eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.9هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
7⃣2⃣1⃣ به یاد #شهید_محمد_معافی🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات #سالگرد_شهادت🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
8⃣7⃣9⃣ 🌷 💠فرمانده زبده محور مقاومت 🔰محمد معافى؛ متولد شهرستان در استان مازندران، فرمانده زبده نظامی و مستشار ایرانى🇮🇷 با نام جهادى "صابر" که در به شهادت رسید🌷 🔰این شهید مدافع حرم در 30 دى ماه 96 در شهر واقع در استان دیرالزور سوریه در دفاع از حریم اهل بیت عصمت و طهارت(ع) به دوستان شهیدش👥 پیوست. شهید معافی متولد سال 61 بود که در 35سالگی به رسید. یک پسر 10ساله و یک دختر 3ساله از او به‌یادگار مانده است. 🔻 معافی 🔰محمد در در عراق، سوریه و لبنان حرف برای گفتن داشت👌 یکی از نیروهایی بود که می‌توانست آن‌چنان پیشرفتی کند که مسئولیت مهمی در یا در اداره نظام داشته باشد 💥ولی رفت و یک نفر از یاران رهبری کم شد😔 🔰امیدوارم ما بتوانیم را ادامه دهیم. او بود. مربی سلاح، تخریب، تاکتیک، کاملاً مسلط به زبان انگلیسی🔠 و عربی و فرمانده میدانی قوی بود💪 🔰در این مدت تخصص‌های زیادی کسب کرد. با گروه مقاومت اسلامی رزمندگان عراقی در هم کار کرده بود. از وقتی بچه‌های نجبا شنیدند او شهید شده🕊 است، بی‌تاب هستند💗 🔰محمد با همه محور کار کرده بود. اخلاق محمد آن‌ها را شیفته خودش کرده بود. ما همرزمان شهید👥 هم پشت ایستاده‌‌ایم و به‌اشاره رهبر ادامه خواهیم داد👊 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#مردےآسمـــــانے🕊🌷 🔹من #محمدتقی را از همان دوران خردسالی ودوران مدرسه📚 می‌شناختم و بعدها باهم در #آ
4⃣3⃣1⃣1⃣ 🌷 💠وقتی جذب شدم اولین دوستی که پیدا کردم بود. خاطره ای که می خوام بگم مربوط میشه به دوران آقا محمدتقی 🔰یه بار پام👣 شکست و رفتیم پام رو گرفتیم زنگ زدم📞 به آقا محمد تقی؛ گفتم: من ولیعصر هستم شما با سرویس🚙 جلو درمانگاه بایستید تا من سوار بشم و نگیرم❌ 🔰گفت: باشه، اومد منو کرد، وسط خیابون واسه اینکه سر به سرم بزاره ، بلند "لا اله الا الله" می‌گفت😅 به خانومم زنگ زدم گفتم: ناهار🍲 چی داریم؟ گفت: ماهی🐟 و برنج درست کردم و روی اجاقه، رسیدین گرمش کنید♨️ و 🔰به رسیدیم آژانس🚕 گرفتم و به محمدتقی گفتم من که نمیتونم تنهایی برم🚷 بیا بریم خونه ما ناهار باشیم محمد تقی قبول نکرد و به اصرار زیاد بالاخره سوار آژانس شد، دم در خونه که رسیدیم🏡 بهش گفتم: تا دم ها منو ببر، من نمیتونم برم باز منو کول کرد تا پله و بالاخره به هر ترفندی بود😉 بردمش خونه 🔰بهش گفتم تا من لباسام👖 رو عوض می کنم تو غذای روی رو گرم کن و سفره رو پهن کن ۵ دقیقه ای⏰ کارم طول کشید. وقتی روبروی آقا محمد تقی رسیدم دیدم ماهی رو بلند کرد و با خنده بهم گفت: این ماهی که تنش چیزی نداره 😂 🔰کلی با هم خندیدیم. بهش گفتم از نمی خورم ها باید ترسید. خواستم ای گفته باشم تا های دوستانه بین آقا محمدتقی و دوستانش👥 را هم به تصویر کشیده باشم صمیمیت و مهربانی💞 آقا محمد تقی به گونه‌ای بود که در کنارش احساس آرامش و راحتی😌 می کردیم. راوی: آقای محمدعلی هادیان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh