🌷شهید نظرزاده 🌷
بدون #شرح نیست ناتوانم در شرح ڪودڪے هایم پاے #قاب تو.. دارند #بزرگ می شوند.. فاطمہ و ریحانہ خانم ن
6⃣4⃣5⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔹دعاهایش درست و کامل اجابت می شد👌. همانطور که دلش می خواست. از خدا خواسته بود که صاحب فرزند #دوقلو شود. وقتی خدا بچه ها را بهمان هدیه داد روز و شب #شکر می کرد.
🔸دوست داشت نسلش محب #اهل_بیت باشند. می گفت: این دخترها برایم از صدها پسر باارزش ترند😍 قبل از به دنیا آمدن بچه ها کمی دستمان خالی شد چون مجبور شدیم پس اندازمان💰 را به یک #نیازمند قرض دهیم. اهل قرض گرفتن هم نبود🚫.
🔹از خدا خواسته بود اگر #بچه ها پر روزی هستند، نشانه ای🍃 برایش بفرستد. همان روزها #حق_التدریس دوره ای که در یک حوزه مشغول بود و اصلا فراموش هم کرده بود🗯، به حسابش واریز شد. آن هم یک مبلغ قابل توجه☑️
🔸بچه ها که به دنیا آمدند😍، زندگی رنگ دیگری گرفت. می گفت #خیر و برکت از وجودشان می بارد. هر وقت نگاهشان می کرد، فقط #خدا را شکر می کرد و بس.
🔹با آنکه عاشق بچه ها بود، وقتی هنوز دو ماهشان تمام نشده بود❌، عازم #سوریه شد. یکی از بستگان در مخالفت با تصمیمش به او گفته بود که حالا نرو، بچه هایت خیلی کوچک هستند. و او در کمال #جدیت پاسخ داده بود که مگر #امام_حسین(ع) بچه کوچک نداشت؟😭
🔸تازه امام فرزندش را به میدان نبرد برد اما بچه های من در #امنیت هستند. اگر نروم شرمنده بچه های امام می شوم😞
🔹شهید پورهنگ با وجود دو #دختر_دوقلو و موقعیت های مناسب داخل کشور حضور در جبهه مبارزه با #تروریست ها را انتخاب کرد✅
💢شهید پورهنگ خطاب به دخترانش نوشت:
✍فاطمه خانم و ریحانه خانم بابا ! بدانید که شما دو گلـ🌺 ، عشق من هستید💞. شما را به اندازۀ تمام ستارگان🌟 #دوست_دارم. اگر شما را تنها گذاشتم برای این بود که فدای #راه_علی (ع) شوم.
✍کودکانی مثل شما به دست کثیف ترین و خبیث ترین👹 حیوانات #انسان_نما قطعه قطعه می شوند و به خدا من #تحمل آن را ندارم😭
#شهید_محمد_پورهنگ
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ پرســـ❓ــش و پاســـ🖊ــــخ مهــــــدوی3⃣0⃣1⃣ #ذی_طوی کجاست و #تقدس آن درچیست؟! 🔰🔰🔰🔰 👈«ذی طوی
❣﷽❣
پرســـ❓ــش و پاســـ🖊ــــخ مهــــــدوے4⃣0⃣1⃣
#آخرالزمان
💠حضرت علی (ع) در یکی از سخنرانی ها فرمودند:
✳️ به زودی پس از من زمانی خواهد رسید که در آن زمان چیزی پوشیده تر #حق و آشکارتر از #باطل و رایج تر از #دروغ بر خدا وپیامبرش نباشد.
✳️ نزد مردم آن زمان کالایی کم بهاتر از #قرآن نیست،وقتی که بخواهد به درستی خوانده شود. و کالایی رایج تر و فراوانتر از آن نیست،آنگاه که بخواهند به صورت وارونه و به #نفع دنیا طلبان معنایش کنند.
✳️ در آن ایام، در شهرها، چیزی ناشناخته تر از امر #معروف #خیر و شناخته شده تر از #منکر و #گناه نیست.
✳️ آن مردم در #اختلافات با یکدیگر و پراکندگی #متحدند واز #اتحاد و#یگانگی رویگردانند.
✳️ گویا آنان خود را #راهنمای قرآن میدانند نه قرآن را راهنمای خود،از قرآن در میان آنان جزء نامی باقی نمانده و جزء خط و نوشته ای چیزی از آن نمیدانند...
📚نهج البلاغه، قسمتی از خطبه ی 147
#پرسش_پاسخ_مهدوی
🌸الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌸
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍂هادی به همراه دیگر #مدافعان_حرم، حدود بیست کیلومتر جلوتر از حرمین عسکریین در سنگرها حضور داشتند.
✿زمانی که محمد هادی در #تهران بود و در بازار آهن⛓ فعالیت می کرد، همیشه دست به #خیر داشت. خصوصاً برای هیئت ها🏴 بسیار خرج می کرد.
✿هادی میگفت باید مجلس "امام حسین" (علیه السلام) پر رونق باشد. باید این بچه ها که #هیئت می آیند خاطره خوشی💖 داشته باشند.
✿هربار که برای هیئت و یا کارهای #فرهنگی مسجد احتیاج به کمک مالی💰 داشتیم اولین کسی که جلو می آمد #هادی بود. #همیشه آماده بود برای هزینه کردن.
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#کلام_شهید: باید #خاکریزهای جنگ رابکشانیم به شهر! یعنی نسل #جدید را با #شهدا آشنا کنیم. در نتیجه ج
5⃣9⃣0⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
#فرزند_اذان
🌷....فرزند اول من در همان خانه به دنیا آمد. او دختری بود که به همراه خودش #خیر و #برکت را به خانه ما آورد. دو سال بعد همسرم باردار شد.
🌷این بار دقت نظر همسرم و خودم بیشتر شده بود. همسرم همیشه سعی مى كرد #باوضو باشد. به خواندن #قرآن و #زیارت_عاشورا مداومت داشت. من هم سعی مى كردم در کارهای خانه او را کمک کنم.
🌷بارداری همسرم ادامه داشت تا اینکه #ماه_رمضان از راه رسید. در احادیث آمده که مقدرات انسان در #شبهای_قدر تعیین مى شود. من هم در آن شبها دست به سوی آسمان بلند مى كردم؛ با سوز درونی برای همسر و فرزندی که در راه داشتم دعا مى كردم. نیمه هاى شب #بیست_و_یکم ماه رمضان بود. حال همسرم هر لحظه بدتر مى شد!!!
🌷خیلی نگران بودم. با کمک همسایه ها #قابله خبر کردیم. کمی سحری خوردم. در حیاط خانه با ناراحتی قدم مى زدم. یکدفعه صدایی بلند شد؛ که آرامش را برای من به همراه داشت. صدایی آشنا و همیشگی. الله اکبر الله اكبر....
🌷صدای الله اکبر اذان با صدایی دیگر درآمیخت! همزمان با اذان صبح، صدای گریه نوزاد بلند شد. لبخند شادی بر لبانم نقش بست. یکی از خانمها بیرون آمد و گفت: مژده، پسر است! عجب تقارن زیبایی. اذان صبح و تولد فرزند. عجیب اینکه فرزندم در همان #حسینیه به دنیا آمد.
🌷این پسر #فرزند_اذان (سيد مجتبى) بود. در بهترین ساعات و بهترین ماه و در بهترین مکان قدم به این دنیا نهاد؛ در حسینیه اى که جز ذکر خدا در آن گفته نمى شد.
🌷سید مجتبی موقع اذان صبح به دنیا آمد؛ موقع اذان مغرب به شهادت رسید و موقع اذان ظهر به خاک سپرده شد.
راوى: سید رمضان علمدار
پدر #شهيد_سيدمجتبى_علمدار🌹
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍂22 بهمن بود که تلویزیون📺 داشت لحظات حضور #رهبر را در قطعه شهدا نشان می داد، یک دفعه دیدم رهبر سر #م
💢حاج رضا و آقا سجاد بانی تمام كارهای خير بودند👥 از راه انداختن هيئت تا جور كردن #جهيزيه و رسیدگی به افراد نیازمند. وقتی میفهميد كسی تو زندگيش #مشکل داره سریع كارشو حل میكرد✔️
💢يادمه يكی از بچه ها مشکل مالی💰 براش پيش اومد، حاج رضا نصف بيشتر #حقوقشو بهش داد و گفت: برو كارت و انجام بده؛ با اينكه زياد اوضاع مالی خوبی نداشت❌حاج رضا مثل #پدر بود برای نيروهاش....
💢هروقت بچه ها مشکلی🗯 داشتند با آقا #سجاد در میان میگذاشتند. این #دونفر مکمل💞 همدیگر بودن در زمینه ی #خیر...
#شهید_محمدرضا_الوانی
#شهید_سجاد_زبرجدی
#شهیدان_مدافع_حرم🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
♦️هر دو «سردارزاده» بودند و هم دانشگاهی. درسشون که تموم شد، شدند #همکار دست تقدیر #همرزمشون هم کرد👥
#عاشقانه 💖
❣نگاهی انداخت به سر تا پای اتاقم🚪 و گفت : چقدر آینه!! از بس خودتون رو میبینین این قدر #اعتماد به نفستون رفته بالا دیگه. نشست رو به رویم خندید😅 و گفت: دیدید آخر به دلتون💞 نشستم!
❣زبانم بند آمده بود. من که همیشه #حاضر_جواب بودم و پنج تا روی حرفش می گذاشتم و تحویلش میدادم، حالا انگار #لال شده بودم.
❣خودش جواب #خودش را داد: رفتم #مشهد، یه دهه متوسل شدم. گفتم: حالا که بله نمیگید، امام رضا از توی دلم بیرونتون کنه💕 پاکِ پاک که دیگه به یادتون نیفتم❌
❣گوشه #رواق نشسته بودم که سخنران گفت: اینجا جاییه که میتونن چیزی رو که خیر نیست🚫 خیر کنن و #بهتون_بدن. نظرم عوض شد. دو دهه ی دیگه دخیل بستم🎗 که برام #خیر بشید! حالا فهمیدم الکی نبود که نظرم عوض شد. انگار #دست_امام علیهالسلام بود و دل من💖
به روایت: همسر شهید
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔸هیچ وقت نگفت #ریشت را تیغ نزن، آهنگ🎶 گوش نکن، یا شلوار پاره نپوش ...❌ اگر با او میگشتی #نماز اول
#عاشقانه_شهدا
💖خندید و گفت:
(دیدی بالاخره به دلـــ❤️ــت نشستم!)
زبانم بند آمده بود😅، من که همیشه #حاضر_جواب بودم و پنج تا روی حرفش میگذاشتم و تحویلش میدادم لال شده بودم🙊
💖خودش جواب خودش را داد:
(رفتم #مشهد یه دهه متوسل شدم حالا که بله نمی گی امام رضا از توی دلم بیرونت کنه😢، پاکِ پاک✨ که دیگه به یادت نیوفتم.
💖نشسته بودم گوشه #رواق که سخنران گفت: اینجا جاییه که میتونن چیزی رو که خیر نیست، #خیر کنن و بهتون بدن نظرم عوض شد😍 دو دهه دیگه دخیل بستم که برام خیـر بشی💞
💖حالا فهمیدم الکی نبود که یه دفعه نظرم عوض شد↪️ انگار دست #امام علیه السلام بود و دل من☺️😍...
📚 گزیده ای از #کتاب_قصه_دلبری زندگی نامه شهید محمدحسین محمدخانی به روایت همسر
#شهید_محمدحسین_محمدخانی #شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#شبِ بیهوده ی ما را
چه به خیر⁉️
#خیر آنجا ست
که دلداده و دلداری💞 هست
⭐️تازه داماد بود و قرار بود
مراسم عروسیاش برگزار شود
خودش در #سـوریه بود
به خانواده گفت: #کارت مراسم را پخش کنند ...
⭐️وعده داد که خودش را #میرساند!
خانواده هم کارتهای عروسیاش را
پخش کردند. راست می گفت؛
خودش را رساند⚰ اما چگونه ...!🌷
#شهید_امیر_سیاوشی🕊
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
گزیده ای از بیانات امام خامنه ای در دیدار خانواده #شهید_علی_امرایی🌷 #مقام شهید شما خیلی بالاست. از
🔰شهید مدافع حرمی که ۸ یتیم را سرپرستی میکرد
🔸کارمند #کمیته امداد توضیح داده بود که ۲ خانواده و ۳ یتیم تحت پوشش و حمایت مالی💗 علی آقا بودند. یعنی علی مجموعا" #۸یتیم را سرپرستی میکرد.
🔹تازه بعد از یک عمر زندگی با #علی فهمیدم که درآمدهایش💰 را کجا خرج میکرده و من که #مادرش بودم نفهمیدم علی چه کار میکرد!
💥یک #خیّر به تمام معنا بود
🔸پدر شهید مدافع حرم علی امرایی میگوید پس از #شهادت فرزندم کمکم متوجه کارهای خیر او شدیم و حتی فهمیدم سرپرستی چند کودک👶 را برعهده داشته و از او به عنوان «کمسنترین خیّر» تقدیر شدهبود.
#شهید_علی_امرایی(حسین ذاکر)
ولادت: ۱۳۶۴/۱۰/۱۲
شهادت: ۱۳۹۴/۴/۱
درعا، سوریه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔰خادمی از جنس ایثار خون🥀
🔸 #مهدی در آغاز سفری که در آن به شهادت رسید🌷 آنچنان خوشحال از قم می رفت که من چنین خوشحالی😄 در 34 سال عمرش از وی ندیده بودم و البته امروز هم اگر گریه می کنم؛ برای او گریه نمی کنم❌ چراکه دعا کردم تا هرچه به #خیر و صلاح فرزندم است اتفاق بیفتد
🔹این معرفت و بزرگی البته در سخنان پدر #مهدی_ایمانی هم موج می زند آن جا که مهدی را امانت الهی♥️ می داند که خداوند با #شهادت به عنوان برترین پایان زندگی، این امانت خود را تحویل گرفته است👌
🔸او در حالی سفرهای متعدد به #سوریه داشت که به نقل از دوستانش، عطش شهادت🕊 روز به روز و ماه به ماه بیشتر در درون وی شعله می کشید و وقتی هم که به #شهادت رسید کسی از دوستانش تعجب نکرد چراکه همه وی را مستحق شهادت در راه خدا می دانستند و او را کاملا برای این پایان شکوهمند💖 آماده می دیدند.
#شهید_مهدی_ایمانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣﷽❣
📚 #رمان
#اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
1⃣2⃣ #قسمت_بیست_ویکم
📖خانه پدری ایوب بودیم که برای #اولین_بار از حال رفتنش را دیدم. ما اتاق بالا بودیم و ایوب خواب بود😴 نگاهش میکردم. منتظر بودم با هر نفسی که میکشد، سینه اش بالا و پایین برود. تکان نمیخورد، ترسیدم😰 صورتم را جلوی دهانش گرفتم. گرمایی احساس نکردم.
📖کیفم را تکان دادم، ایینه کوچکی بیرون افتاد، جلوی دهانش آیینه بخار نکرد❌ برای لحظاتی فکر کردم مردی را که حالا #همه_زندگیم شده است از دستش دادم. بعد ها فهمیدم از حال رفتنش، یک جور حمله عصبی و از عوارض موج گرفتگی است.
📖دیگر تلاش من برای زنده نگه داشتن
ایوب شروع شد✅ حس میکردم حتی در دیوار هم مرا تشویق میکنند و میگویند "عاقبت راهی که انتخاب کرده ای، #خیر است. یکبار مصرف غذا میخوردیم. صدای خوردن قاشق و بشقاب🍽 به هم باعث میشد حمله عصبی سراغش بیاید.
📖 #موج که میگرفتش، مردهای خانه و همسایه را خبر میکردم. انها می امدند و دست و پای ایوب را میگرفتند، رعشه می افتاد به بدنش بلند میکرد و محکم میکوبیدش به زمین. دستم را میکردم توی دهانش تا زبانش را گاز نگیرد🚫
📖عضلاتش طوری سفت میشد که حتی مرد ها هم نمیتوانستند انگشت هایش را از هم باز کنند. لرزشش که تمام می شد، شل و بیحال😓 روی زمین می افتاد. انگشت های #خونینم را از بین دندانهایش بیرون می اوردم. نگاه میکردم به مردمک چشمش که زیر پلک ها ارام😌 میگرفت.
📖مامان جهیزیه ام را توی یکی از دو اتاق خانه جا داد، دیگر چادر از سر زهرا و شهیده نیوفتاد. #ایوب خیلی مراعات میکرد. وقتی میفهمید از این اتاق میخواهند بروند ان اتاق، چشم هایش را می بست و میگفت: بیایید رد شوید نگاهتان نمیکنم❌ حالا غیر از اقا جون و مامان، رضا و زهرا و شهیده هم شیفته اش شده بودند و حتی او را از من بیشتر #دوست داشتند. صدایش میکردند "داداش ایوب"
📖خواستم ساکتشان کنم ک دیدم ایوب نشسته کنار دیوار و بچه ها دورش نشسته اند. ایوب میخواند "یک حاجی بود، یک گربه داشت......" بچه ها دست میزدند و از خنده ریسه میرفتند😄
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌸🍃🌼🌤🌼🍃🌸
جان به لبم میکند
این #چشمها
زودتر از #صبـح
به سراغم میآید
و به #خیر میکند
صبـ☀️ـح های دوست داشتنت♥️ را...
#شهید_علا_حسن_نجمه
#سلام_صبحتون_شهدایی 🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #وقتی_بیایی ✨نگاهی به زیبایی های ظهور✨ 🔻بارش سخاوت ✳️آسمان سخاوتمند شده باران رحمتش🌧 را تقدی
❣﷽❣
📚 #وقتی_بیایی
✨نگاهی به زیبایی های ظهور✨
🔻روز آرزوها
✳️همه حتی اهل آسمان دوستت دارند♥️ و دوست داشتنی #واقعی. آسمان باران خود را از اهل زمین دریغ نمی دارد و زمین با مهربانی تمام گیاهان🌱 خود را به نمایش می گذارد
✳️تا چشم کار میکند سرسبزی و #زیبایی و طراوت است سخاوت آسمان و نرم خویی زمین را به بهترین وجه تزیین نموده است اهل زمین در آن دوران خود را خوشبخت ترین مردم میدانند😍 و تنها به یک آرزو فکر می کنند
✳️ای کاش #مردگان ما بودند و این خوبی ها و زیبایی ها را میدیدند✅ و اینها همه از برکت شماست که آسمان و زمین متبرک شده به مردم #خیر می رسانند. و چه زیبا زنده شدن بعضی از مردگان برای مشاهده قدرت خدا و درک این زیباییها💖
❇️اصحاب کهف، سلمان فارسی، مقداد، سمیه مادر عمارو یاسر، صیانه ماشطه و عدهای دیگر پا در دنیای ظهور💫 می گذارند تا از این زیبایی ها بهره ببرند و تحقق #وعده_خداوند را مشاهده نمایند
📝نویسنده: #حسن_محمودی
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #وقتی_بیایی ✨نگاهی به زیبایی های ظهور✨ 🔻طعم واقعی زندگی ✳️گنج های زیرزمینی استخراج شده با دس
❣﷽❣
📚 #وقتی_بیایی
✨نگاهی به زیبایی های ظهور✨
🔻احیاء ثانیه ها
✳️پلیدی و زشتی شرشان کم شده جز #خیر چیزی نمی ماند. تمام خیر در آن زمان است که شما #حاکم_جهانی. سازش و خوبی به قدری فراوان شده که درندگان نیز از در سازش وارد شده زندگی مسالمت آمیزی💞 را در کنار دیگران می گذرانند
✳️دانش و فرهنگ آن قدر از طرف شما به مردم داده میشود که حتی کسانی که در خانه نشسته اند قادر به داوری هستند و به خوبی با #کتاب_خدا و سنت رسول بهترین داوری را به اجرا میگذارند بی فرهنگی رخت عزا به تن کرده خریداری ندارد ❌
✳️جشن فرهنگ در کوچه و برزن برپا است مطالعه و کتابخوانی📖 حرف اول را میزند #ثانیهها احیا شده جوانان هرگز وقت خود را هدر نداده از هر لحظه برای کمال و #سعادت و خوشبختی خود استفاده میکنند
✳️اما این رشد فرهنگ و علم و دانش📚 فقط برای تعالی اخلاق و #انسانیت است. نه اینکه مانند دوران غیبت از علم و دانش برای سقوط انسانیت استفاده شود
❇️و شما همان #انسان_کاملی هستی که انسانیت را با نشاط و شادابی به جان های خسته مردمان احیا می نمایید با شما #انسان_بودن لذت دیگری دارد😍
📝نویسنده: #حسن_محمودی
#ادامه_دارد ...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 5⃣#قسمت_پنجم 💢باید #دعاکنى برایشان، باید از #او بخواهى
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
6⃣#قسمت_ششم
🏴پرتوچهارم🏴
💢 تو نیز دل 💕نگران از جا بر مى خیزى و از #شکاف خیمه🏕 بیرون را #نظاره مى کنى....
افراد، همه #خودى اند اما این وقت شب🌙 درکنار خیمه تو چه مى کنند ⁉️پاسخ را #حسین به درون مى آورد:
🖤خواهرم ! اینها #اصحاب من اند و سرشان ، #حبیب_بن_مظاهراسدى است . آمده اند تا با تو بیعت کنند که هزارباره تا پاى جان به حمایت از حرم #رسول االله ایستاده اند.
💢 چه بگویم ⁉️
چه #دریافت_روشنى💥 دارد این حبیب !... دین را چه خوب شناخته است... بى جهت نیست که امام لقب #فقیه به او داده است . اسم حبیب اسباب #آرامش_دل 💓است . وقتى #خبر آمدنش به کربلا را شنیدى سرت را از کجاوه بیرون آوردى و گفتى :
سلام مرا به حبیب برسانید.
🖤حسین جان ! بگو که زینب ، دعاگوى🤲 شماست و برایتان #حشر با رسول االله را مى طلبد و تا ابد #خیر و #سعادتتان را از خدا مسالت مى کند.
همین که برادر، #عمامه پیامبر را بر سر بگذارد، شمشیر🗡 پیامبر را در دست بگیرد و به سمت #سپاه دشمن👹 حرکت کند
💢کافیست تا #غم عالم بر دلت بنشیند. کافیست تا تمامى #مصیبتهاى پنجاه ساله بر ذهنت هجوم بیاورد و غربت وتنهایى جاودانه پدر، از #اعماق جگرت سر باز کند.اما برادر به این بسنده نمى کند، مقابل دشمن مى ایستد،
تکیه اش را بر شمشیر پیامبر مى دهد و در مقابل #سیاهدلانى که به خون سرخ💔 او تشنه اند،
🖤لب به موعظه مى گشاید:
مردم ! در #آرامش ، گوش به حرفهایم بسپارید و شتاب نکنید تا من آنچه #حق_شمابرمن است به جاى آورم که #موعظت شماست و #اتمام_حجت بر شما... درنگ کنید تا من ، انگیزه سفرم را به این دیار، روشن کنم . اگر عذرم را پذیرفتید و #تصدیقم کردید و با من از در #انصاف درآمدید خوشا به #سعادت شما، که اگر چنین شود، راه هجوم شما بر من بسته است.
💢 اما اگر عذرم را نپذیرفتید و با من از در انصاف در نیامدید، دست به دست هم دهید و تمام #قوا و شرکاء خود را به کار
گیرید، به #مقصود خود عمل کنید و به من مهلت ندهید. چه ، مى دانید که در فضاى روشن✨ و بى ابهام گام مى زنید.
🖤به هرحال #ولایت من با خداست و #پشتیبان من اوست . هم او که #کتاب📚 را فرو فرستاد و ولایت همه صالحان و نیکوکاران را به عهده گرفت.
#بندگان خدا! تقوا پیشه کند و از #دنیا برحذر باشید. اگر بنا بود همه دنیا به یک نفر داده شود یا یکى براى دنیا باقى بماند، چه کسى بهتر از #پیامبران براى بقا و شایسته تر به رضا و راضى تر به قضاء؟!
💢 اما بناى آفریدگار بر این نیست ، که او دنیا را براى #فنا آفریده است.
تازه هاى دنیا کهنه است ، #نعمتهایش فرسوده و متلاشى شده و روشنایى سرورش ، تاریک 🖤و ظلمت زده.
دنیا، منزلى #پست و خانه اى #موقت است . کاروانسراست..... پس در اندیشه توشه باشید و بدانید که بهترین ره توشه تقواست . تقوا پیشه کنید تا خداوند #رستگارتان کند...
🖤 او چون طبیبى که به #زوایاى وجود بیمار آگاه است ، مى داند که مشکل این مردم ، مشکل #دنیاست ، مشکل علاقه به دنیا و از یاد بردن خدا و عالم عقبى .
فقط علقه هاى دنیا مى تواند انسان را اینچنین به #خاك سیاه شقاوت بنشاند. فقط پشت کردن به خدا 🕋مى تواند، پشت #عزت انسان را اینچنین به خاك بمالد.
💢 فقط از یاد بردن #خدا مى تواند #حجابهایى چنین ضخیم و نفوذناپذیر بر چشم و دل انسان بیفکند تا آنجا که آیات روشن ✨خدا را منکر شود و خون فرزندان پیامبر خدا را مباح بشمرد.
او همچنان با آرامش و حوصله ادامه مى دهد... و تو از #شکاف خیمه مى بینى که دشمن ، بى تاب و منتظر، این پا و آن پا مى کند تا پس از اتمام موعظه به او #حمله_ور شود...
#ادامه_دارد......
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
وجودش دروطن دشمن شکن بود
❣وچو #فخری زاده خود
⭐️ فخر وطن بود
🖤دریغا رفت آن دانش پژوهی
⭐️که پشتیبان ایران🇮🇷 کهن بود
🖤حظورش مایه #خیر و مباهات ❣امید واعتبارمرد وزن بود
🖤بزرگی کاردانی ارجمندی
⭐️که یک #دانشسرای علم وفن بود
🖤شهید عشق شد🌷 آنسروقدی
❣که چتر سبز گلهای چمن بود
🖤فرشته سیرتی بیکی در ای باغ
⭐️چنان خاری به چشم #اهرمن شد
#شهید_محسن_فخری_زاده
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃چندبار دیگر تقویم را چک میکنم، درست بود! انگار ذهنم درست میگفت او فرزند #جمعه بود! سندش جمعه پنجم اسفند بود. مصادف با شب #مبعث رسول اکرم خانواده احمدی جوان، صاحب طفلی شدند. پدر خانواده بنا بر حدیث #پیامبر و اینکه عید مبعث بود نامش را محمد گذاشت. و از اینجا روزگارِ #محمد_احمدی_جوان آغاز میشود.
🍃سالها با عجله جلو میروند و #محمد را با خود میبرند. بزرگ میشود، مرد میشود و خودش را وقف کار #خیر میکند. از تکریم خانواده #شهدا تا شبهای #تاسوعایی که برنامه مفصلی داشتند. محمد همه جوره ایستاده بود، بیهیچ گله و شکایتی، فقط برای #خدا ! و خدا چه زیبا آنها که از مالها و جانها و #خانوادهشان میگذرند را مژده داده...
🍃محمد هم در این محفل راه داشت. زمانی پروندهاش تکمیل شد که هوای #سوریه در سرش افتاد. نمیشد کنترلش کرد. مدام از شرایط آنجا میگفت، #رضایت_مادر را میخواست! مادر که راضی شد از پی آن برآمد که حلالیت بگیرد. همه میدانستند که قرار نیست هر رفتی برگشتی داشته باشد ولی #دل که این قاعده و قانونها سرش نمیشد...
🍃حلال کردند و فهمیدند بار دیگر او را به اسم محمد احمدی جوان نمیبینند بلکه پیکری خوابیده در #تابوت را با نام #شهید میبینند. و قصه در سوریه همینگونه رقم خورد. شب جمعه همزمان با تاسوعای حسینی وقت #پرواز بود. باز هم #شب_جمعه!
🍃رزقهایی که از این شبها به دستش میرسید تمامی نداشت! حالا رزق #جانبازی در این شب و مناسبتی که همیشه برایش از جان مایه میگذاشت نصیبش شده بود. چند روز در بستر خوابید و درد کشید، دقیق نمیدانم. ولی خوب میدانم شب جمعه بود که جام #شهادت را به کامش ریختند و سند پرواز را به نامش زدند. و امروز #ششمین سالی است که از پروازش میگذرد و امشب نیز شب جمعه است. در شب زیارتی #ارباب یادمان باش برادر...
♡ #سالگرد_شهادتت_مبارک♡
✍نویسنده : #مهدیه_نادعلی
🥀به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_محمد_احمدی_جوان
📅تاریخ تولد : ۵ اسفند ۱۳۶۸
📅تاریخ شهادت : ۱۳ آذر ۱۳۹۴
📅تاریخ انتشار : ۱۲ آذر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : شهرستان تنگستان
🕊محل شهادت : سوریه
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#سالروز_شهادت #شهید_محمد_احمدی_جوان🌾 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃چندبار دیگر تقویم را چک میکنم، درست بود! انگار ذهنم درست میگفت او فرزند #جمعه بود! سندش جمعه پنجم اسفند بود. مصادف با شب #مبعث رسول اکرم خانواده احمدی جوان، صاحب طفلی شدند. پدر خانواده بنا بر حدیث #پیامبر و اینکه عید مبعث بود نامش را محمد گذاشت. و از اینجا روزگارِ #محمد_احمدی_جوان آغاز میشود.
🍃سالها با عجله جلو میروند و #محمد را با خود میبرند. بزرگ میشود، مرد میشود و خودش را وقف کار #خیر میکند. از تکریم خانواده #شهدا تا شبهای #تاسوعایی که برنامه مفصلی داشتند. محمد همه جوره ایستاده بود، بیهیچ گله و شکایتی، فقط برای #خدا ! و خدا چه زیبا آنها که از مالها و جانها و #خانوادهشان میگذرند را مژده داده...
🍃محمد هم در این محفل راه داشت. زمانی پروندهاش تکمیل شد که هوای #سوریه در سرش افتاد. نمیشد کنترلش کرد. مدام از شرایط آنجا میگفت، #رضایت_مادر را میخواست! مادر که راضی شد از پی آن برآمد که حلالیت بگیرد. همه میدانستند که قرار نیست هر رفتی برگشتی داشته باشد ولی #دل که این قاعده و قانونها سرش نمیشد...
🍃حلال کردند و فهمیدند بار دیگر او را به اسم محمد احمدی جوان نمیبینند بلکه پیکری خوابیده در #تابوت را با نام #شهید میبینند. و قصه در سوریه همینگونه رقم خورد. شب جمعه همزمان با تاسوعای حسینی وقت #پرواز بود. باز هم #شب_جمعه!
🍃رزقهایی که از این شبها به دستش میرسید تمامی نداشت! حالا رزق #جانبازی در این شب و مناسبتی که همیشه برایش از جان مایه میگذاشت نصیبش شده بود. چند روز در بستر خوابید و درد کشید، دقیق نمیدانم. ولی خوب میدانم شب جمعه بود که جام #شهادت را به کامش ریختند و سند پرواز را به نامش زدند. و امروز #ششمین سالی است که از پروازش میگذرد و امشب نیز شب جمعه است. در شب زیارتی #ارباب یادمان باش برادر...
♡ #سالگرد_شهادتت_مبارک♡
✍نویسنده : #مهدیه_نادعلی
#شهید_محمد_احمدی_جوان
📅تاریخ تولد : ۵ اسفند ۱۳۶۸
📅تاریخ شهادت : ۱۳ آذر ۱۳۹۴
🥀مزار شهید : شهرستان تنگستان
🕊محل شهادت : سوریه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠ #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 0⃣2⃣ #قسمت_بیستم 📖دوست ها
❣﷽❣
📚 #رمان
#اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
1⃣2⃣ #قسمت_بیست_ویکم
📖خانه پدری ایوب بودیم که برای #اولین_بار از حال رفتنش را دیدم. ما اتاق بالا بودیم و ایوب خواب بود😴 نگاهش میکردم. منتظر بودم با هر نفسی که میکشد، سینه اش بالا و پایین برود. تکان نمیخورد، ترسیدم😰 صورتم را جلوی دهانش گرفتم. گرمایی احساس نکردم.
📖کیفم را تکان دادم، ایینه کوچکی بیرون افتاد، جلوی دهانش آیینه بخار نکرد❌ برای لحظاتی فکر کردم مردی را که حالا #همه_زندگیم شده است از دستش دادم. بعد ها فهمیدم از حال رفتنش، یک جور حمله عصبی و از عوارض موج گرفتگی است.
📖دیگر تلاش من برای زنده نگه داشتن
ایوب شروع شد✅ حس میکردم حتی در دیوار هم مرا تشویق میکنند و میگویند "عاقبت راهی که انتخاب کرده ای، #خیر است. یکبار مصرف غذا میخوردیم. صدای خوردن قاشق و بشقاب🍽 به هم باعث میشد حمله عصبی سراغش بیاید.
📖 #موج که میگرفتش، مردهای خانه و همسایه را خبر میکردم. انها می امدند و دست و پای ایوب را میگرفتند، رعشه می افتاد به بدنش بلند میکرد و محکم میکوبیدش به زمین. دستم را میکردم توی دهانش تا زبانش را گاز نگیرد🚫
📖عضلاتش طوری سفت میشد که حتی مرد ها هم نمیتوانستند انگشت هایش را از هم باز کنند. لرزشش که تمام می شد، شل و بیحال😓 روی زمین می افتاد. انگشت های #خونینم را از بین دندانهایش بیرون می اوردم. نگاه میکردم به مردمک چشمش که زیر پلک ها ارام😌 میگرفت.
📖مامان جهیزیه ام را توی یکی از دو اتاق خانه جا داد، دیگر چادر از سر زهرا و شهیده نیوفتاد. #ایوب خیلی مراعات میکرد. وقتی میفهمید از این اتاق میخواهند بروند ان اتاق، چشم هایش را می بست و میگفت: بیایید رد شوید نگاهتان نمیکنم❌ حالا غیر از اقا جون و مامان، رضا و زهرا و شهیده هم شیفته اش شده بودند و حتی او را از من بیشتر #دوست داشتند. صدایش میکردند "داداش ایوب"
📖خواستم ساکتشان کنم ک دیدم ایوب نشسته کنار دیوار و بچه ها دورش نشسته اند. ایوب میخواند "یک حاجی بود، یک گربه داشت......" بچه ها دست میزدند و از خنده ریسه میرفتند😄
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#تلنگر_مهدوی
🔸هر وقت کسی «التماس دعا» میگوید،وقت #دعا،هر چه فکر می کنم، بهتر از #دعای_فرج نمی یابم.
چرا که با آمدن مولای ما،
🌸بیماری نیست که شفا نیابد؛
🌸فقری نیست که به غنا نینجامد؛
🌸خرابی نیست که آباد نشود؛
🌸رزقی نیست که وسعت نیابد
🌸و حاجتی نیست که برآورده نگردد.
👌ظهور آقای ما جمع بهترین هاست؛هر چه #خیر است در مولای ماست.
💠امام باقر (علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه «وَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ» فرمودهاند:
«منظور از خَيْرات: #ولایت اهل بیت است.»
📚 برگرفته از کتاب«یاران امام زمان علیهالسلام» ؛به نقل از «بحارالانوار»،ج 52،ص 288
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh