🌷شهید نظرزاده 🌷
#کلام_شهید: باید #خاکریزهای جنگ رابکشانیم به شهر! یعنی نسل #جدید را با #شهدا آشنا کنیم. در نتیجه ج
5⃣9⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
#فرزند_اذان
🌷....فرزند اول من در همان خانه به دنیا آمد. او دختری بود که به همراه خودش #خیر و #برکت را به خانه ما آورد. دو سال بعد همسرم باردار شد.
🌷این بار دقت نظر همسرم و خودم بیشتر شده بود. همسرم همیشه سعی مى كرد #باوضو باشد. به خواندن #قرآن و #زیارت_عاشورا مداومت داشت. من هم سعی مى كردم در کارهای خانه او را کمک کنم.
🌷بارداری همسرم ادامه داشت تا اینکه #ماه_رمضان از راه رسید. در احادیث آمده که مقدرات انسان در #شبهای_قدر تعیین مى شود. من هم در آن شبها دست به سوی آسمان بلند مى كردم؛ با سوز درونی برای همسر و فرزندی که در راه داشتم دعا مى كردم. نیمه هاى شب #بیست_و_یکم ماه رمضان بود. حال همسرم هر لحظه بدتر مى شد!!!
🌷خیلی نگران بودم. با کمک همسایه ها #قابله خبر کردیم. کمی سحری خوردم. در حیاط خانه با ناراحتی قدم مى زدم. یکدفعه صدایی بلند شد؛ که آرامش را برای من به همراه داشت. صدایی آشنا و همیشگی. الله اکبر الله اكبر....
🌷صدای الله اکبر اذان با صدایی دیگر درآمیخت! همزمان با اذان صبح، صدای گریه نوزاد بلند شد. لبخند شادی بر لبانم نقش بست. یکی از خانمها بیرون آمد و گفت: مژده، پسر است! عجب تقارن زیبایی. اذان صبح و تولد فرزند. عجیب اینکه فرزندم در همان #حسینیه به دنیا آمد.
🌷این پسر #فرزند_اذان (سيد مجتبى) بود. در بهترین ساعات و بهترین ماه و در بهترین مکان قدم به این دنیا نهاد؛ در حسینیه اى که جز ذکر خدا در آن گفته نمى شد.
🌷سید مجتبی موقع اذان صبح به دنیا آمد؛ موقع اذان مغرب به شهادت رسید و موقع اذان ظهر به خاک سپرده شد.
راوى: سید رمضان علمدار
پدر #شهيد_سيدمجتبى_علمدار🌹
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh