی نماز میخواند📿 و روزه میگرفت. صبحها که خواهرهایش را برای نماز صدا میکردم🗣 میدیدم #محسن زودتر بلند میشود. پدرش هم بعد از #نمازصبح باصدای بلند قرآن میخواند. میگفت بذار صدای قرآن تو گوش👂 بچهها بپیچه.
📝ماهرمضان #سحرها صدایش نمیزدم که روزه نگیرد🚫؛ اما وقتی میدیدم بیسحری تا افطار گرسنه و تشنه میماند #مجبور میشدم صدایش کنم. نه که نخواهم روزه بگیرد میدیدم از خواهربرادرهایش #ضعیفتر است دلم میسوخت. میگفتم بذار به #تکلیف برسی بعد.
📝بزرگ که شد زیاد روزه میگرفت. #نذر می کرد. صبحها صبحانه🌯 می گذاشتم میآمدم می دیدم #نخورده و رفته. بعد که می آمد میگفت روزه ام. نمازش را همیشه #اول_وقت میخواند.
به روایت مادر شهید
#شهید_محسن_حججی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔻 #جهاد_فرهنگی_در_سوریه
🌷نزدیک #عید_فطر سال 92 بود
و به رزمندگان مقدار کمیپول
سوریه ای به عنوان #عیدی داده
بودند،
🌷با فرمانده هماهنگ کرده
بود تا در یکی از مساجد روزانه
نیمساعتکلاس #قرآن برگزار کند.
عیدی اش شد #هدیه تشویقی به
بچههای روستایی کلاس قرآن.
🌷وقتی با ماشین در روستا عبور
میکردند بچه ها شعارمیدادند
الله محی الجیش، محسن سرش
را بیرون میکرد و میگفت:
الله محی الاطفال، یعنی خدا
بچه ها را حفظ کند ...
#شهید_محسن_حیدری🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh