🌷شهید نظرزاده 🌷
✍ #سیره_شهدا 💢ده سال با محمد زندگی کردم، هیچوقت یاد ندارم بی وضو باشه، به نماز اول وقت فوق العاده ا
🔴ملاقات شهید بروجردی و امام زمان(عج)
🔰جلسه می گذاشتند و بحث می کردند؛ به نتیجه نمی رسیدند. آن پایگاه #امنی که دنبالش بودند؛ پیدا نمی شد❌ کار داشت عقب می افتاد و #عملیات هم نزدیک بود.
🔰آمد و پرسید نماز امام زمان عج را چگونه می خوانند‼️ توضیح دادم و گفتم: چطور مگه؟ واسه چی میخوای؟ گفت: #نذر کرده بودم اگه مشکل حل بشود به شکرانه، #نماز_امام_زمان عج بخوانم.
🔰توی همین افکار💭 بود که روی نقشه #خوابش برده بود. توی خواب امام عصر را دیده بود. جایی را نشان داده بود و بهش فرموده بود: "این جا #پایگاه بزنید. محل خوبی است✅"
🔰دوستانش سر به سرش میگذاشتند که؛ راستش را بگو، این جا را رو نکرده بودی! از #کجا گیر آوردی؟😉
منبع: کتاب امام زمان و شهدا،ص۵۲📚
#شهید_محمد_بروجردی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
6⃣7⃣1⃣ به یاد #شهید_رضا_قربانی_میانرودی 🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
6⃣3⃣3⃣1⃣#خاطرات_شهدا🌷
🔰بعضی از افراد وقتی #پدران درباره فرزندان صحبت می کنند خیال میکنن چون #فرزندشان هست دارن اینطور تعریف میکنند.ولی #شهید رضا از بدو تولد شهید بود کاملا درنگارش من اگر دقت کنید #متوجه خواهید شد که شهیدان درحیاتشان هم شهیدند دایی بزرگوار شهید رضا نیز ازشهدای دفاع مقدسند و #شهید رضا را دراین مکتب ما پرورش دادیم.
🔰 آقا رضا اولین نوه #پسری بابابزرگ مادریش بود یعنی بعد دایی شهیدش به دنیا آمد و از همان اول همه فکر میکردند #شهید احسان مجددا متولد شده است حالاشما فرض کنیدهمه شهید رضا را درجایگاه دایی اش که اصلا ندیده است می بینند و اینجاست که آقا رضا #واقعا یک شهید زنده است راستی چرا درتمام جملاتم آقا رضا راتکرار میکنم علتش اینه که در زندگی ما بچهها اسامیشان با احترام یاد میشوند
🔰دراوج #عصبانیت هم اسم رابد تکلم نمی کنیم این موضوع نیز درزندگی ما کاملا جاافتاده است البته این نیز خود نکته #اخلاقی می باشد آقا رضا دردوران ابتدایی همیشه جزء شاگردان ممتاز بااخلاق مدرسه بود تا جایی که هرمدیری درمقابلش وادبش کم می آورد این رو من اززبان خود مدیران میگم دراکثر #جلسات مدرسه آقا رضا را بعنوان الگو برای خانوادها مثال میزدند میگفتند این بچه به یک جای بالایی میرسد الان اکثر مدیرانش هستند وبعد شهادتش میگویند اگر ایشان شهید نمی شد
🔰مابه خیلی چیزها شک می کردیم دوران پیش دبستانی وابتدایی راباموفقیت #طی کردنه فقط درسی بلکه حتی معنوی دردوران ابتدایی جزء سی قرآن 📖را با موفقییت حفظ کرد وبعنوان مکبر حسینیه محل زندگی شناخته شد واذان زدن راهم یاد گرفت واذان #شهید نیزموجود وبر روی گوشیهایمان نصب است که برایتان ارسال خواهم کرد
🔰وقتی به محله #مادریشان میرفتیم همه محل باخبر میشدند که بچه ها ان شب 🌙پیش پدربزرگشان هستند چون #اذان محل رو آن شب آقا رضا میزد چون پدربزرگ مادری که #پدرشهید بود متولی مسجد🕌 محل هم بود واذان راازمنزل پخش میکردند لذا آقا رضا شبهایی🌟 که پیش بابابزرگ بود ازداخل خانه میکروفون رامیگرفت و اذان میگفت دوران راهنمایی شهید رضا دیگه وارد #پایگاه محل زندگی شد
🔰 مسئول فرهنگی #پایگاه با آ ن سن کم، آقا رضا دیگه شده بود یک پای ثابت راهیان نور . #آقا رضا درکنار رشد معنوی رشد فرهنگی زیادی به لطف جایگاه اجتمایی که داشت رسیده بودودر#تشخیص راه درست یک ولایی محض بود ⚡️
#شهید_رضا_قربانی_میانرودی🌷
#سالروز_شهادت🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#تلتگرانه💥 🌀مانتو هر #چقدر هم بلند و گشاد باشد... 🌀آخرش #چادر نمیشه... میراث خاکی #حضرت زهرا(س)چاد
1⃣5⃣3⃣1⃣#خاطرات_شهدا🌷
🌸 #نحوه_اسارت
#شهید_محسن_حججی
🔰داعش جلو و جلو تر آمد. #بالاخره #پایگاه را گرفت و به آتش کشید.🔥
خشاب های محسن تمام شده بود. نفس هایش هم به #شماره افتاده بود.😔
تشنه و بی جان و بی توان پشت خاکریز افتاد.به حالت نیمه بیهوش.
🔰داعشی ها او را دیدند. به طرفش رفتند. #رسیدند بالای سرش.
دست هایش را از پشت، با #بند_پوتین هایش بستند.او را بلند کردند و به طرف ماشین🚍 بردند. خون هنوز داشت از #پهلویش خارج میشد.😭تشنگی فشارش را لحظه به لحظه بیشتر میکرد.
محسن را سوار ماشین کردند و با خود بردند.
🔰چادر ها و خیمه 🏕های پایگاه چهارم، داشت در #آتش می سوخت و آسمانش🌫 مانند غروب عاشورا🏴 شده بود…محسن را بردند طرف شهر "القائم" عراق. تا برسند آنجا، مدام توی ماشین به سر و #صورتش میزدند و فحشش میدادند.
🔰به #شهر القائم که رسیدند، محسن را بردند توی اتاقی و با او مصاحبه کردند.
محسن نگاه به #دوربین📸 کرد و محکم و قرص گفت: "محسن حججی هستم. اعزامی از اصفهان. #شهرستان نجف آباد. فرمانده ی تانک هستم و یک فرزند دارم."💪🏻اول او را از #گردن آویزان کردند و بعد #شکنجه ها شروع شد.
🔰شکنجه هایی که #دیدنش ،مو را بر تن انسان سیخ میکرد…
خوب که زجر کشش کردند، او را پایین آوردند. سرش را #بریدند و دست هایش را جدا کردند. بعد هم پایش را به عقب یک #ماشین بستند و توی شهر چرخاندند تا مردم #سنگبارانش کنند.😭
#شهید_محسن_حججی 🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh